شـھیـــــــدانــــــہ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_هشتــاد_و_دوم۸۲ 👈این داستان⇦《 شرافت 》 ــــــــــــــــــ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_هشتــاد_و_سوم۸۳
👈این داستان⇦《 فصل عقرب 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎شب، تمام مدت حرفهای آقا مهدی توی گوشم تکرار میشد ... و یه سوال❓ ... چرا همه این چیزهایی که توی ده روز دیدم و شنیدم ... در حال فراموش شدنه؟ ... ما مردم فوق العادهای داشتیم که در اوج سختیها و مشکلات ... فراتر از یک قهرمان بودند ... و اون حس بهم میگفت ... هنوز هم مردم ما ... انسانهای بزرگی هستند ... اما این سوال، تمام ذهنم رو به خودش مشغول کرده بود ...❓🤔
صادق که از اول شب خوابش💤💤 برده بود ... آقا مهدی هم چند ساعتی بود که خوابش برده بود ... آقا رسول هم ...💤
🔸اما من خوابم نمی برد ... می خواستم شیشه ماشین رو بکشم پایین ... که یهو آقا رسول چرخید عقب ...😱
اینجا این فصل عقرب🦂 داره ... نمی دونم توی اون منطقه هستیم یا نه ... شیشه رو بده بالا ... هر چند فصلش نیست اما غیر از فصلش هم عقرب زیاده ...🦂🦂🦂
🔻فکر کردم شوخی می کنه ... توی این مدت، زیاد من و صادق رو گذاشته بودن سر کار ...
- اذیت نکنید ... فصل عقرب دیگه چیه❓ ...
💢 یه وقت هایی از سال که از زمین، عقرب میجوشه ... شب می خوابیدیم، نصف شب از حرکت یه چیزی توی لباست بیدار می شدی 😱... لای موهات ... روی دست یا صورتت ...
🔻وسط جنگ و درگیری ... عقرب ها🦂🦂 هم حسابی از خجالتمون در میاومدن ... یکی از بچه ها خیز رفت ... بلند نشد ... فکر کردیم ترکش خورده ... رفتیم سمتش ... عقرب زده بود توی گردنش ... پیشنهاد می کنم نمازت رو هم توی ماشین بخونی ...😊
🔹شیشه رو دادم بالا و سرم رو تکیه دادم به پنجره ماشین ... و دوباره سکوت، همه جا رو فرا گرفت ... شب عجیبی بود ...🌌
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ 🔅🔆🔅
۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰
#ارسال_انٺقاداٺ_و_پیشنهاداٺ_به
#آیدی_خادم_کانال🔰
👉 @MODAFEH14
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1