eitaa logo
شـھیـــــــدانــــــہ
1.2هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
37 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم تبلیغات ارزان در کانال های ما😍😍 مجموعه کانالای مذهبی ناب👌👌 💠 تعرفه تبلیغات 👇 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 🍂 🍂 🌸🌷🌸اللهم عجل لولیک الفرج 🌸🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #داستان_مذهبی #رمان_از_سوریه_تا_منا ══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾ #قسمت_چهل‌وششم 🔹به محض اینکه در مدینه
══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾ 🔹از صبح درگیر قربانی کردن گوسفندی بودیم که پدرجون و بابا خریده بودند.🐏 آرام و قرار نداشتم و دلتنگ صالح بودم. هرچه با هتل تماس می‌گرفتم کسی پاسخگو نبود و این مرا دل آشوب کرده بود.😔💔 🔸"مگه میشه حتی یه نفر اونجا نباشه که جواب بده؟!" گوشی صالح هم که خاموش بود. به هر ترتیبی بود ساعت انتظارم را به ظهر رساندم. علیرضا و سلما کباب را درست می‌کردند و پدرجون و بابا سهم فقرا را بسته بندی می‌کردند. من هم در حین انجام کارهایم، کنار تلفن می‌نشستم و مدام شماره‌ی هتل را می‌گرفتم. 🔹زهرا بانو کلافه شده بود. ــ شاید شماره رو اشتباه گرفتی😒 ــ نه زهرا بانو... خودم ده بار با همین شماره با صالح حرف زدم😔 الان کسی جواب نمیده😭 🔸مشغول خوردن ناهار بودیم که با شنیدن خبری از اخبار سراسری ساعت ۱۴، لقمه توی دهانمان خشک و سنگ شد. 😳 توی منا اتفاقاتی افتاده بود که قابل باور نبود و به قول گوینده‌ی خبر، اخبار تکمیلی هول محور این خبر هولناک هنوز به دستشان نرسیده بود. 🔹مثل مرغ سرکنده از روی سفره بلند شدم و دویدم به سمت تلفن... چندین بار شماره را تا نیمه گرفتم، اشتباه می‌شد و دوباره می‌گرفتم. سلما لیوان آب را به سمت من گرفت و گوشی را از دستم کشید. ــ چیکار می کنی مهدیه؟؟؟؟؟ بیا یه کم آب بخور... 🔸با چشمانی خشک و حریص به سلما خیره شدم. سلما صدایش را بالا برد و گفت: ــ چیه؟ دوباره می‌خوای فرضیه سازی کنی؟ از کجا معلوم که صالح هم تو اون اتفاق بوده؟ می‌خوای برای خودت دلشوره ایجاد کنی؟😡 🔹ــ سلما نشنیدی گفت زائرای ایرانی هم بین اون اتفاق بودن؟ اگه کاروان صالح اینا هم رفته باشه اونا هم گیر افتادن. اصلا اینا چرا تلفن رو جواب نمیدن؟ مطمئن باش اتفاقی افتاده نمی‌خوان جوابگو باشن.😭 🔸ــ تو مگه شماره‌ی رئیس کاروان رو نداری؟ ــ دارم... قبل از اینکه سلما حرفش را بزند به اتاق دویدم و موبایلم را آوردم و به صفحه‌ی مخاطبین رفتم. این هم بی‌فایده بود. یا ارتباط برقرار نمی‌شد و یا اگر برقرار می‌شد کسی جواب نمی‌داد. 🔹عصبی و هراسان بودم و دلم هزار فکر و خیال ناجور داشت. تلویزیون را از شبکه‌ی خبر جدا نمی‌کردیم. مدام همان خبر را تکرار می‌کردند.😫 غذاها سرد شده بود و کسی دست به بشقاب غذایش نزده بود و سفره همانطور پهن بود. 🔸بابا گفت: ــ مهدیه جان با سلما سفره رو جمع کنید گناه داره بی‌حرمتی میشه. زهرا بانو بلند شد و گفت: ــ نمی‌خواد. خودم جمعش می‌کنم شما شماره رو مدام بگیرید شاید خبری شد☹️ 🔹هر چه بیشتر شماره‌ها را می‌گرفتیم بیشتر ناامید می‌شدیم. صدایی توی ذهنم پیچید" خدایا صالحم رو از گزند حوادث سوریه حفظ کن" "خدایاااااا این چه دعایی بود که من کردم؟!😭 مگه خطر فقط تو سوریه در کمین صالحم بود؟ ای خدااااا😭" ✍ ادامه دارد ... ══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾ 👇👇 ➣ @MODAFEH14 ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌺🌾 #فرازےازمناجات‌نامـــــہ #شهید_حمیـــــد_سربـــــی🍃🌹 ◽️الهی دلم خسته است و بیمناکم که چه به روزم خواهد آمد هر چه می‌مانم خسته‌تر می‌شوم، نگاهی به عملم می‌کنم، نگاهی به تو، شرمسار می‌شوم. ▫️جلوه‌ی ملکوتی تو نقابی زیبا بر روی اعمال زشت من کشیده که گویی جزء مقربین درگاهم. نگاهی به تو می‌کنم، نگاهی به خودم خجالت می‌کشم از اینکه دیگر بگویم که شهادت را نصیبم می‌کنی زیرا که نه تنها لیاقت شهادت را در خودم نمی‌بینم بلکه حتی لیاقت طلب شهادت را هم در خود نمی‌بینم. 🔻حمید قهرمان مسابقات تیراندازی بود و در سالهای دفاع مقدس مربی‌گری آموزش اسلحه پادگان امام حسین(ع) را نیز بر عهده داشت. 🔻مسئولیت ادوات گردان حمزه یکی دیگر از مسئولیت‌های شهید سربی در جنگ بود. ‌°•{نــشــــربمنــــــاسبتــــــــ #ســالــــروزشھــــادتــــــــــــــ💔}•° ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
💠🔷🔹 🔷 🔹 🔺 #پوستـــــرشهـــــدایی ‌《مدیریت جهادی به رسم شهدا》 °•{ســـــرلشکر خلبان #شهیـد_عبـــــاس_
💠🔷🔹 🔷 🔹 🔺 #پوستـــــرشهـــــدایی ‌《مدیریت جهادی به رسم شهدا》 °•{ســـــردار والامقام #شهیـد_محمـــــود_ڪــــاوه🍃🌹}•° 💠امام خامنه‌ای‌⇩⇩ 《راه را با این ستـــــاره‌ها مےتوان پیدا ڪرد‌》 ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌼🍂 🍃🌹 ◽️خواهران من! حجاب را به شما توصیه می‌کنم مانند عروســـــڪ نباشید؛ این " " حتی از بمب‌های اتمی و نوترونی هم خطرناک‌تر است؛ پس حجابتان را حفظ کنید. °•{ نشــــربمنــــاسبتــــــــ 💚}•° ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌸🌾 #دلنوشتـــــہ ▫️"دلٺـــــ" دریـــــا مےنوشٺـــــ ▫️و "نگاهٺـــــ" طوفـــــان مےسرود ! ◽️تو رفتـــــے تا خیابان‌هاے شهر را گام‌های نامردمے، آلوده نڪند ... °•{مدافـــــع حـــــرم #شهید_سیدرضا_طاهـــــر🍃🌹}•° ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌸🌾 #شهیــــدانه 🔸ای #شهیـــــد! هـواے دلــم ابرے استـــــ... 🔸مــوج دلـــــم را روے امواج #عاشقـــــی تنظیم ڪن باشد خداے مهربان خریدارم شود... #شهـــــادت_آرزومه #اَللّهُمَّ‌ارْزُقْنا‌تَوْفِیقَ‌الشَّهادَةِ‌فِی‌سَبِیلِکَ ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌼🌾 #ڪلام_شهیـــــد 🔻《برای بهترین دوستان خود دعای #شهـــــادت کنید》 ◽️هر چند که خیلی از افراد می‌گویند: خدا نکند؛ این چه حرفهایی است که می‌زنید؟ چرا دعای مردن می‌کنید برای هم؟  ◽️اما آنها غافلند از اینکه شهـــــادت، مردن نیست؛ شهـــــادت زنده ماندن ابدی است، جاودانگیست؛ و چه چیزی بهتر از جاودانه شدن؟ °•{جانباز و مداح اهل‌بیت #شهید_سیدمجتبی_علمدار🍃🌹}•° ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌙به رسم هر شب انتظار، برگی دیگر از شبهای انتظار را ورق میزنیم، به امید ظهور مولای غریبمان.. 👈میخوانیـــــم #دعــاےفرج را به نیابت از ⇩⇩ 🔻ســـــردار دفاع مقدس🔻 #شهید_مصطفـــــی‌_نوایـــــی🌷 《ســـــالروز شهـــــادت》 #الّلهُــمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَــ_الْفَــرَج🍃✨ #شبتـــــان_بخیـــــر #عاقبتتان_شهدایی ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
﷽ #حدیـــــث_روز ⇧⇧ #سه‌شنبـــــہ ☀️ ۱۸ تیـــــــــر ۱۳۹۸ 🌙 ۶ ذی‌القعده ۱۴۴۰ 🌲 9 ژوئیــــــه 2019 ذڪــــــر روز ⇩⇩ 《 #یااَرْحَـــــم‌َالرّاحِمیـــــٖنْ 》 ✨روز زیارتی ⇩⇩ ▫️امام سجـاد (ع) ▫️امام باقــــر (ع) ▫️امام صادق (ع) #السلام‌علیک‌یا‌اباصالح‌‌المهدی #الّلهُــمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَــ‌الْفَـــــــرَج ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🌸🍃 #سݪام_بر_شھـــــدا آخرش یک روز برای بهشـــــتِ خنده‌هایتان خواهم مُـــــرد..🌷 #ســــــلامــ #صبحتـــون_بخیـــــر #دلاتـــــون_شھـــــدایـــــے🌷 ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
💠✨🌷 ✨ 🌷 °۰{مــدافــع حــــرم 💔🍃}۰° ↓↓ 🔸[همیشه خداحافظی‌اش مدل خاصی بود. کوچه ما یک پیچی دارد تا سرپیچ که می‌رفت برمی‌گشت لبخند می‌زد و خداحافظی می‌کرد. 🔻آخرین خداحافظی‌اش همیشه در ذهنم است. فکر نمی‌کردم آخرین بار است که پسرم را می‌بینم. چون داخل ایران بود، خیالم راحت بود و می‌گفتم امن است و سالم برمی‌گردد. فکر نمی‌کردم به شهادت برسد. 🔹پسرم 18 تیرماه 96 ساعت 16 در شمالغرب کشور به شهادت رسید. نیم ساعت بعد به برادرش خبر دادند. تا اذان مغرب ما چیزی نمی‌دانستیم. دو روز بعد پیکرش را آوردند و در گلزار شهدای روستای باقر تنگه، کنار شهدای جنگ تحمیلی طبق وصیتش به خاک سپردند.]🔸  ۰°{ نشـــربمناسبتــــــــ 🌹🍃}۰° ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
🔷🔹🔹 🔺 #پوستـــــرشهـــــدایی #شماره⇦۱۵ 《هر ڪه #شهیـــد شد خـــــدا را خواهد دید؟
🔷🔹🔹 🔺 ⇦۱۶ تصویـــــر بـاز شـود ⇧⇧⇧ 《 اداے امانتے استـــــ ڪہ عهـــــد باز گرداندن آن را بستہ‌ایم...》 💌 از دلنوشتـــــہ‌های 🌷 ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #داستان_مذهبی #رمان_از_سوریه_تا_منا ══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾ #قسمت_چهل‌وهفتم 🔹از صبح درگیر قربانی ک
══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾ 🔹تا صبح فردای آن روز پلک روی هم نگذاشتم. هیچ شماره‌ای پاسخگویمان نبود و مسئول کاروان هم موبایلش خاموش بود. کنار تلفن☎️ نشسته بودم و مدام تماس می‌گرفتم و ناامیدتر می‌شدم. 🔸آنقدر گریه کرده بودم که چشمانم باز نمی‌شد و می‌سوخت. پلکم ورم کرده بود و روی گونه‌ام سوزش بدی داشت. شوری اشک گونه‌ام را سوزانده بود و سرخ شده بود. 🔹وقت اذان صبح بود.🍃✨ نای بلند شدن نداشتم. بغض داشتم و پاهایم سست بودند. لعنت بر شیطانی گفتم و بلند شدم. سجاده‌ام را کنار تلفن پهن کردم. موبایلم هم کنار سجاده بود. عجب نمازی...😔 قامت که بستم شانه‌هایم لرزید. با اشک و زجه نمازم را خواندم. سرم را روی مهر گذاشتم و سجده کردم. آنقدر خدا را التماس کردم که از خدا خجالت می‌کشیدم و نمی‌توانسنم سرم را از سجده بردارم. 🔸"خدایا... یا ارحم الراحمین.🍃✨ تو رو به عظمت کبریاییت قسم. تو رو به ذات اقدست قسم ای خدااااا صالحم رو بهم برگردون. من خیلی نادون بودم ای خدا. من یه انسانم و در برابر حکمت و درایت تو خیلی ناچیزم... دعای احمقانه‌ی من و به پای همین نادونی بذار... من فقط برای مأموریت سوریه‌اش دعا می‌کردم. ای خدا من صالحم رو از خودت می‌خوام...😭" 🔹سر سجاده خوابم برده بود... به ساعت که نگاه کردم ۸صبح را نشان می‌داد. پتوی نازکی رویم انداخته بودند و هنوز سجاده پهن بود. می‌دانستم کار سلماست. خانه ساکت بود. " یعنی کجا رفتن؟" بلند شدم و همانطور دوباره کنار تلفن☎️ نشستم و شماره را گرفتم. هتل که جوابگو نبود. چندین بار هم شماره مسئول کاروان را گرفتم. دو بوق ممتد می‌خورد و قطع می‌کرد. تا اینکه صدای مردی توی گوشی پیچید. تمام تنم یخ زد و زبانم قفل شد. طولی نکشید که دوباره قطع شد😔 🔸با سلما تماس گرفتم. ــ الو سلما... سلام ــ سلام عزیزم خوبی؟ ــ کجایی تو دختر؟ پدرجون کجاست؟ ــ با علیرضا اومدیم سازمان حج و زیارت. اینجا خیلی شلوغه و وضعیت اسفناکیه😔 هنوز آمار دقیق و علت این اتفاق معلوم نیست. ان‌شاء‌الله بتونیم خبری بگیریم. پدرجون هم رفته امامزاده. گفت میرم دعا کنم... دلش خیلی گرفته بود. تو بهتره خونه بمونی. شاید کسی زنگ بزنه.☎️ جویای اخبار هم باش. الو... الو مهدیه؟! آنقدر بغض داشتم که بدون حرفی تماس را قطع کردم😭 ✍ ادامه دارد ... ══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾ 👇👇 ➣ @MODAFEH14 ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌸🕊 °•{روحانی مبارز و شجاع #شهید_شیخ‌فضـــــل‌الله_مهــــدی‌زاده_محـــــلاتی🍃🌹}•° ▫️شهید محلاتی به پاسداران محبتی درونی داشت و این علاقه از عشق او به اسلام و امام پدید آمده بود. او پاسداران را از نزدیک می‌شناخت و اخلاص و ایثار آنها را لمس می‌کرد. ▫️آن شهید والامقام، دل‌سوز پاسداران بود و این سوز درونی به او تحرک و تلاشی فراوان می‌بخشید که متجاوز از هزار برنامه آموزشی توجیهی، تربیتی و اخلاقی به شکل‌های مختلف سخنرانی و دستورالعمل از ایشان به یادگار مانده است. ▫️شهید محلاتی، سپاه پاسداران را پرتوان و شکیبا می‌خواست و پشتوانه این آرزو، تلاش بی‌امانش بود. ◽️او در یکی از مصاحبه‌های خود در مورد سپاه می‌گوید:《ان‌شاءالله سپاهی بسازیم که دشمن هوس نکند علیه انقلاب اسلامی توطئه کند》. °•{ نشــــربمنــــاسبتــــــــ #ســــالــــروزولادتــــــــــــ💚}•° ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌸🕊 💢خـــــود را شبیه شهـــــدا گردانی، یک روز شهیـــــد می‌شوی بـــــاور ڪن ... ◀️سمت چپ °•{شهید دفاع مقدس 🍃🌹}•° ▶️سمت راست °•{شهید مدافع حرم 🍃🌹}•° ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
🔷🔹🔹 #گذری_بر_زندگی_شهدا #شهید_محمودرضا_بیضـــــائی #قسمت_هشتم ◽️علاقه و عشق وصف ناشدنی محمودرضا به
🔷🔹🔹 #گذری_بر_زندگی_شهدا #شهید_محمودرضا_بیضـــــائی #قسمت_نهم 🔸محمودرضا با اینکه از نظر سنی از من کوچک‌تر بود ولی حریمی داشت که من زیاد نمی‌توانستم از این حریم عبور کنم و به او نزدیک شوم. با اینکه بسیار اهل شوخی بود با دوستان، همرزمان و همکارانش در محیط کار بسیار شوخی می‌کرد ولی هیچوقت با من شوخی نکرد و یکی از چیزهایی که در مورد او برایم عجیب بود، همین مورد بود. 🔸هیچ‌وقت برای من لطیفه تعریف نکرد، شوخی نکرد، ادب خاصی داشت... البته این ادب فقط نسبت به من نبود. نسبت به همه بزرگترها، خصوصا پدر و مادرمان همین‌طور بود. 🔸پدرم گاهی گلایه داشت که چرا او به کرات در حالتی که نزدیک به رکوع بود، خم می‌شد و دستشان را می‌بوسید. پدرم بارها به او گفته بود این کار را نکند. 🔸مؤدب و با تقوا بود و حریم خاصی داشت که من به عنوان برادرش تا حدی می‌توانستم به او نزدیک شوم و بیشتر از آن از او حیا می‌کردم. 🔸از نظر معنوی سلوک دائمی داشت که البته کاملاً مکتوم بود و آن را کتمان می‌کرد اما این سلوک در حرکات، سکنات و گفتارش ظهور کرده بود، حریمی که دورش ایجاد شده بود به خاطر همین سلوک معنوی بود که داشت. 🔸چیزی که موجب ظهور شخصیت معنوی او بشود، در گفتار و رفتارش به هیچ وجه نمود نمی‌کرد. تا حدی که وقتی از مسائل معنوی صحبتی می‌شد، به شوخی می‌گرفت و یا سکوت می‌کرد. 👈 ادامه دارد ... #یاد_شهدا_با_صلوات #اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌸🕊 #فرازےازوصیتنـــــامہ #شهید_مرتضی_بهرامیــــان🍃🌹 ◽️ملتی ڪه #شهـــــادت دارد اسارت ندارد، در قاموس شهادت واژه وحشت نیست من شهـــــادت را یک فوز عظیم می‌دانم. ‌°•{نــشــــربمنــــــاسبتــــــــ #ســالــــروزشھــــادتــــــــــــــ💔}•° ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌸🌿 ♨️ 🔹بعد از دایر شدن مجتمع‌هاے آموزشے رزمندگان در جبـهه، اوقات فراغت از جنگ را به تحصیل📖 می‌پرداختیم 🔹یکی از روزهای تابستان برای گرفتن امتحان ما را زیر سایه درختی جمع کردند. بعد از توزیع ورقه‌های امتحانی مشغول نوشتن شدیم📝 🔹خمپاره اندازهای دشمن☄ همزمان شروع کرده بودند. یک خمپاره در چند متریمان به زمین خورد🔥 همه بدون توجه، سرگرم جواب دادن به سؤالات بودند☺️ 🔹یک ترکش افتاد روی ورقه دوست بغل دستیم و چون گرم بود قسمتی از آن را سوزاند؛ ورقه را گرفت بالا و به ممتحن گفت: برگه من زخمی شده باید تا فردا به او مرخصی بدهی !😅 🔹همه خندیدند و شیطنت دشمن را به چیزی نگرفتند😂 ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌸🕊 #شهیـــــدانہ 🔹گویند #شهـــادت مهر قبولےست ڪه بر دلــ❤️ــت مے‌خورد... 🔹شهــــدا! دلــم لایق مهر شهادت نیست اما شما ڪہ نظـــر ڪنید؛ این ڪویر تشنه دریا مےشود با عطر شهادت. . . #شهـــــادت_آرزومه #اَللّهُمَّ‌ارْزُقْنا‌تَوْفِیقَ‌الشَّهادَةِ‌فِی‌سَبِیلِکَ ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌙به رسم هر شب انتظار، برگی دیگر از شبهای انتظار را ورق میزنیم، به امید ظهور مولای غریبمان.. 👈میخوانیـــــم #دعــاےفرج را به نیابت از ⇩⇩ 🔻رزمنده دفاع مقدس🔻 #شهید_عبدالامیـــــر_شاکـــــور🌷 #الّلهُــمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَــ_الْفَــرَج🍃✨ #شبتـــــان_بخیـــــر #عاقبتتان_شهدایی ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
﷽ #حدیـــــث_روز ⇧⇧ #چھارشنبـــــہ ☀️ ۱۹ تیـــــــــر ۱۳۹۸ 🌙 ۷ ذی‌القعده ۱۴۴۰ 🌲 10 ژوئیــــــه 2019 ذڪــــــر روز ⇩⇩ 《 #یاحَـــــےّیـاقَیـّــــوُمـ 》 ✨روز زیارتی ⇩⇩ ▫️امام ڪاظم (ع) ▫️امام رضــــا (ع) ▫️امام جــواد ‌(ع) ▫️امام هــادی ‌‌(ع) #السلام‌علیک‌یا‌اباصالح‌‌المهدی #الّلهُــمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَــ‌الْفَـــــــرَج ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🌸🍃 #سݪام_بر_شھـــــدا صبــح عاشقـانه‌ای‌ ست برای چشمانت ؛ آنگاه ڪه آفتـاب غزل واژه‌های عشــق را در نگاهـــــت تداعی می‌ڪند ... #ســــــلامــ #صبحتـــون_بخیـــــر #دلاتـــــون_شھـــــدایـــــے🌷 ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌸🕊 🔴 شهیدی که در خواب از #حادثه_منا خبر داد! 🔹روحانی کاروان با کلی پرس و جو من رو پیدا کرد و از من پرسید، شما حاج منصوری؟ 🔸گفتم بله. 🔹بعد پرسید: شما پدر شهیدی و اسم پسرت عباسه؟ 🔸گفتم بله، یکی از دو شهیدم عباسه. 🔹روحانی کاروان گفت: حاج منصور من که شما رو نمیشناختم و نمی‌دونستم پدر شهید هستی، شهید شما به خوابم اومد و گفت اسم من عباس فخارنیاست، برید پدر من رو تو کاروان خودتون پیدا کنید و بهش بگید چون قلبش مشکل داره امشب به مشعر و فردا به منا نرود، و از من خواست تا مراقب شما باشم. 🔸به روحانی کاروان گفتم، اینطوری که نمیشه. 🔹در جواب به من گفت: این چیزى بود که باید میامدم به شما می‌گفتم، شما هم مى‌توانید نایب بگیرید و خودتون از همین جا برگردید مکه به هتل‌تون. 🔻حاج منصور گفت: همین کار را انجام دادم و برای خودم و همسرم نایب گرفتم و برگشتیم هتل، و بعد از این که حادثه منا رخ داد، حکمت این اتفاق رو فهمیدم و به این که میگویند، #شهدا_زنده‌اند بیشتر اعتقاد پیدا کردم. راوی 👈 پدر شهید #شهید_عبـــــاس_فخارنیـــــا🍃🌹 ‌°•{نــشــــربمنــــــاسبتــــــــ #ســالــــروزشھــــادتــــــــــــــ💔}•° ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
°•|🍃🌸 #پوستر | #شهدایی #سرافرازان ✍ #دݪنوشتـــــہ⇩↯⇩ 《کاش بیاید روزی که نابودی رژیم منحوس صهیونیس
°•|🍃🌸 | 📜 ⇩↯⇩ 《مقاومت را فراموش نكنید كه خداوند با صبر پیشه كنندگان است. در این شرایط تاریخی خداوند تبارك و تعالی بار سنگین انقلاب اسلامی را بر دوش ملت مسلمان ایران گذاشته است و ما را در آزمایشی عظیم قرار داده است》 °•{ســـــردار رشید اسلام 🍃🌹}•° ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #داستان_مذهبی #رمان_از_سوریه_تا_منا ══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾ #قسمت_چهل‌وهشتم 🔹تا صبح فردای آن روز پ
══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾ 🔹ــ الو...😐 ــ اَ... اَلـ... ــ ببخشید قطع و وصل میشه. همراه حاج آقا عظیمی؟😕 ــ بله... بفر... اَلـ... ــ حاج آقا من همسر صالح صبوری هستم. الو... توروخدا یه خبری بهمون بدید... الو صدامو می‌شنوید؟😞 🔸ــ بله... فرمودید از بستگان کی هستید؟ ــ همسر صالح صبوری. حاج آقا اونجا چه خبره؟😢 ــ والا خواهرم خودم هنوز تو شوکم. خدا برا باعث و بانیش نسازه. نمی‌خوام دلتون رو بلرزونم اما اینجا اتفاقی نیفتاده، فاجعه رخ داده😭 کار از اتفاق گذشته. ــ از همسرم چه خبر؟ دیروز تاحالا هیچکی پاسخگو نیست. توروخدا بگید چی شده؟🙏🏻 🔹ــ بخدا خودمم نمی‌دونم. کاروان ما یه ساعت قبل از اون اتفاق اونجا بودیم. خدا رو شکر کسی چیزیش نشده اما ایرانیای زیادی زیر دست و پا موندن. من زیاد نمی‌تونم حرف بزنم.😕 ــ فقط بگید صالح سالمه؟ ــ شرمندم😔 نمی‌دونم...😢 🔹دلم فرو ریخت. "یعنی چی؟ اینا که میگن کاروانشون اونجا نبوده؟ پس صالح چی شده؟" ــ حقیقتش خواهرم... چند تا از آقایونی که ناتوان بودند، اونروز از ما جاموندند و نیومدند منا. ما که برگشتیم گفتن باید مارو ببرید برای رمی جمرات😔 منم نمی‌تونسنم بقیه رو رها کنم. صالح با چند تا جوون دیگه اونا رو بردن سمت منا الان ازشون خبری نیست. در به در دارم دنبالشون می‌گردم. الهی که هیچکس نبینه اینجا چه خبره😭 🔸دلم ضعف رفت و دستم را روی شاسی تلفن گذاشتم. خیره به گل قالی، تصاویر ارسالی از منا، که بیش از صد بار از تلویزیون دیده بودم، از ذهنم گذشت.💔😭 خدایا یعنی صالح من هم... بی حال و ناتوان گوشه‌ی دیوار تکیه دادم و زانوهایم را توی شکمم جمع کردم. "یعنی میشه صالحم برگرده؟ الان کجاست؟ زنده س؟ یا...😭" 🔹بی قرار بلند شدم و چادرم را سرم انداختم و به سازمان حج و زیارت رفتم. کار دیگری از دستم بر نمی‌آمد😔 ✍ ادامه دارد ... ══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾ 👇👇 ➣ @MODAFEH14 ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯