شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #داستان_مذهبی #رمان_هادی_دلها ═════ ✾❤️✾❤️✾ ═════ #قسمت_یازدهم نامه رو باز کردم.. با همون خط
﷽
#داستان_مذهبی
#رمان_هادی_دلها
═════ ✾❤️✾❤️✾ ═════
#قسمت_سیزدهم
ساعت ۶ غروب بود...
جلوی در ساختمان منتظر خانم رضایی بودم
پنج دقیقه بعد خانم رضایی رسید.😊
خانمی ۲۹_۳۰ ساله با چهره معمولی ولی یه مهربونی کاملا مشخص بود.
تا نشستم توماشین دستاشو باز کرد، به آغوشش پناه بردم. شاید یه ربع بیست دقیقهای فقط گریه کردم😭😭
خانم رضایی:
_آروم شدی عزیز دلم؟
فقط با اشک نگاش کردم😢
_میبرمت جایی که بوی🌷حسین و🌷 بده😊
بعد از گذشت ۴۵ دقیقه روبهروی #معراج_الشهدا نگه داشت وارد که شدیم خیلیا داشتن میومدن سمتم که بهار نذاشت.
به سمت حسینیه معراج الشهدا🌹 راهنماییم کرد.
خانم رضایی با یه باکس جلوم نشست.
در و دیوارای معراج رو حسین قبل محرم سیاه پوش کرده بود..
خانم رضایی:
_اینکه چطوری تو رو سپرد دست من بمونه واسه بعد..اما فعلا میخوام امانتهای دستم رو بدم بهت.. به بچهها گفتم نیان خودمم یک ساعت دیگه بهت سر میزنم.😊
این باکس همون امانتاییه که حسین چند روز قبل اعزام بهم داد و گفت اگه واسش اتفاقی بیفته یک هفته بعد خبرش، اینو بهت بدم.
خودش از حسینیه رفت بیرون.
باکس رو باز کردم
یه نامه✉️ بود با یه بسته..
نامه رو باز کردم..
✍بسم رب الشهدا والصدیقین
ما را بنویسید فداے زینب
آمادهترین افسر رزم آور زینب
باید به مسلمانی خود شک کند آنکه
یک لحظهی کوتاه شود کافر زینب
کافیست که با گوشهی ابرو بدهد اذن
فرماندهی کل قوا؛ #مادر زینب
از بیخ درآورده و خوآهیم درآورد
چشمےڪه چپ افتد دور و بَر زینب😡☝️
آن کشور سوریه و این کشور ایران
مجموع دو کشور بشود کشور زینب
رهبر بدهد رخصت میدان؛ بگذاریم
مرحم به زخم دل مضطر زینب
✍سلام خواهر گلم.. زینب قشنگم..
تو این دوسال که لیاقت مدافع بی بی داشتم تمام نگرانیم تو بودی
خواهر جانم آنقدر بچه حساسی بودی هیچوقت نتوانستم از سوریه بهت بگم.
بعد از شهادت آقا سیدمحمدحسین اونقدر نگرانت😔 بودم.. که نمیتوانم بیان کنم..
زینبم این نامه را زمانی میخوانی که یا اسیر شدم یا شهید🕊.. امیدوارم دومیه باشه
زینبم... بعد از رفتنم آنقدر حرف میشنوی؛ دوست دارم #زینب_وار ادامه بدی و به حرف خانم رضایی گوش بدی.. و باهاش همقدم بشی برای شناخت بقیه شهدا. امیدوارم اون چیزایی که مدنظرم است رو بتونم واست یادگاری بخرم.
همراه این نامه یه تابلو هست بزن به اتاقت🖼
دوست دارم پیکرم هیچوقت برنگرده
اگه برنگشت قرار من و تو هر موقع دلت گرفت💔 قطعه ۵۰ بهشت زهرا
مزار #شهید_میردوستے
دوست دارم.. گل نازم❤️
═════ ✾❤️✾❤️✾ ═════
#قسمت_چهاردهم
🍀راوے توسڪا🍀
تو مسیر مدرسه تا خونه فقط به حرفای خانم مقری فکر میکردم🤔
مامان: توسکا بیا ناهار
_نمیخورم😕
نشستم روی تخت.
مگه خانم مقری نمیگه شماها زندهاید؟ اگه واقعا زندهاید یه #نشونه یا #واقعه نشونم بدین😢
تنها کسی که میدونستم به شهدا خیلی ارادت داره زینبه☺️
گوشیمو برداشتم پروفایلای زینیو باز کردم،
🌺اولیش با حسین بود تو یک دریاچه مصنوعی، نوشته بود👇
"بعد از تو با خاطراتمان چه کنم برادرم"
🌺بعدش یک عکس آقایی بود زیرش نوشته بود👇
#ابراهیم_هادے "مراقب عزیز من باش تو سوریه جامونده"
زوم کردم رو عکسش: مگه نمیگن زندهای بهم نشون بده..😢
تو همین فکرا بودم که خوابم برد..😴
تو یه بیابون ماسهای بودم.. یه آقا اومد گفت:🕊_این #چادر همون نشانه آشکاره
_اسمتون چیه؟؟😟
🕊_ سلام علے ابراهیم.
از خواب پریدم😰
فقط جیییییغ زدم😵😭 که با سیلی بابا بیهوش شدم.
دیگه هیچی نفهمیدم....
چند ساعت بعد که چشمامو باز کردم دیدم بیمارستانم🏥.
🍀راوے خانم رضایے🍀
نیمههای شب بود...
که یک دختر نوجوان آوردن بیمارستان میگفتن به اونم شوک عصبی واردشده
پرستار وقتی داشت بهش سرم میزد💉 میگفت:
_نمیدونم والا چرا این دهه هفتادیا اینقدر عجیبن.. شوک عصبی تو این سن یه مقداری عجیبه😐
در حالیکه موهای زینب رو ناز میکردم گفتم :
_اون دختر رو نمیدونم ولی زینب من برادرش رو گم کرده😊
_کجا گم کرده؟؟😕
_برادرش تو سوریه #شهید شده پیکرشم هنونجا مونده😒
_وای طفلک😢
📝 #ادامـــــهدارد ...
#نویسنـــــده⇩↯⇩
✍ بانو مینودری
═════ ✾❤️✾❤️✾ ═════
#ارسال_انٺقاداٺ_و_پیشنهاداٺ_به
#آیدی_خادم_کانال👇👇
🆔 @Zahrahp
http://eitaa.com/joinchat/2033647630C22e0467286