eitaa logo
شـھیـــــــدانــــــہ
1.2هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
37 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم تبلیغات ارزان در کانال های ما😍😍 مجموعه کانالای مذهبی ناب👌👌 💠 تعرفه تبلیغات 👇 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 🍂 🍂 🌸🌷🌸اللهم عجل لولیک الفرج 🌸🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌹 #خاطرات_شهدا 💠 عاشــقِ آلبــــالو بود 🔻دو سه تا صندوق گرفتم برایش شربت و مربا درست کنم. خودش نشســت کنارم و درشت هایش را سوا کرد.✨ ازم خواست برایش فریز کنم که #زمستان هم داشته باشیم... 🔻آلبالوها توی فریزر بود ولی محسنــم...🕊 راوے 👈 همسر شهید #شهید_محسن_حججے🌹 #شادے_روحش_صلواتــــــــ 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌹 #خاطرات_شهـــــدا 💢 یک روز به پسرم گفت:«دعا کن شهید شوم و مثل مادرم حضرت زهرا(س) گمنام بمانم. به همین دلیل سه سال و نیم گمنام بود. 💢الان هم اگر آمده به خاطر بی قراری ما بوده است خودش خیلی دوست داشت پیش حضرت زینب(س) بماند. گوشت و خونش را در سوریه گذاشت و استخوانش را برای ما آورد که این هم برای ما افتخار است. #مدافـــع_حــــرم #شهیـــد_سیدجلال_حبیب‌الله‌پور 🌹 《ســــالــــروزولادتــــــــ》 #یـادش_بـا‌_ذڪـر‌_صـلـوات 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
🍃🌹 👈 دری از درهای #بهشـــت ✨از این قبر مطهر، دری به بهشت باز می‌شه !!! 🎆تصویر باز شود👆👆 🍃🌹↬ @sha
🍃🌹 ❤️ ▫️همراه سردار رفته بودیم اصفهان، مأموریت. موقع برگشتن بردمان تخت فولاد، به گلزار که رسیدیم، گفت : ▫️بچه‌ها، دوست دارین، دری از درهای بهشت رو به شما نشون بدم؟! ▫️گفتیم : چی از این بهتر، سردار! ▫️کفش‌هایش را درآورد، وارد گلزار شد، یک راست بردمان سر مزار [شهید ]، با یقین گفت : ▫️از این قبر مطهر، دری به بهشت باز می‌شه.  ▫️نشستیم، موقع فاتحه خواندن، حال و هوای سردار تماشایی بود. توی آن لحظه‌ها، هیچ کدام از ما نمی دانستیم که این حال و هوا، حال و هوای پرواز است؛ به ده روز نکشید که خبر آسمانی شدن خودش را هم شنیدیم. 🔻وصیت کرده بود که حتماً کنار شهید خرازی دفنش کنند. دفنش هم کردند. تازه آن روز فهمیدیم که بنا بوده از اینجا در دیگری هم به بهشت باز بشود! 🌹 🍃🌹↬ @shahidane1
🌹🍃 #خاطرات_شهـــــدا 💖 اوایل زندگیمان به من گفت، که من یک نظامی هستم، یک پاسدار هستم، برای دفاع از اسلام، برای دفاع از کشور هرجایی باشد می روم و جانم را هم در این راه می دهم. 🔻من وقتی خبر شهادت را شنیدم ، دیدم او به اعتقاداتش که از روز اول زندگی همراهش بود همیشه پایبند بود و در این راه جانش را هم داد.  راوی 👈 همسر شهید #شهید_حاج_فریدون_احمدی🌺 《ســــالــــروزشهــــادتــــ》 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌹 #خاطرات_شهـــــدا 💠رفتم به طرف جزیره مجنون، چند نفر از بچه های رفسنجان را دیدم و نشانی سید را از آن ها پرسیدم. یك چادر نشانم دادند و گفتند سید آن جا خوابیده. 🔹رفتم توی چادر، سید به حالت سجده خوابیده بود و بچه ها می گفتند: چند ساعت است كه در همین حالت خوابیده. زدم به پایش و گفتم چه خبرته، چه قدر می خوابی... ؟ 🔹وقتی كه بلند شد، بوسیدمش و پرسیدم: چه كار كردی كه این قدر خسته شدی ؟ 🔹گفت: سه شبانه روز با یك تیوپ داخل آب هور شنا كردم تا مسیر حمله بچه ها رو پیدا كنم، بالاخره هم پیدایش كردم. #شهیـــد_سید_حمید_میرافضلی🌺 《ســــالــــروزولادتــــــــ》 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌹 #خاطرات_شهـــــدا 💠 پدرم یک بار در سال 63 به مناطق درگیری کردستان در شهر «بانه» رفت و با نیروهای حزب «کومله» درگیر شد و به اسارت آنها درآمد. 🔹آنها پدرم را پس از گذشت حدود سه تا چهار ماه از اسارتش، در فصل زمستان و در برف‌ سنگین کردستان و بدون لباس و کفش رها کردند. 🔹پدرم پاسدار بود و در مدت اسارتش به هیچ وجه این مسئله را بازگو نکرد چون اگر ضدانقلاب پاسدار بودندش را می‌فهمیدند قطعا به طور معمول که سر پاسداران را می‌بریدند سر او را نیز از تنش جدا می‌کردند. 🔹پدرم فرمانده یکی از گروهان‌های «گردان ادوات» «تیپ 2 قائم آل محمد (ص)» سمنان بود و روزی که خبر تولدم را می‌شنود خیلی خوشحال می‌شود و چون شیرینی پیدا نمی‌کند، به جای شیرینی، خرما پخش می‌کند. 🔹قبل از این که برای دیدن من به مرخصی بیاید، به خط مقدم می‌رود تا وظایف خود را قبل از مرخصی انجام بدهد که ناگهان نیروهای دشمن بعثی حمله می‌کنند و دست و پای پدرم در حین درگیری بر اثر اصابت گلوله خمپاره قطع شده و شهید می‌شود. راوی 👈 محمد مجیدزاده #شهید_محمد_تقی_مجیدزاده🌺 《ســــالــــروزشهــــادتــــ》 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌹 #خاطرات_شهـــــدا 🔴 #فرمانده_شهیدی_که #پایان_جنگ_را_پیش_بینی_کرد ▫️روزی شهید «سیدعلی حسینی» به من گفت: از شواهد و قرائن این طور برداشت می شود که تا 6 ماه دیگر جنگ تمام می شود. ▫️به «سیدعلی» گفتم: خالی می بندی. اگر واقعیت را می گویی گفته ات را بنویس و امضاء کن. ▫️«سیدعلی» همین مطالب را در دفترم نوشت و امضاء کرد. بعد از مدتی به شهادت رسید و دقیقاً بعد از 6 ماه جنگ تمام شد. راوی 👈 سردار محمدباقر قالیباف #سردار_رشید_اسلام #شهیـــد_سیدعلی_حسینی🌺 《ســــالــــروزشهــــادتــــ》 🍃🌹↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌹 #خاطرات_شهـــــدا ▫️زمانی که هادی در بازار آهن فعالیت می‌کرد، همیشه دست خیر داشت، خصوصاً برای هیئت‌ها بسیار خرج می‌کرد. ▫️هادی می‌گفت باید مجلس امام حسین (علیه السلام) پر رونق باشد، باید این بچه‌ها که هیئت می‌آیند خاطره خوشی داشته باشند. ▫️هربار که برای هیئت و یا کارهای فرهنگی مسجد احتیاج به کمک مالی داشتیم اولین کسی که جلو می‌آمد هادی بود. همیشه آماده بود برای هزینه‌کردن. ▫️یکبار به هادی گفتم : از کجا این همه پول میاری؟ مگه توی بازار چقدر بهت حقوق می‌دن؟ ▫️خندید و گفت : از خدا خواستم که همیشه برای این طور کارها پول داشته باشم. خدا هم کمکم می‌کنه. ▫️پرسیدم : چطوری؟ ▫️گفت : باید تلاش کرد. برای اینکه برخی خرج ها رو تأمین کنم، بعد از کار بازار آهن، با موتور کار می‌کنم. بار می‌برم، مسافر و...خدا هم توی پول ما برکت قرار می ده. #هدایت_تا_شهادت #شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری🌺 بر سر مزار 👇👇 #شهید_سید_احمد_پلارک ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
🍃🌹 #خاطرات_شهـــــدا 🔴 درکارخیرحاجت هیچ استخاره نیست ▫️درد و رنج مردم اذیت‌اش می‌کرد. هرگز بی‌تفاوت نبود. همیشه در حال جهیزیه دادن به یک خانواده نیازمند بود؛‌ به خصوص دختران شهدا. ▫️به فقرا و نیازمندان می‌رسید و کمک به ساخت مسجد می‌کرد. برای بچه‌های بی‌سرپرست مکانی درست کرده بود که تا چندین سال بعد از شهادتش نمی‌دانستم. ▫️اگر می‌خواست پولش را جمع کند، یکی از ثروتمندترین افراد می‌شد، ولی همین که انقلاب شد، مغازه‌اش را تعاونی وحدت اسلامی کرد. از جیبش می‌گذاشت تا جنس‌ها را ارزان‌تر به مردم بدهد. #سردار_شهید #شهیــد_سید_مجتبی_هاشمی🌺 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
. یکی از همرزمان شهید یدالله کلهر می‌گوید: _شبی با بچه‌ها صحبت از خاطرات بود و هرکس مطلبی بیان می‌کرد. شهید کلهر هم حضور داشت. چون دیر وقت بود او گفت بچه‌ها بروید بخوابید که نماز صبحتان قضا نشود. همه که رفتند از من خواست به اتاقش بروم. وقتی به اتاق او رفتم، یک مفاتیح از کشوی میزش درآورد و گفت: برایم زیارت عاشورا بخوان. زیارت را که شروع کردم، سرش را به سجده گذاشت و در حال سجده، شانه‌هایش از گریه تکان می‌خورد. نیم ساعت دعا طول کشید. دیدم هنوز در سجده است. به حال خود رهایش کردم و از اتاق بیرون آمدم. صبح که برای نماز بیدار شدم، دیدم حاج یدالله هنوز در سجده است و گریه اش بلند است... . را یاد کنیم با یک صلوات ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
یک روز ابراهیم را در بازار دیدم که دو کارتن بزرگ روی دوشش بود ! گفتم ، آقا ابراهیم برای شما زشته !!! ، این کار بار برهاست نه شما ! ، نگاهی کرد و گفت ، نه این برای خودم بهتره ، مطمئن میشوم که هیچی نیستم !! گفتم ، کسی شما رو اینطور ببینه خوب نیست ، تو ورزشکاری و.... ابراهیم خندید و گقت ، ای بابا ، همیشه کاری کن که خدا تو رو دید خوشش بیاد نه مردم... 📕 سلام بر ابراهیم ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
وقتی به منزل ابراهیم رفتیم بعد از تعارف معمول ، ابراهیم شروع به صحبت کرد و گفت ، استاد ( علامه جعفری ) ما توی جبهه به خیلی از مسائل یقین پیدا می کنیم !! بعد دستش را شبیه یک دایره کرد و گفت ، اگر دنیا مثل کُره باشد ، امام زمان (عج) مانند این دست های من به دنیا احاطه دارد. خداوند نیز بر تمام دنیا شاهد و ناظر است... 📕 سلام بر ابراهیم۲ « اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج » ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯