eitaa logo
شـھیـــــــدانــــــہ
1.2هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
37 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم تبلیغات ارزان در کانال های ما😍😍 مجموعه کانالای مذهبی ناب👌👌 💠 تعرفه تبلیغات 👇 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 🍂 🍂 🌸🌷🌸اللهم عجل لولیک الفرج 🌸🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
یارحمـــــــــــــــــنـــــــ......🌹 ‌. یعنی... آرامش یعنی در خیابان قدم بزنی و خیالت راحت باشد که ده ها قافله کثیف با تو نیست ‌. ‌آرامش یعنی بدانی از نگاه ها محفوظی ‌. ‌آرامش یعنی در این روزگار که شنل قرمزی ها میکنند متفاوت باشی😋 ‌. ‌آرامش یعنی وجدانی که آسوده و آرام است ‌وجدانی که میدانید امروز دل های متاهل و جوان را نبرده است ‌. ‌آرامش یعنی خجالت نکشیدن از عکس در خیابان😊 ‌. ‌آرامش یعنی طعمه وسیله ارضا های ناپاک و کثیف نشدن ‌. ‌آرامش یعنی شبیه ترین حالت به ریحانه خدا، حضرت شدن☺ ‌. ‌آرامش یعنی لایق آقا شدن ‌. ‌و همه اینها به خاطر یک تکه پارچه مشکی ‌تکه پارچه ای که متانت، وقار،زیبایی و پاکی یک است ‌. پ.ن(حتما بخونید بخصوص چادری ها) ‌‌. ‌گمان کنم تو یادت نباشد ‌آن شب مهمانی را میگویم ‌خدا دعوت بود و تمام دردانه های هستی ها را میگویم ‌قرار بود از بین تمام دردانه ها یکی شود ‌مظهر شود ‌تمثال شود ‌اما قرعه ای در کار نبود ‌آزمون بود...آزمون پاکی ‌و تو یادت نمی آید شاید...که گرفتی...که سربلند شدی ‌. ‌و خدا طبقی آورد از جنس نور ‌درونش دو بال بود بود اما رو سفیدت کرد ‌و از بین تمام دردانه های هستی ‌ ‌تو بودی که ملکه شدی ‌تو بودی که شدی ‌و تو شاید یادت نمی آید این رویای شیرین را ‌. ‌چادری ها اند باور کن از خون است ڪـــه داریم... ‌. ‌ 🌷اینجاکانال شَــهیـــدانِـــــہ است👇 http://eitaa.com/joinchat/2033647630C22e0467286
💞 ۳۰ 🔻 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🌼 پدرم فنجان چایش را روی میز می گذارد☕️ و روزنامه ای که در دست دارد را ورق می زند. 📃من هم با حرص شیرینی هایی که دست پخت مادرم هست، یکی یکی می بلعم.🍩 مادرم نگاهم می کند و می گوید: بیچاره ی گشنه.😁 نخورده ای مگه دختر؟ آروم تر.😊 – قربون دست پخت مامانم بشم که نمیشه آروم خوردش.😄 پدرم از زیر عینک نگاهی به مادرم می کند.🤓 – مریم! نظرت راجبِ یه چیه؟🤔 – ؟ الآن؟😳 – آره! یه چند وقته دلم می خواد بریم .👌 مادرم در لحظه بغض می کند.😢 – مشهد؟ آره. موافقم. یه ساله نرفتیم.👌 – ازطرف شرکت جا میدن به خانواده ها. گفتم ما هم بریم. و بعد نگاهش را سمت من می چرخاند. – بله بابا؟😐😳 پیشنهاد خوبی بود ولی اگر می رفتیم من چند روزم را از دست می دادم. کلاً حدود پنجاه روز دیگر وقت داشتم. سرم را تکان می دهم و شیرینی که در دست دارم را نگاه می کنم.😟 – هرچی شما بگی بابا. – خب می خوام نظر تو رو هم بدونم دختر. چون می خواستم اگر موافق باشی به خانواده آقادوماد هم بگیم بیان.😦 برق ازسرم می پرد.😨 – ؟ – آره. جا میدن. گفتم که…😕 بین حرفش می پرم: وای من حسابی موافقم.🤗 مادرم صورتش را چنگ می زند.☺️ – زشته دختر این قدر ذوق نکن.😅 پدرم کمرنگی می زند.😊 – پس کم کم آماده باشید. خودم به پدرشون زنگ می زنم و می گم.📞 شیرینی را در دهانم می چپانم و به اتاقم می روم. در را می بندم و شروع می کنم به ادا درآوردن و بالا و پایین پریدن.💃😁 مسافرت فرصت خوبی است برای . خصوصاً الآن که شیر نر کمی آرام شده. مادرم لیوان شیر کاکائو به دست در را باز می کند.🚪 نگاهش به من که می افتد می گوید: وا دختر خُل شدی؟ چرا می رقصی؟😂💃😂 روی تختم می پرم و می خندم.😅 – آخه خوشحالم مامان جووونی. لیوان را روی میز تحریرم می گذارد.☕️ – بیا یادت رفت بقیه اش رو بخوری. پشتش را می کند که برود و موقع بستن در، دستش را به نشانه خاک برسرت بالا می آورد😁 یعنی…”توی اون سرت! !” مادرم می رود و من تنها می مانم با یک عالمه” ”. 💖《مدتی هست که درگیرسؤالی شده ام توچه داری که من این گونه هوایی شده ام》💖 ادامــــــه_دارد...💐💐 🍃🌸↬ @shahidane1 ↖ ادامه دارد…
با تعهدت... با‌ عفافت... با حجابت... با عملت... و... سعی کن میان این همه خلایق جزء کسانی باشی که وقتی مهدی«عج» یاد تو افتاد! آرام صورتش به باز بشه و بگه: خداحفظش کنه... ! @shahidane1