🌹🍃🕊
🍃🕊
🕊
°•{مــــــدافــــــع حـــــرم
#شھیـد_سجــــاد_طاهرنیــــا🍃🌹}•°
#بــــرگــےازخاطــــراتــــــ 🌿
◽️نیم ساعت قبل از #اذان کارهای خودش را با اذان هماهنگ میکرد که مبادا از خواندن #نماز_اول_وقت جا بماند.
◽️اضطراب #نماز_اول_وقت همیشه در چهره اش نمایان بود.
🍃 #تولد ⇦۶۴/۵/۲۳ - رشت
🍂 #شهادت ⇦ ۹۴/۸/۲ - حلب سوریه
🍁 #آرامگاه ⇦ گلزار شهدای رشت
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
﷽
#حدیـــــث_روز ⇧⇧
#یکشنبـــــہ
☀️ ۲۶ خــرداد ۱۳۹۸
🌙 ۱۲ شــــوال ۱۴۴۰
🌲 16 ژوئـــــن 2019
ذڪــــــر روز ⇩⇩
《 #یاذَالْجَـــــلاٰلِوَالاِڪْـــــرٰامْ 》
✨روز زیارتی ⇩⇩
▫️امیرالمؤمنین علی (ع)
▫️حضرت فاطمة الزهرا (س)
#السلامعلیکیااباصالحالمهدی
#الّلهُــمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَــالْفَـــــــرَج
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🌸🍃
#سݪام_بر_شھـــــدا
پرستــ🕊ـــوی کوچکم....
نـــــام تـــــو
رازی نوشته بر پر پروانههاست
گلهـــ🌸ــا همه به نام تو مشهورند
آیینـــــهها
از انعڪاس نـــام تو میخندند ....
#ســــــلامــ
#صبحتـــون_بخیـــــر
#دلاتـــــون_شھـــــدایـــــے🌷
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌿🌸🍂✨
🌸🍂
🍂
✨
°•{اولین شهیـد روحانی
#مــــــدافــــــع_حـــــرم
#شھید_محمدمهدی_مالامیری🌹}•°
💢 #خصوصیات_اخلاقی_شهید
◽️از ویژگیهای بارز شهید خوشرویی و آراستگی ظاهری و پرداختن به ورزش بود و همین امر در تواضع و اخلاص، ایشان را محبوب دل جوانان میکرد. پرهیز از ریا، شاخصه دیگر ایشان بود؛ چنانچه بعد از #شهـــــادت نیز خانواده و نزدیکان وی از برخی مدارج و مراتب علمی ایشان بیاطلاع بودند.
◽️ارادت خاص نسبت به مولا علی بن موسیالرضا(ع)🍃، تداوم ارتباط با قرآن و اقامه نماز صبح در مسجد، زیارت هفتگی جمکران و زمزمه همیشگی دعای عهد، روح بیکرانهاش را زلالتر میکرد.
◽️در یک کلام، زندگی شهید طبق سفارش #مقام_معظم_رهبری، آمیختهای از تحصیل، تهذیب و ورزش بود.
°•{ نشــــربمنــــاسبتــــــــ
#ســــالــــروزولادتــــــــــــ🌸}•°
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
♻️🌾🍂✨
🌾🍂
🍂
✨
°•{ #شهیدمستجــابالدعــوه
#شهیــد_علــــــے_ماهـــــانــے🌹🍃}•°
💠 #سخــــن_شھیــــد↯↯
《"راه را که انتخاب کردی دیگر مال خودت نیستی اگر قرار است درد بکشی، بکش ولی آه و ناله نکن اگر آه و ناله کردی متعلق به دردی نه راه... 》
ـ*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.
🍃 #متولد⇦۱۳۳۶ ڪرمان
🍂 #شهادت⇦۱۳۶۲عملیات والفجر۳
مهـران
🍁 #مزار⇦گلزارشهداےڪرمان
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #داستان_مذهبی #رمان_از_سوریه_تا_منا ══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾ #قسمت_بیستوپنجم 🔹صالح دیوانه ام کرده
﷽
#داستان_مذهبی
#رمان_از_سوریه_تا_منا
══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾
#قسمت_بیستوششم
🔹یک هفته بود که حرکات صالح و سلما و رفتار بقیه مشکوک شده بود.😕 صالح بیقرار بود و زهرا بانو و سلما نگران.
🔸این حال و هوا برایم اضطراب آور بود و میدانستم اتفاقی افتاده.😔 بیشتر نگران بچه بودم. به تازگی نبضهای کوچک و نامنظمی را حس میکردم. انگار بچه جان گرفته بود. حس خوبی به آن داشتم و انتظارم برای پایان این مدت شروع شده بود.😍
🔹گاهی با او حرف میزدم و برایش قصه یا لالایی میگفتم. برایش قرآن میخواندم و مداحی و مولودی میگذاشتم و با بچه به آن گوش میدادیم. حس میکردم سراپا گوش میشود و شوق و عجلهی او از من بیشتر است برای به دنیا آمدن.😍🌸
🔹چشمانم را روی هم فشردم که بخوابم اما خوابم نمیبرد. صالح آرام درب اتاق را باز کرد و تلویزیون📺 اتاق را خاموش کرد. به خاطر من تلویزیون کوچکی برای اتاق گرفته بودند. درب کمد را باز کرد و آرام کوله🎒 را درآورد. قلبم فرو ریخت.💔
🔸سعی کردم تکان نخورم که صالح فکر کند خوابم. "پس اینهمه بیا و برو و پچ پچ و رفتارای مرموز مال این بود؟ این روزا اعزام داره که بیقراره...! مطمئنم نگرانه منو تنها بذاره. خدایا🍃 کمکمون کن😔
🔹" قطره اشکی از گوشه چشمم روی بالش افتاد. وقت شام بود و صالح با سینی غذا آمد. کمکم کرد روی تخت بنشینم. خودش لقمه میگرفت و با کلی خنده و شوخی لقمهها را به من میخوراند و لابه لای آن بعضی را توی دهان خودش میگذاشت که مرا اذیت کند. دوست نداشتم از غمم باخبر شود اما... امان از لب و لوچهی آویزان😔
🔸ــ چی شده قربون چشمات؟ چرا بغض داری؟ حوصله ت سر رفته مهدیه جان؟
ــ نه چیزی نیست.😐
ــ مگه صالح تو رو نمیشناسه؟ چرا پنهون میکنی گلم؟ بگو ببینم چی تو دلته؟
🔹سینی غذا را پس زدم و خودم را به سمت او کشاندم و توی بغلش جا گرفتم. بغض داشتم اما نمی خواستم گریه کنم. بیشتر به هم صحبتیاش احتیاج داشتم.
ــ صالح؟!😔
ــ جانِ صالح؟
ــ چیزی از من پنهون کردی؟
ــ مثلا چی خانومم؟😕
🔸آرام خودم را از آغوشش بیرون کشیدم و با نگاه پر بغضم به چشمانش خیره شدم. صالح دست و پایش را گم کرده بود. باید به او میفهماندم که خودش را اذیت نکند. دستش را گرفتم و انگشتر فیروزه💍 را توی انگشتش چرخاندم.
ــ من میدونم...
نگاهی گذرا به چشمانش انداختم و سربه زیر گفتم:
ــ کی میری؟
🔹انگار نمیتوانست حرفی بزند. دستش رافشردم و گفتم:
ــ فقط میخوام بدونم کی اعزام داری؟ میخوام بچهمو آماده کنم که این مدت باباش نیست منتظر شنیدن صداش نباشه. آخه تازگیا یه تکونهای ریزی میخوره. یه چیزی مثل نبض زدن.❤️
🔸اشک توی چشمهایش جمع شده بود. بلند شد و رفت کنار پنجره. آنرا باز کرد و دوباره کنارم نشست. خندهی بی جانی کرد و گفت:
ــ آخه تو از کجا فهمیدی؟
ــ اونش مهم نیست. کی میری؟
ــ بعد از سال تحویل🌼🌱
ــ امروز چندمه؟
ــ بیست و هفتم.
پوفی کشیدم و گفتم:
ــ خدا رو شکر... دو سه روزی وقت دارم.
🔹ــ مهدیه جان... اگه بخوای نمیـ...
صحبتش را قطع کردم و دستم را روی لبش گذاشتم:
ــ من کی هستم که نخوام...؟ جواب حضرت زینب رو چی بدم؟
نوک انگشتم را بوسید😘 و سینی را برداشت و از اتاق بیرون رفت. بغضم ترکید و توی تنهایی تا توانستم اشک ریختم و دخیل بستم به عمه ی سادات.😭😭
#فدایی_خانم_زینـــــب
✍ ادامه دارد ...
══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾
#ارسال_انٺقاداٺ_و_پیشنهاداٺ_به
#آیدی_خادم_کانال👇👇
➣ @MODAFEH14
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌼🍃🕊✨
🍃✨
🕊
✨
°•{مــــــدافــــــع حـــــرم
#شھیـد_مصطفی_جعفـــــری🍃🌹}•°
●لشکر فاطمیـــــون
💢 #مننگرانمصطفـــــیبودم
#اونگرانحضرتزينــــــــب
◽️مصطفی در كمال قاطعيت به من جواب میداد كه شما چطور در ماه محرم به سر و سينه میزنيد و حسين حسين میگوئيد و آرزو میكنيد كه ای كاش در كربلا با امام حسين(ع) بوديد؛
◽️الآن هم زمانی است كه بايد در دفاع از حرم بیبی زينب(ع) اسلحه بگيريم و به جهاد بپردازيم.
🔘➼┅═🕊═┅┅───┄
🍃 #تولد ⇦ ۱۳۶۳/۳/۲۶
🍂 #شهادت ⇦ ۱۳۹۳/۳/۲۶
°•{ نشــــربمنــــاسبتــــــــ
#ســالــــروزولادتــــــــــــ🌸
#ســالــــروزشھــــادتــــــــــــــ🍃💔}•°
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌿🌷🍃🕊
🌷🕊
🍃
🕊
°•{ #تکتیراندازافسانهایسپاهاسلام
#شهیـــــد_حمیـــــد_سربـــــی🌹🍃}•°
▫️قهرمان مسابقات تیراندازی
▫️استاد و مربی آموزش اسلحه پادگان حضرت امام حسین(ع)تهران
▫️مسئول ادوات گردان حمزه
▫️فرمانده گروهان گردان حمزه، لشگر ۲۷
▫️کسی که عکسش را مجلات و روزنامهها چاپ میکردند
▫️معروف و محبوب بود، به سرش قسم میخوردند
▫️تیراندازیاش معرکه و تک بود
▫️در آموزش هم نابغهای بود و نیروهای ورزیدهای تربیت کرد
▫️واقعا حمید سربی تک بود
▫️متواضع، مهربان، باصفا، باادب، نورانی، عارف خدایی
▫️از ۱۶ سالگی به جبهه رفت و تا زمان شهادتش لحظهای آرام و قرار نداشت.
#ادامـــــہ_مطلب↯↯↯
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
🌿🌷🍃🕊 🌷🕊 🍃 🕊 °•{ #تکتیراندازافسانهایسپاهاسلام #شهیـــــد_حمیـــــد_سربـــــی🌹🍃}•° ▫️قهرمان مساب
🔻🔻🔻
#فــــرازےازوصیتنـــــامہ
#شهیـــــد_حمیـــــد_سربـــــی🌹🍃
🔹خداوندا روز محشر با عدل و دادت با ما رفتار نکن که در این صورت گرفتار آتشیم، آتشی که با اعمال خود ایجاد کردیم.
🔸خدایا تو در آن روز با ما، با لطف و کرمت بساز که ما سخت محتاج آنیم
🔹مادرم من از تو جدا نشدم مگر برای خدا، من شهید شدم که اسلام و امام زنده بمانند، من شهید شدم که دشمن در خون من غرق و نابود شود، من شهید شدم که شهادت وصلِ عبد با معبود شود، من شهید شدم که شهادت وصلِ عاشق با معشوق شود و من شهید شدم و به آرزویم رسیدم
🔸خوشبختی من در این بود و خدا مصلحت دانِ ماست و خدا این را صلاح دانست
🔹همیشه از اسلام دفاع کنید که سرانجام مدافعان اسلام نور است، که منشأش نور است و آخرش هم نور است
🔸از این مسیر مبادا خارج شوید، از این مسیر نورانیت مبادا غافل شوید
🔹به کارهایتان ادامه دهید و با دشمنان داخلی و خارجی به هر صورتی که در توانتان هست مبارزه کنید و اسلام و دینش را پیش ببرید که ان شاءاللّه هر چه سریع تر پیروزی بزرگ نصیب مسلمین شود.
#یاد_شهدا_با_صلوات
#اللهم_صـــــل_علـــــي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌸🍃✨🕊
🍃🕊
✨
🕊
°•{جهادگـــــر
#شھید_جهانگیر_نارنجیکاهو🍃🌹}•°
💌 #فــــرازےازوصیتنـــــامہ
ما بايد برای امام که فرمانده کل ماست، هديه نو ببريم و اکنون ای امام، ای روح خدا، از خدا مسألت داريم که به ما شايستگی بخشد تا بتوانيم در راه رضای او گام نهيم که سر منزل آن شهادت است...
°•{نــشــــربمنــــــاسبتــــــــ
#ســالــــروزشھــــادتــــــــــــــ🍃💔}•°
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
ra-ba-besme-rabbe-shohada.mp3
5.23M
🎧🎧🎧
《بسم رب الشهدا》
🎙 #سیدمجتبی_رمضانی
#پیـشنهاد_ویــژه_دانـــلود💯
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌙به رسم هر شب انتظار، برگی دیگر از شبهای انتظار را ورق میزنیم، به امید ظهور مولای غریبمان..
#دعــاےفرج به نیابت از ⇩⇩
🔻سیاســـــتمدار
و مدیر ارشد اجرایی ایرانی🔻
#شهید_محمــــدجواد_تندگویـــــان🌷
《 #سالـــــروزولادٺــــــــــ》
#الّلهُــمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَــ_الْفَــرَج🍃✨
#عاقبتتان_شهدایی
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
﷽
#حدیـــــث_روز ⇧⇧
#دوشنبـــــہ
☀️ ۲۷ خــرداد ۱۳۹۸
🌙 ۱۳ شــــوال ۱۴۴۰
🌲17 ژوئـــــن 2019
ذڪــــــر روز ⇩⇩
《 #یاقٰاضِـــــےَالْحٰاجٰاٺـــــ 》
✨روز زیارتی ⇩⇩
▫️امام حســن (ع)
▫️امام حسین (ع)
#السلامعلیکیااباصالحالمهدی
#الّلهُــمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَــالْفَـــــــرَج
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌺🌾🍃✨
🌾✨
🍃
✨
°•{مــــــدافــــع حــــرم
#شهیـد_اســــدالله_ابراهیمی🌹🍃}•°
💌 #فــــرازےازوصیتنــــامہ
◽️ای همه کسانی که این پیام به آنها میرسد؛ بدانید که مردم هر عصر و زمانی، با ولایت ولی امر بر حق زمان خود آزموده خواهد شد و هر کسی به میزان اطاعت پذیری از رهبر الهی خود، در این آزمون سخت پذیرفته خواهد شد، پس قدر این نعمت را که همان ولایت فقیه و بخصوص رهبر عزیز، بصیر و مظلوممان، #امام_خامنهای است، را بدانید و در اطاعت از ایشان کم نگذارید، که بدون شک اطاعت و پیروی از ایشان، همان اطاعت و پیروی از پیامبر اعظم(ص) و ائمهمعصومین(ع) میباشد...
°•{نــشــــربمنــــــاسبتــــــــ
#ســالــــروزشھــــادتــــــــــــــ🍃💔}•°
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
❤️✨🍃🕊
✨🕊
🍃
🕊
💌 #فرازهایے_از_دلنوشتـــہ_شهید
▫️اگر یک روز دلتان هوای شهید کرد، ما را هم به دلتان راه دهید...
▫️اگر راه افتادید تا سری به دیوار نوشتهای قدیم بزنید و بوی شهید را آنجا بجویید ما را همسفر کنید...
▫️ما با بوی شهید پر و بال میگیریم، ما با بوی شهید رخت آسمان میپوشیم و هم بال ملائک قدسی میشویم...
▫️اگر روزی شهدا به خوابتان آمدند، ما را هم به دشت خوبتان ببرید...
▫️اگر بوی عباس(ع) به سر سرای کویتان وزید و لباس دلتان و پرچم روحتان را نوازش کرد قسمتی ما را هم کنار بگذارید...
▫️ما هیچ وقت با شهدا خداحافظی نمیکنیم...
▫️ما میخواهیم هر کداممان سایه یک شهید بر روی زمین باشیم...
▫️ما میخواهیم هر کداممان سایه یک شهید بر روی زمین باشیم، تا ما هم همسایه دیوار به دیوار خدا باشیم...
▫️ســـــردار والامقام▫️
#شهید_محمدابراهیم_موسیپسندی🌹
#یاد_شهدا_با_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #داستان_مذهبی #رمان_از_سوریه_تا_منا ══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾ #قسمت_بیستوششم 🔹یک هفته بود که حرکات
﷽
#داستان_مذهبی
#رمان_از_سوریه_تا_منا
══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾
#قسمت_بیستوهفتم
🔹صالح خودش به خرید رفته بود. لباس برای من خرید👗 و یک سری لباس هیئتی شیرخواران برای بچه.
🔸میگفت دختر باشد یا پسر همین را توی هیئت میتواند بپوشد. رنگش سبز بود و یک ردیف کامل سکهی طلایی به آن وصل بود. با پیشانی بند "یا علی اصغر ادرکنی"🍃✨
🔹سال تحویل نیمه شب بود. لباس پوشیدم و به کمک صالح به جمع پیوستیم. سلما سفرهی هفتسین را چیده بود و تلویزیون📺 برنامه ویژهی سال تحویل را پخش میکرد.
🔸حال و هوایم عجیب بود. استرس داشتم اما با هوای سال تحویل قاطی شده بود. دلم برای زهرا بانو و بابا تنگ شده بود.😢
ــ چیه خانومم؟ چرا بُق کردی؟
آهی کشیدم و گفتم:
ــ کاش بابا اینا هم بودن.
خندید و گفت:
ــ کاری نداره. الان میرم میارمشون.😊
بلند شد و رفت.
"کاش زنگ می زد"☎️
🔹طولی نکشید که با آنها آمد. زهرا بانو با سینی تزئین شدهی هفتسین و ظرف آجیل و جعبهی کادویی🎁 به همراه بابا و صالح آمد.
🔸ذوق زده از دیدارشان بلند شدم و آنها را بغل کردم. زهرا بانو گفت:
ــ خواستیم سر شب برات بیاریم صالح گفت خوابیدی تا اینکه الان خودش اومد دنبالمون.☺️ عزیزم، با پدرت واست عیدی گرفتیم. خدا کنه خوشت بیاد اینم هفت سین برا مبارکی. خوشبخت باشید با هم😊
🔹جعبهی کادویی🎁 را باز کردم و قوارهی پارچهی خوشرنگی را دیدم. خیلی خوش جنس و دوست داشتنی بود. بابا هم پاکت پول را به سمتم گرفت.
ــ قابل نداره دختر گلم
🔸ــ بابا...😕 مگه با زهرا بانو فرقی دارید؟ اینم زحمت شما بوده خب. این دیگه زیادیه.
ــ نه دخترم. من جهیزیه هم برات نگرفتم. این مبلغ رو برا جهیزیه ت کنار گذاشتم. گفتم با عیدیت به خودت بدمش. صالح گفته بعد از اینکه از سوریه برگرده انشاءالله میرید تو خونهی خودتون.
🔹با تعجب به صالح نگاه کردم.😳 خندید و گفت:
ــ بابا قرار نبود لو بدیدها...😂 اونجوری نگاهم نکن مهدیه. خواستم بهت بگم. خونه گرفتم همین نزدیکیا😅
🔸سکوت کردم و کمی توی خودم رفتم. از تنهایی میترسیدم. چه عجلهای بود؟ من با این وضعیت چطور میتوانستم تنها باشم؟
ــ کی باید بریم تو خونهی جدید؟😞
ــ ان شاء الله برگردم بعد. فعلا مستاجر داره. تا دوماه آینده تخلیه می کنن. تا اونموقع منم برگشتم به امید خدا...
🔹لبخند محوی زدم و توجهمان به دعای تحویل سال جلب شد. سکوت کردیم و دستها به دعا بلند شد🙏
🍃یٰا مُقَلِبَ الْقُلوُبِ وَالْاَبْصٰار
یٰامُدَبِرَ اللَیْلِ وَالنَهٰار
یٰا مُحَوِلَ الْحَوْلِ وَالْاَحْوٰال
حَوِّلْ حٰالَنٰا اِلٰی اَحْسَنِ الْحٰال🍃
🔸"خدایا شهادت سوریه رو تو سرنوشت صالحم قرار نده.😭"
سال تحویل شد و با حسی غریب سال جدید شروع شد😔
#فدایی_خانم_زینـــــب
✍ ادامه دارد ...
══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾
#ارسال_انٺقاداٺ_و_پیشنهاداٺ_به
#آیدی_خادم_کانال👇👇
➣ @MODAFEH14
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🍀✨🌼🕊
✨🕊
🌼
🕊
°•{ســـــردار والامقام
#شهید_قاســـــم_مدهنـــــی🌹🍃}•°
💌 #فــــرازےازوصیتنـــــامہ
◽️من از جهاد خود دو هدف دارم: یکی #جهاد_در_راه_خدا و پیروزی اسلام بر کفر و دیگری #شهادت_در_راه_خدا که هر کدام از این دو مورد که نصیب من شد خوشبختی خود را در آن میبینم چون میدانم که جهاد دری از درهای بهشت است و اینکه کسانی که در راه خدا کشته میشوند مرده مپندارید همانا آنها زندهاند و در نزد خدا روزی میگیرند.🍃🌷
°•{نــشــــربمنــــــاسبتــــــــ
#ســالــــروزشھــــادتــــــــــــــ🍃💔}•°
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
🌸🍃 °•{ #بــرگـےازخــاطــراتــــ📄 #قــسمتــــــــ_سومـ }•° #مردےآسمـــــانے🕊 🔹من محمدتقی
🌸🍃
°•{ #بــرگـےازخــاطــراتــــ📄
#قــسمتــــــــ_چهارمـ }•°
#اولین_دوست🍃
🔹وقتی جذب سپاه شدم، اولین دوستی که پیدا کردم آقا محمدتقی بود.
🔸یک بار پایم شکست و رفتیم پایم رو گچ گرفتیم. زنگ زدم به آقا محمدتقی گفتم: من درمانگاه ولیعصر هستم شما با سرویس جلو درمانگاه بایستید تا من سوار بشم و آژانس نگیرم. گفت: باشه، آمد من و کول کرد، وسط خیابان برای اینکه سر به سرم بگذارد، بلند لا اله الا الله میگفت.
🔹به همسرم زنگ زدم گفتم: ناهار چی داریم؟ گفت: ناهار ماهی و برنج🍚🐟 درست کردم و روی اجاقه، رسیدید گرمش کنید و بخورید.
🔸به نکا رسیدیم آژانس🚗 گرفتم و به محمدتقی گفتم من که نمیتوانم تنهایی بروم. بیا برویم خانه ما ناهار باهم باشیم. محمدتقی قبول نکرد و به اصرار زیاد بالاخره سوار آژانس شد، دم در خانه که رسیدیم گفتم: تا دم پلهها من را ببر، من نمیتوانم بروم باز من را کول کرد تا پله و بالاخره به هر ترفندی بود بردمش داخل خانه.
🔸گفتم تا من لباسام را عوض میکنم تو غذای روی اجاق را گرم و سفره را پهن کن. ۵ دقیقهای کارم طول کشید. وقتی روبروی آقا محمدتقی رسیدم دیدم اسکلت ماهی را بلند کرد و با خنده بهم گفت: این ماهی🐟 که تنش چیزی نداره کلی باهم خندیدیم.😂😂 بهش گفتم از نمیخورم نمیخورمها باید ترسید.
🔹صمیمیت و مهربانی آقا محمد تقی به گونهای بود که در کنارش احساس آرامش و راحتی میکردیم.🌿
°•{مــدافــــع_حــــرم
#شھیدمحمدتقےسالخـــورده🌹🍃}•°
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌼🍃✨🕊
🍃🕊
✨
🕊
°•{ســـــردار والامقام
#شهید_حسیـــن_رضایـــــی🌹🍃}•°
💌 #فــــرازےازوصیتنامــہ
◽️به این زندگی بیارزش دل نبندید، چون این زندگی زودگذر انسان را همیشه از راه بدر میکند، پس چه بهتر همیشه در هر کاری با یاد و نام خدا روزگارتان را بگذارید.
◽️هر چه که میکشیم و هر چه که بر سرمان میآید از نافرمانی خداست و همه ریشه در عدم رعایت حلال و حرام خدا دارد.
°•{نــشــــربمنــــــاسبتــــــــ
#ســالــــروزشھــــادتــــــــــــــ🍃💔}•°
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
🔷🔹🔹 #گذری_بر_زندگی_شهدا #شهید_محمودرضا_بیضـــــائی #قسمت_پنجم ◽️در شهریور سال ۸۵ از دانشکدهی افسری
🔷🔹🔹
#گذری_بر_زندگی_شهدا
#شهید_محمودرضا_بیضـــــائی
#قسمت_ششم
◽️محمودرضا بیضائی آدم بسیار آرمانگرایی بود و از اول تا آخر در راه رسیدن به اهدافش کوتاه نیامد.
◽️قبل از این که از تبریز برود و به نیروی قدس سپاه در تهران ملحق شود و خدمتش را شروع کند تلاش میکردیم و خانواده تلاش میکردند محمودرضا در تبریز ازدواج کند.
◽️تا پنج مورد انتخاب شد و تا مرحلهی خواستگاری پیش رفت ولی در جلسهی خواستگاری وقتی صحبت از محل کار شد تبریز یا تهران؛ وقتی حرف از انتقال محل خدمت از تهران به تبریز میشد محمودرضا همان جا قضیه را منتفی میکرد و بلند میشد... مورد آخر را نیز من منتفی کردم و با محمودرضا بحث کردم که بالاخره تبریز میآیی یا نه؟
◽️گفت: من تبریز بیا نیستم من تهران را از دست بدهم یعنی نهضت جهانی اسلام را از دست دادم؛ تبریز بیایم باید بروم پشت میز و قسمت پشتیبانی فعالیت کنم؛ من میمیرم پشت میز بروم.
◽️تا نزدیک شهادتش هم این تفکر در او وجود داشت....
👈 ادامه دارد ...
#یاد_شهدا_با_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯