°•|🌿🌹
#سردار
#شهید_محمدابراهیم_همتی
#ولادت : ۱۳۲۹
#محل_تولد : سمنان
#شهادت : ۱۳۵۹/۹/۷
#محل_شهادت : آبهای خلیج فارس
🔺فرمانده ناوچه پیکان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
💢 #برگی_از_خاطرات
🔹 #قصه_شهادت
◽️عملیات مروارید به پایان رسیده بود و ما از اسکلههای البکر و الامیه عراق دور میشدیم که شهید همتی مرا صدا زد تا بر روی عرشه بروم، ۴۸ ساعت از آغاز عملیات گذشته بود و من چون افسر مخابرات و مسئول رادار ناوچه بودم در طول این ۴۸ ساعت استراحت نکرده بودم. از من تشکر کرد و با دست بر روی شانهام زد و بیشترین علت موفقیت ناوچه و عملیات را به من نسبت داد، در این حین ناگهان صدای فریاد بچههای ناوچه بلند شد که موشک به سمت ما میآید، انتظار حمله را نداشتیم.
◽️شهید حفیظی که معاون شهید همتی بود به سمت سکان دوید و آن را به طور کامل به سمت چپ تکان داد اما متاسفانه موشک به قسمت انتهایی ناوچه اصابت کرد و من به داخل آب پرتاب شدم. زمانی که به خود آمدم ناوچه در حال غرق شدن بود و هواپیماهای دشمن با شلیک خود به سمت ناوچه آن را مورد اصابت قرار داده بودند.
◽️شهید همتی را در آخرین لحضات بر روی ناوچه که در حال غرق شدن بود دیدم اما هیچوقت پیکر محمد ابراهیم پیدا نشد و به مانند پیکان در قعر آبهای خلیج همیشه فارس، مأوا گرفت.
#سالروز_شھادت
#یادش_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🌿🌹
#مدافع_حرم
#شهید_عبدالصالح_زارع
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
💢 #برگی_از_خاطرات
🔺عبد صالح خدا
◽️جوانی داشتیم بدزبان و قُلدُر، شُهره محل بود، اهل نماز و روزه هم نبود
◽️صالح اصرارداشت بره و باهاش رفیق شه؛ بقیه که متوجه شده بودن باهاش مخالفت میکردن که آخه اون جوان به باورهای تو که اعتقادی ندارہ و به هیچ صراطی مستقیم نیست...
◽️ولی صالح یه مبنایی برای خودش داشت، میگفت: من که نمیتونم نسبت به این جوانِ منحرف بیتفاوت باشم.
خیلی وقت صرف کرد و زحمت کشید. آخرم تونست اون جوان رو از راه اشتباهی که انتخاب کرده بود نجات بده..
#یادش_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🌿🌹
#دانشمند_هستهای
#دکتر
#شهید_مجید_شهریاری
#ولادت : ۱۳۴۵
#محل_تولد : زنجان
#شهادت : ۱۳۸۹/۹/۸
#محل_شهادت : تهران - ترور توسط ایادی رژیم صهیونیستی و با همکاری منافقین
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
💢 #برگی_از_خاطرات
◽️نسبت به ائمه(ع) خیلی تعصب داشت. حتی در وفات حضرت عبدالعظیم حسنی مشکی میپوشید. میگفتیم دکتر چه اتفاقی افتاده؟ میگفت وفات است.
◽️شده بود تقویم مذهبی ما. حساس بود در ولادت همه ائمه(ع) شیرینی پخش کنند. اگر نمیکردند ناراحت میشد.
◽️میگفت مگر امام تنی و ناتنی داریم که برای ولادت امام علی(ع) از دو روز قبل شیرینی میگذارید، ولی برای ولادت امام هادی(ع) یا سایر امامها نمیگذارید. اگر نگرفته بودند، خودش شیرینی میگرفت و در دانشکده پخش میکرد.
راوی👈کارمند دانشگاه
#سالروز_شھادت
#یادش_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
°•|🌿🌹 #دانشآموز #نوجوان_13_ساله #شهید_بهنام_محمدی_راد 🔺 #شهیدی_که پیکرش پس از ۳۱ سال سالم بود 🔴
🔻🔻🔻
💢 #برگی_از_خاطرات
🔴 شهیدی که پیکرش پس از ۳۱ سال سالم بود
◽️مادر شهید محمدی میگفت که بهنام هر شب به خوابش میآید و میگوید «من از دوستانم جا ماندم، مرا به مسجد سلیمان ببرید» به اصرار مادر شهید، ایشان را سال ۹۰ نبش قبر کردند. با اجازه علما قرار بر این شد که پیکر ایشان از محل دفن به مسجد سلیمان انتقال پیدا کند.
◽️آیتالله جمی امام جمعه و جناب سروان دهقان با من تماس گرفتند، و گفتند شما هم برای مراسم بیایید. بلیط هواپیما گرفتم و برای نبش قبرش رفتیم، من و حاج آقا کعبی جلو رفتیم مادرش سمت راست من و پدرش روبروی او قرار داشتیم.
◽️خاک را برداشتند و رسیدند به نزدیکی سنگی که روی جنازه ایشان بود؛ من رفتم جلو و گفتم «بیل را کنار بگذارید، چون استخوانهای این بچه قطعا در این مدت پوسیده، و اگر تکهای از این سنگ روی آنها بیافتد استخوانها از بین میروند. بگذارید من با دست خاک را کنار بزنم و استخوانهایش را سالم برداریم».
◽️آرام آرام با دستانمان خاک را کنار زدیم و به سنگ رسیدیم، وقتی که سنگ اول را برداشتیم، با پیکر سالم شهید مواجه شدیم، من که در همان لحظه از حال رفتم، مادرش هم غش کرد؛ باور کردنی نبود، انگار که این بچه یک دقیقه پیش خوابیده است؛ بعد از ۳۱ سال هنوز زانویش خون میچکید.
◽️مادر شهید محمدی، پیکر نوجوان شهیدش را ساعات زیادی در آغوش خود گرفته بود، و حاضر نبود او را از خود جدا کند؛ او میگفت «مردم! این بچه بوی گلاب میدهد؛ چرا میخواهید از من جدایش کنید؟ مگر نمیبینید که تمامی اعضایش سالم است؟ پس چرا میخواهید او را دفن کنید؟ مگر شما از دست بچه من سیر شدهاید»؛ واقعا صحنهی عجیبی بود.
◽️من سال گذشته مادر بهنام را دیدم؛ به من گفت «جناب سرهنگ! عجب اشتباهی کردم؛ این بچه قبل از اینکه جایش را عوض کنیم هرشب به خوابم میآمد و با من حرف میزد، و میگفت “جایم را عوض کنید، من از دوستانم دور افتادم”، اما از وقتی که جایش را تغییر دادیم، دیگر مثل قبل به خوابم نمیآید»؛
◽️من به ایشان گفتم «آیا شما ناراحتی که او خوشحال است»؛ گفت «خوشحالم از اینکه که او خوشحال است، اما ناراحتم که چرا هر شب نمیبینمش».
راوی 👈 سرهنگ جانباز «علی قمری» فرمانده پادگان دژ خرمشهر در دوران دفاع مقدس
#یاد_شهدا_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🌿🌹
#مدافع_حرم
#شهید_حسین_محرابی
#ولادت : ۱۳۵۶/۶
#محل_تولد : مشهد
#شهادت : ۱۳۹۵/۹/۱۰
#محل_شهادت : سوریه - حلب
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
💢 #برگی_از_خاطرات
🔺سینهتان بوی شهادت ندهد، شهید نمیشوید
◽️در حال رفتن به حرم حضرت زینب (س) بودیم که حسین شروع کرد از شهادت گفتن. میگفت: اگه میخواهید شهید بشوید باید خالص باشید، به مادیات دنیوی دل نبندید که میان سینهتان را بو میکنند، اگه بوی شهادت میداد به بالا میبرند.
◽️اول باید از خود بی بی زینب (س) و ائمه اطهار طلب کنید و دوم اینکه از همه چی این دنیا پدر، مادر، زن و بچه و داراییهایت دل بکنی. چون شهادت آسان نیست و شهادت را به هر کسی نمیدهند. تنها کسانی به این درجه والا دست پیدا میکنند که سعادت و لیاقتش را داشته باشند.
راوی 👈 همرزم شهید
#سالروز_شھادت
#یادش_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🌿🌹
#مدافع_حدم
#جانباز_شیمیایی_دفاع_مقدس
#شهید_منصور_عباسی
#ولادت : ۱۳۳۶/۱/۹
#محل_تولد : شهرکرد
#شهادت : ۱۳۹۶/۹/۱۰
#محل_شهادت : بوکمال - دیرالزور - سوریه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
💢 #برگی_از_خاطرات
🔺خواب عجیبی که منجر به شهادت شد
◽️خواب دیده بود راه سبزی جلویش هست که انتهای آن حرم حضرت زینب (س) قرار دارد، دوستان شهیدش را در خواب دیده بود که گفته بودند حاج منصور مراقب باش جا نمانی.
◽️عاشق جبهه و جنگ بود همین عشقش او را به سوریه کشاند، یک بار به او گفتم میدانم اگر به سوریه بروی برنمیگردی، گفت شهادت دُر گرانبهایی است که به هرکسی نمیدهند.
راوی 👈 دختر شهید
#سالروز_شھادت
#یادش_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🌿🌹
#جانباز
#مدافع_حرم
#شهید_میثم_نجفی
#ولادت : ۱۳۶۷/۲/۱۰
#محل_تولد : ورامین
#شهادت : ۱۳۹۴/۹/۱۲
#محل_شهادت: حلب - سوریه
🔺میثم نجفی مدافع حرم که در شهر حلب مجروح شده بود، پس از چند روز کما به شهادت رسید.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#برگی_از_خاطرات
◽️هنوز به سن تکلیف نرسیده بود که راهش به مسجد محله باز شد و نماز خواندنش شروع شد.
◽️مادرش میگفت: وقتی من نماز امام زمان(عج) را میخواندم میثم شنیده و یاد گرفته بود. حدوداً ۹ ساله بود که این نماز را در مسجد خوانده بود و یکی از نمازگزاران مسجد که مرد مسنی بود، فکر میکرده میثم فقط خم و راست میشود و الکی این نماز را میخواند ولی خوب که دقت کرده بود، متوجه شده با وجود سن کم، تمام نماز را صحیح میخواند.
◽️بعد از تمام شدن نماز، او را بغل کرده، بوسیده و گفته بود: «تو با این سن و سال، نماز امام زمان(عج) را درست خواندهای، ولی بعضیها که سنشان هم زیاد است، این نماز را بلد نیستند»
#سالروز_شھادت
#یادش_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🌿🌹
#طلبه
#شهیده_فهیمه_سیاری
#ولادت : ۱۳۳۹/۳/۱
#محل_تولد : تهران
#شهادت : ۱۳۵۹/۹/۱۲
#محل_شهادت : بانه - درگیری با گروههای ضد انقلاب
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
💢 #برگی_از_خاطرات
◽️از بی بندوباری بيزار بود. حجاب و حيای بالایی داشت. میگفت "بدم میآيد از دخترهايی كه بين راه معطل میكنند تا مدرسه پسرانه تعطيل شود و همديگر را ببينند".
◽️روزیكه قرار بود فرح، برای بازديد به مدرسهشان برود، توی دفترچهاش نوشته بود: "گفتهاند هر كس حجابش را بر ندارد يا در مراسم شركت نكند، از انضباطش كم میشود يا او را اخراج میكنند. با اين حال من به هيچ قيمتی در اين مراسم شركت نخواهم كرد، حتی اگر مرا اخراج كنند."
#سالروز_شھادت
#یادش_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🌿🌹
#آرپی_جی_زن
#شهید_سیدرضا_ترابی
#ولادت : ۱۳۴۱/۲/۲
#محل_تولد : دامغان
#شهادت : ۱۳۶۰/۹/۱۳
#محل_شهادت : بانه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#برگی_از_خاطرات
◽️روز قبل از عملیات بازگشایی جاده سردشت – بانه، انبار تنباکو توقف کرده بودیم، قرار شد فردا ساعت دوازده عملیات داشته باشیم، وقتی صبح داخل حیاط شدم، با تعجب دیدم سیدرضا یخهای حوض را شکسته و در حال غسل کردن است. گفتم: «تو این سرما چیکار میکنی؟»
لبخندی زد و گفت: «غسل شهادت»
وسوسه شدم من هم غسل کردم دندونهام از سرما به هم میخورد. عازم عملیات شدیم. او شهید شد و من سالم برگشتم.
راوی 👈 همرزم شهید
#سالروز_شھادت
#یادش_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🌿🌹
#شهید_علی_نقی_نوروزیان
#ولادت : ۱۳۴۶/۰۹/۱۴
#محل_تولد : تهران
#شهادت : ۱۳۶۵/۱۰/۳۰
#محل_شهادت : شلمچه - کربلای۵
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#برگی_از_خاطرات
🔺توسل به شهید «علی نقی» و شفای دو دست یک زائرش
◽️یکی از زائران مزارش تعریف میکرد دستم مشکل پیدا کرده بود و دکترها گفته بودند باید قطع شود، دستانم را به قبر علی زدم و گفتم خودت میدانی با این دستها چه کار کنی. هفته بعد که دکتر رفتم گفتند هیچ مشکلی نداری.
#سالروز_ولادت
#یادش_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🌿🌹
#شهید_ماشااللّه_رشیدی
#سردار
#قطع_سر_و_دست
#ولادت : ۱۳۴۴/۱/۳
#شهادت : ۱۳۶۵/۱۱/۷
#محل_شهادت :شلمچه، عملیات کربلای ۵
#مزار : طغرالجرد - استان کرمان
🔺فرمانده گردان حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) لشگر ۴۱ ثاراللّه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
💢 #برگی_از_خاطرات
◽️پدرش میگفت: آخرین باری که آمده بود مرخصی خیلی حال عجیبی داشت نیمه شب با صدای نالهاش از خواب پریدم رفتم پشت در اتاقش، دیدم سر گذاشته بود به سجده و بلند بلند گریه میکرد.
◽️میگفت: خدایا اگر شهادت را نصیبم کردی میخواهم مثل مولایم امام حسین(ع) سر نداشته باشم، مثل حضرت عباس(ع) بی دست شهید شوم.
◽️دعایش مستجاب شد و یکجا سر و دستش را داد.
#یاد_شهدا_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🌿🌹
#شهید_مهدی_قاضیخانی
#مدافع_حرم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
💢 #برگی_از_خاطرات
🔴 #نهال_و_کلاه_صورتی
◽️نهال ۴ ساله و درخواست جالبش در دیدار با مقام معظم رهبری
◽️نازدانه شهید میگفت: «دیدم حاج آقا یک کلاهی روی سرش دارد، به او گفتم این کلاه را مادرت برایت درست کرده؟
◽️او هم گفت: بله، گفتم کلاهت را میدهی به من؟ گفت: این مال خودم است، لازمش دارم. برای تو یکی دیگر میخرم.
◽️من هم گفتم پس اگر میخواهی برای من بخری، صورتیاش را بخر...»
#سالروز_شھادت
#یادش_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🌿🌹
#شهید_روحالله_صحرایی
#مدافع_حرم
#ولادت : ۱۳۶۲/۱۰/۲۴
#محل_تولد : آمل
#شهادت : ۱۳۹۴/۹/۱۶
#محل_شهادت : سوریه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
💢 #برگی_از_خاطرات
🔴 #شهیدی_که به زور میله آهنی و سکه در سپاه استخدام شد
◽️وقتی میخواست وارد سپاه شود ۹ ماه طول کشید. و وزنشان نسبت به وزن ایدهآل سپاه کم بود و ایشان چند وقتی شروع به خوردن زیاد غذا کردند، ولی باز وزنش آنقدر بالا نرفت و در روزی که باید برای تست وزن میرفت، چارهای اندیشید؟!
◽️پوتینهای سنگین دوران سربازی ارتش را پوشید و چند میله آهنی بیست سانتی را زیر جوراب به پاها بست و لباس زیاد پوشید و توی جیبهایش سکههای ۲۵ و ۵۰ تومانی را جاسازی کرد، تا وزنش را به وزن ایدهآل سپاه برساند و بالاخره با زحمت زیاد در سپاه قبول شد.
#سالروز_شھادت
#یادش_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🌿🌹
#شهید_محرمعلی_مرادخانی
#سردار
#مدافع_حرم
#ولادت : ۱۳۴۵
#محل_تولد : تنکابن - مازندران
#شهادت : ۱۳۹۴/۹/۱۶
#محل_شهادت : حلب - سوریه
🔹🔹🔷💠🔷🔹🔹
💢 #برگی_از_خاطرات
🔺عاشق #شهید_گلگون بود و میگفت: بارها از این شهید حاجت گرفتهام
◽️حاج محرمعلی مرادخانی به شهید مصطفی گلگون فرمانده محور ۲۵ کربلا در فاو بسیار علاقهمند بود. هروقت مشکل داشت به مزار شهید گلگون سر میزد و میگفت حضرت آقا فرمودند: «شهدا امامزادهگان عشق هستند» من بارها از این شهید حاجت گرفتم به رفقایش سفارش میکرد اگر مشکلی دارید از شهید گلگون بخواهید حتما گره گشایی میکند.
◽️یکی از دوستان که سالها بچهدار نمیشد یک نذری کرد و شهید گلگون حاجتش را داد.
#سالروز_شھادت
#یادش_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🌿🌹
#شهید_مرتضی_زارع
#مدافع_حرم
#ولادت : ۱۳۶۴/۴/۲
#محل_تولد : اسلامآباد - اصفهان
#شهادت : ۱۳۹۴/۹/۱۶
#محل_شهادت : حلب -سوریه
🔹🔹🔷💠🔷🔹🔹
💢 #برگی_از_خاطرات
🔺 #عاشقانههای_شهدایی
◽️دعوتنامه را خودمان نوشتیم، آقا مرتضی با اشتیاق تمام اصرار داشت تاریخ عروسیمان شب میلاد امام حسین (ع) باشد و روز پاسدار اشتیاقش را دوچندان می کرد.
◽️کارتهای عروسی را که توزیع میکردیم، جای برخی میهمانان را خالی دیدیم، شروع به نوشتن دعوتنامه کردیم برای امام علی، امام حسین، حضرت ابوالفضل، امام جواد، امام موسی کاظم، امام هادی و امام حسن عسگری علیهم السلام و دعوتنامهها را به عموی آقا مرتضی که راهی کربلا بودند دادیم تا در حرم این بزرگواران بیندازند و برای حضرت مهدی (عج) هم نامهای مخصوص نوشتیم.
◽️از چهارده معصوم عاجزانه درخواست کردیم که در عروسی ما شرکت کنند و برای این که دعوت ما را قبول کنند دعای توسل خواندیم.
◽️چند شب قبل عروسی خواب دیدم که من با لباس عروس و آقا مرتضی با لباس دامادی در حرم امام حسین(ع) هستیم و برایمان جشن گرفتهاند، یک دفعه به ما گفتند که شما همیشه همسایه ما بودید و یک عمر همسایه ما خواهید ماند.
#سالروز_شھادت
#یادش_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🌿🌹
#شهید_ایوب_رحیمپور
#مدافع_حرم
#ولادت : ۱۳۶۰
#محل_تولد : امیدیه - خوزستان
#شهادت : ۱۳۹۴/۹/۱۷
#محل_شهادت : سوریه
🔹🔹🔷💠🔷🔹🔹
💢 #برگی_از_خاطرات
🔺رفاقت و انس با خدا
◽️ایوب ارتباط عجیبی با خدا داشت میگفت رفاقت با خدا دلچسبترین رفاقتها است. همیشه به من میگفت وقت دعا و مناجات با خدا از او چیزهای دنیایی و مادی نخواه حیف است. دعاهای خودش معنوی بود و رزق شهادت را میطلبید.
◽️دو سال آخر زندگیاش عجیب با خدا راز و نیاز میکرد. نیمههای شب نمازهای شبش را با نور شمع میخواند. عاشق نماز شب بود، عشق بازی با خدا در آن نیمههای شب و استغفار گفتنهایش و تأکیدش بر نماز اول وقت هرگز از یادم نخواهد رفت.
◽️تنها وصیتش هم به من این بود که نمازت را اول وقت بخوان همه چیز حل است. خیلی اخلاص داشت. آخرهای رفتنش بود، به او گفتم ایوب جان عزیزم تو همه چی را به من واگذار کردی، حتی بچههایت را. گفت معامله من با خدا سر چیز دیگری است.
#سالروز_شھادت
#یادش_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🌿🌹
#سردار
#جهادگر
#شهید_حجت_ملاآقایی
#ولادت : ۱۳۳۸
#شهادت : ۱۳۶۶/۹/۲
🔹🔹🔷💠🔷🔹🔹
💢 #برگی_از_خاطرات
🔺خدا یک جا تلافی کرد
◽️هر وقت فرصت میکرد به چادر یا سنگر بچهها میرفت و با آنها حرف میزد و پای درد دلشان مینشست.
◽️یک شب هم دور هم جمع بودیم و از خاطرات گذشته میگفتیم. نوبت حجت که شد مکثی کرد و گفت: «من حرفی برای گفتن ندارم، اما تنها به یک مطلب فکر میکنم. در این همه مدت که اینجا هستم مجروح نشدهام! انگار خدا همه را جمع کرده تا یک جا تلافی کند. تحمل آن هم لیاقت عظیمی میخواهد. از خدا میخواهم که لیاقتش را به من عطا کند. انشاءالله.»
◽️چند شب بعد بچهها بدن پاره پاره و دست قطع شده او را آوردند.
#یادش_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🌿🌹
#شهید_ناصر_اربابیان
#ولادت : ۱۳۴۱/۹/۲۲
#محل_تولد : تهران
#شهادت : ۱۳۶۷/۴/۲۲
#محل_شهادت : فکه
🔺جانشین فرمانده گردان تخریب لشکر ۱۰ سیدالشهدا(ع)
🔹🔹🔷💠🔷🔹🔹
💢 #برگی_از_خاطرات
◽️این نقل #شهید_همت رو برای اولین بار از زبان سردار شهید تخریب حاج ناصر اربابیان شنیدم که از قول این شهید میگفت: "اگر ۱۰۰ تومان به من بدهند و بگویند خرج عملیات کن، من ۹۰ تومان اون رو خرج آموزش میکنم و ۱۰ تومان خرج خود عملیات".
◽️شاید در نگاه اول این جمله ساده و پیش پا افتاده باشد اما اگر کمی دقت کنیم به درایت و دور اندیشی صاحب این کلام باید آفرین گفت.
#مربی_همیشه_خندان_گردانتخریب
#سالروز_ولادت
#یادش_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🌿🌹
#شهید_جلالینسب
#مدافع_حرم
#ولادت : ۱۳۵۲
#محل_تولد : خراسان رضوی، خوشاب، روستای شمآباد
#شهادت : ۱۳۹۵/۹/۲۲
#محل_شهادت : تدمر - سوریه
🔺معاون عملیات یگان امنیتی سپاه امام علی بن ابی طالب (ع)
🔹🔹🔷💠🔷🔹🔹
💢 #برگی_از_خاطرات
◽️ما از همان ابتدا با هم عهد بسته بودیم قرار من و همسرم بر این بود که یکدیگر را در کارهای مستحبی شریک کنیم، ایشان هر کار مستجبی انجام میداد ثوابش برای من هم نوشته میشد.
◽️شهید جلالی نسب همان ابتدا به همسرش میگوید میخواهد همه زندگیاش خدمت به اسلام باشد و او هم به پاس این همراهی، در اجر جهادش سهیم خواهد بود.
راوی👈همسر شهید
#سالروز_شھادت
#یادش_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🌿🌹
#برگی_از_خاطرات
#شهید_حسن_محمدعلیخانی
💢 #قصه_زلفهای_حسن
◽️توی عملیات «محرم»، «اصغر» فرمانده بود؛ معاون گردان حضرت «ابوالفضل(ع)» بچههای سلطانآباد را جمع کرد و گفت: «باید همه، موهایتان را از ته بزنید. این مطلب به همه نیروهای گردان هم ابلاغ شده. گفتم اول از شما شانزده نفر که هممحلیمان هستید، شروع کنم.»
◽️حسن عاشق موهای لَختش بود. یک شانه داشت که دائم به موهایش میکشید. همه موهایشان را تراشیدند، اما حسن افتاد سر لج و گفت: «من نمیتراشم.»
◽️به اصغر هم گفت: «تو فرمانده من هستی و من مطیع فرمانت هستم. فرمانده! به من بگو برو روی مین، میروم. بگو با نارنجک برو زیر شنی تانک، میروم. فرمانده! قسم میخورم که هرگز از فرمانت سرپیچی نکنم، اما از من نخواه که موهایم را کوتاه کنم.» اصغر گفت: «پسر! موهایت خیلی بلند است، اگر زخمی شوی، پر خاک میشوند.» هرچه اصغر گفت، حسن کوتاه نیامد.
◽️شب بود و همه خواب بودند. «حسینعلی» و اصغر، یک قیچی آوردند که سر حسن را از ریخت بیندازند، تا حسن مجبور شود که موهایش را بزند. وقتی رسیدند بالای سرش، حسن از جا پرید و مچشان را گرفت.
◽️گفت: «بابا! من اصلاً میخواهم با همین موها شهید شوم. فرمانده! من به مادرم وصیت کردهام که وقتی شهید شدم، سرم را شانه بزند، برای چه میخواهید وصیتنامهام را خراب کنید؟ جواب مادرم با خودتان.» بعد سرش را آورد جلو.
#یادش_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🌿🌹
#شهید_غلاممحمد_نیکعیش
#سردار
#ولادت : ۱۳۳۴/۶/۵
#محل_تولد : مشهد
#شهادت : ۱۳۶۵/۹/۲۳
#محل_شهادت : مهران - قلاویزان
🔺فرمانده طرح و عملیات
🔹🔹🔷💠🔷🔹🔹
💢 #برگی_از_خاطرات
🔴 #امداد_غیبی
◽️در منطقه حمیدیه، شب بچهها به آقای نیکعیش اعتراض کردند. آقا، نیروهای عراقی عقبنشینی میکنند، شما چرا دستور حرکت به جلو را نمیدهید؟!!
◽️ایشان گفت: یککم صبر کنید تا ببینید چه میشود بعد حرکت میکنیم.
◽️توقف تا صبح ادامه یافت. صبح به قدرت خدا باران آمد مینهای کاشته شده دشمن نمایان شد. آقای نیک عیش با دیدن این صحنه گفت: نگاه کنید؛ اگر دیشب حرکت میکردیم همه کشته میشدیم. حالا وسایلتان را جمع کنید، و به هر جا که میخواهید بروید.
#سالروز_شھادت
#یادش_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🌿🌹
#برگی_از_خاطرات
#شهید_مجید_زینالدین
🔴 #اذان_بیوقت
◽️یه روز عصر که پشت موتور نشسته بود و میرفت رسید به چراغ قرمز، ترمز زد و ایستاد یه نگاه به دور و برش کرد و رفت بالای موتور و فریاد زد:
الله اکبر و الله اکــــبر ...
◽️نه وقت اذان ظهر بود نه اذان مغرب. اشهد ان لا اله الا الله ...
خلاصه چراغ سبز شد و ماشینا راه افتادن و رفتن.
◽️من رفتم سراغش بهش گفتم: چطور شد؟ یه نگاهی به من انداخت و گفت: "مگه متوجه نشدی پشت چراغ قرمز یه ماشین عروس بود که عروس توش بیحجاب نشسته بود و آدمای دورش نگاهش میکردن من دیدم تو روز روشن جلو چشم #امام_زمان داره گناه میشه به خودم گفتم چکار کنم که اینا حواسشون از اون خانوم پرت شه، دیدم این بهترین کاره !! "همین.
#یادش_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🌿🌹
#شهید_محسن_درودے
💢 #برگی_از_خاطرات
🔴 #سربند_سرخ
◽️با یه عده طلبه آمدند قم، همه شهید شدند الا محسن.
◽️خواب امام حسین(ع) رو دیده بود.
آقا بهش گفته بود:
(کارهات رو بکن این بار دیگه بار آخرته)
◽️یه سربند داده بود به یکے از رفقاش، گفته بود شهید شدم ببندید به سینهام، آخه از آقا خواستهام بے سر شهید شم.
◽️با چند تا از فرماندهان رفته بود توے دیدگاه، گلوله ۱۲۰ خورده بود وسطشون..
جنازهاش که اومد، سر نداشت، سربند رو بستیم به سینهاش...
◽️روے سربند نوشته بود؛
"أنا زائرالحسین علیه اسلام"
#یادش_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🌿🌹
💢 #برگی_از_خاطرات
🔻 #نماز_شب
🍃 وسط شب که مصطفی برای نماز شب بیدار میشد، طاقت نمیآوردم و میگفتم:
"بسه دیگه! استراحت کن خسته شدی"
🍃او میگفت: "تاجر اگر از سرمایهاش خرج کند بالاخره ورشکست میشود، باید سود در بیاورد که زندگیش بگذرد، ما اگر قرار باشد نماز شب نخوانیم، ورشکست میشویم"
🍃اما من که خیلی شبها با گریه مصطفی بیدار میشدم کوتاه نمیآمدم و میگفتم: "اگر اینها که اینقدر از شما میترسند بفهمند این طور گریه میکنید ...
- مگر شما چه معصیت دارید؟
- چه گناهی دارید؟
- خدا همه چیز به شما داده، همین که شب بلند میشوید خود یک توفیق است"
🍃آن وقت مصطفی گریهاش هق هق میشد و میگفت:
"آیا به خاطر این توفیق که خدا داده او را شکر نکنم؟؟!!
راوی 👈 همسر شهید
#شهید_مصطفی_چمران🌷
#فرمانده_قلبها
#یادش_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🌿🌹
#شهید_محرم_ترک
#اولین_شهید_مدافع_حرم
#ولادت : ۱۳۵۷/۱۰/۱
#محل_تولد : ازنا - لرستان
#شهادت : ۱۳۹۰/۱۰/۲۹
#محل_شهادت : دمشق - سوریه
🔹🔷💠🔷🔹
💢 #برگی_از_خاطرات
🔹یک شب بعد از هیئت فهمیدند که مسئول هیئت رفته و ممکن است دیگر هیئت برپا نشود.
🔹محرم گفت «چرا ناراحتید مسئول هیئت رفته که رفته، مهم #پرچم_حضرت_زهرا(س) است که باید بالا باشه، به نظرم پول روی هم بگذاریم و هر هفته خانه یکیمون هیئت بگیریم.»
🔹بچهها از خدا خواسته قبول کردند و گفتند «خودت باید مسئول هیئت بشی» قبول نمیکرد و میگفت من #خادم_هیئتم، هر هفته خودش پرچمها را میزد، چراغ هیئت را شروع میکرد، ایستگاه صلواتی راه میانداخت، نمایشگاههای مختلف برگزار میکرد.
🔹به حضرت زهرا (س) ارادت خاصی داشت، همیشه آخر هیئت سفارش میکرد #روضه_حضرت_زهرا (س) بخوانند تا روزی هیئت زیاد شود...
#سالروز_ولادت
#یادش_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🌿🌹
#شهید_سعید_شاهدی
#جستجوگر_نور
#ولادت : ۱۳۴۷/۱۲/۲۰
#محل_تولد : تهران
#شهادت : ۱۳۷۴/۱۰/۲
#محل_شهادت : فکه - عملیات تفحص
🔹🔷💠🔷🔹
💢 #برگی_از_خاطرات
🔺شلمچه کجا بودی؟
◽️تکه کلامش این بود که میگفت «شلمچه کجا بودی؟» نمیدانم در شلمچه چه چیزی دیده بود که بعد از مجروحیتش در عملیات کربلای ۵ این جمله تکه کلامش شد. اگر کسی در صحبت با او گله و شکایتی داشت این جمله را می گفت، حتی وقتی میخواست با کسی شوخی و بحث کند.
#سالروز_شھادت
#یادش_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🌿🌹
#شهید_عبدالرحمن_رحمانیان
#سردار
#ولادت : ۱۳۴۲
#محل_تولد : جهرم - فارس
#شهادت : ۱۳۶۵/۱۰/۳
#محل_شهادت : شلمچه - کربلای ۴
🔺فرمانده گردان ابوذر لشکر ۳۳ المهدی(عج)
🔹🔷💠🔷🔹
💢 #برگی_از_خاطرات
🔸قایقها به گل نشسته بود و دشمن یک نفس روی آنها آتش میریخت...
رحمان رفت توی آب...
قایق اول را که آزاد کرد، عقب عقب توی آب شروع کرد به سمت قایق دوم راه رفتن...
گفتم چرا این جوری؟
گفت: نمیخوام قیامت اسمم جزء کسایی باشه که به دشمن پشت کردن!!
#سالروز_شھادت
#یادش_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🌿🌹
#شهید_قاسم_تیموری
#مدافع_حرم
#جانباز_دفاع_مقدس
#ولادت : ۱۳۴۸/۱/۴
#محل_تولد : گرگان
#شهادت : ۱۳۹۴/۱۰/۴
#محل_شهادت : حلب العبس - سوریه
🔺فرمانده دلاور گردان تخریبچی تیپ ۴۵ جوادالائمه
🔹🔷💠🔷🔹
💢 #برگی_از_خاطرات
💠 در سوریه بودیم که برای کاشت تله انفجاری و مینهای ضد تانک مامور شدیم. آقا قاسم با اینکه سنشان از همه ما بیشتر بود و مجروحیت هم داشت بیشتر از ما مین کاشت، مینهای پنجاه کیلویی را به راحتی جابجا میکرد و حدودا دو برابر ما مین کاشت.
💠 وقتی برای استراحت کنار هم نشستیم پای مصنوعیاش را درآورد با فشاری که روی پایش آمده بود درد زیادی را تحمل میکرد ولی به روی خودش نمیآورد، یکی از دوستانی که با ما بود با تعجب به پاهای شهید نگاه میکرد، باورش نمیشد با یک پا اینقدر کار کرده باشد و با حالتی از تعجب سوال کرد حاجی با این وضع سختت نیست؟
💠در آن حال شهید تیموری حرفی زد که تا به حال از او نشنیده بودیم، تا به آن روز از نقص عضوش حرفی نزده بود اما آنجا چندبار روی پای مصنوعیش زد و گفت: «ای پا اگر سالم بودی جای امنی را برای داعشی ها نمی گذاشتم»
#سالروز_شھادت
#یادش_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🌿🌹
#شهید_سیدعباس_میرهادی
#سردار
#ولادت : ۱۳۴۲
#محل_تولد : خمین
#شهادت : ۱۳۶۵/۱۰/۴
#محل_شهادت : امالرصاص - کربلای ۴
🔺فرمانده گردان امام رضا(ع) لشکر ۱۷ علی ابن ابیطالب(ع)
🔹🔷💠🔷🔹
💢 #برگی_از_خاطرات
◽️قبل از عملیات کربلای چهار در منطقه شلمچه بودیم، شهید میرهادی مرا خواست و گفت بیا برویم و تلفن بزنیم سید کاظم برادرم و اسدی را دعوت کنیم تا به عملیات بیایند. بین راه که میرفتیم به او گفتم: برادر میرهادی پدر و مادرت مریض احوال هستند و به سیدکاظم نیاز دارند صرف نظر کن و به او اطلاع نده.
◽️او گفت: ماشین را نگهدار، وقتی نگه داشتم مرا پیاده کرد و گفت: ما باید همه برای اسلام فدا شویم گرفتاری اسلام از همه بیشتر است، رفت و آنها را با تلفن فراخوانی کرد و در عملیات شرکت کردند.
راوی 👈 همرزم شهید
#سالروز_شھادت
#یادش_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🕊🍂 🕊🍂
🖋 #برگی_از_خاطرات
با اینکه جانشین فرماندهی تیپ شده بود و کل نیرو ها زیر نظرش بود، همیشه گوشه نمازخانه می خوابید.
یک شب برای آب خوردن به سمت نمازخانه رفتم دیدم دارد نماز شب میخواند...
آنقدر محو مناجات با خدا بود که متوجه حضورم نشد.
نماز شبش که تمام شد کنارش نشستم و گفتم: خب آقاجان، ما بعد از ظهر کلی کار کردیم. توی کوه و جنگل بالا و پایین کردیم و خسته شدیم.
کمی هم استراحت کن شما فرمانده مایی، باید آماده باشی!
لبخندی زد و گفت: خدا به ما به جون بخشیده، باید جونمون رو فداش کنیم... جز این باشه رسم آزادگی نیست
#شهید #مصطفی_صدرزاده
@shahidane1