🔅✨ ﷽ ✨🔅
#کلام_نور
🌺 و جيءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ يَتَذَكَّرُ الْإِنْسانُ وَ أَنَّی لَهُ الذِّكْری
🍃 و آن روز جهنم آورده شود؛ آن روز است که انسان متذکر شود، ولی برای او دیگر چه جای تذکر است
#سوره_فجر_آیه_23
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌹
#برگی_از_خاطرات...
♻️ يك روز ديدم شهيد مهرزادی در ستاد لشكر از فرط خستگی و بی خوابی، خوابش برد. تا آن موقع نمی دانستم كه زن و بچه های ايشان در پايگاه شهيد بهشتی اهوازند.
🔸يكی از برادرها به من گفت: «ايشان مدتی است زن و بچه هايش را آورده اهواز.»
🔹وقتی بيدار شد، پرسيدم:
«حاجی! چرا اينجا؟ چرا نمی روی خانه پيش زن و بچه ات؟»
🔸گفت: «خجالت می كشم.»
گفتم: «از كي؟»
جواب داد: «از نگهبان پايگاه كه زن و بچه اش اين جا نيستند و فرسنگ ها از او فاصله دارند.»
#سردار_رشید_اسلام
#شهیـــد_حسینعلی_مهرزادی🌺
《ســــالــــروزشهــــادتــــ》
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌹
#دلنوشتـــــه
شهیدان سخت دلتنگ و غریبم...
خمــــار جرعه ای امـــن یجیبم...
شهیــــدانِ خدایی بیقرارم...
خدایا طاقت ماندن ندارم...
چه تنها مانده ام افسرده بر خاک...
شمــا رفتید تا افــــلاک چـــــالاک...
مـرا تنهـــا رهـــا کردید و رفتید...
به حسرت مبتلا کردید و رفتید...
شما رفتید و من اینجا غریبم....
زفیض سرخ مردن بی نصیبم....
#شهادت!!! ای شهادت ناز شصتت!!!
تأسی کن مـــرا قربــــان دستــــت....
#اللهــــمارزقنــــاشهــــادتـــــ💔🕊
#شهیـــد_حسن_رضا_یوسف_زاده🌺
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_هفتاد ۷۰ 👈این داستان⇦《 دشتی پر از جواهر 》 ــــــــــــــ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_هفتاد_و_یکم۷۱
👈این داستان⇦《 نگاه عبوس 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎با همون نگاه عبوس همیشه بهم زل زد و نشست سر میز... صداش رو بلند کرد ...👀🗣
سعید بابا ... بیا سر میز ... می خوایم غذا رو بکشیم پسرم ...
و سعید با ژست خاصی از اتاق اومد بیرون ...🚶
خیلی دلم سوخت ❤️🔥... سوزوندن دل من ... برنامه هر روز بود ... چیزی که بهش عادت نمی کردم ... نفس عمیقی کشیدم ...
- خدایا ... به امید تو ...✨
هنوز غذا رو نکشیده بودیم که تلفن☎️ زنگ زد ... الهام یه بسم الله بلند گفت و دوید سمت تلفن ... وسط اون حال جگر سوزم ... ناخودآگاه خنده ام گرفت ... و باز نگاه تلخ پدرم ...😒
بابا ... یه آقایی زنگ زده☎️ با شما کار داره ... گفت اسمش صمدیه ...
🔸با شنیدن فامیلیه آقا محمد مهدی ... اخم های پدر دوباره رفت توی هم ... اومدم پاشم که با همون غیض بهم نگاه کرد...😖😳
لازم نکرده تو پاشی ... بتمرگ سر جات ...
و رفت پای تلفن☎️ ... دیگه دل توی دلم نبود ... نه فقط اینکه با همه وجود دلم می خواست باهاشون برم ...
▫️از این بهم ریخته بودم که حالا با این شر جدید چی کار کنم؟... یه شر تازه به همه مشکلاتم اضافه شده بود ... و حالا...
- خدایا ... به دادم برس ...🍀
دلم می لرزید💔 ... و با چشم های ملتهب ... منتظر عواقب بعد از تلفن بودم ... هر ثانیه به چشمم ... هزار سال می اومد ... به حدی حالم منقلب شده بود که مادرم هم از دیدن من نگران شد ...😳
گوشی رو که قطع کرد ... دلم ریخت ...
یا حسین ...😲😱
دیگه نفسم در نمی اومد ...😑
۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ 🔸🔸🔸
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
🌹🍃
#گاهی_یک_تلنگر_کافیست
🔸 #میترسم_از_خودم ...
•زمانی که عکس شهدا رو به دیوار اتاقم چسبوندم،
ولی به دیوار دلم نه!
🔹 #میترسم_از_خودم ...
•زمانی که اتیکت خادم الشهدا و...رو به سینه ام میچسبونم،
اما خادم پدر و مادر خودم نیستم!
🔸 #میترسم_از_خودم ...
•زمانی که اسمم توی لیست تمام اردو های جهادی هست،
ولی توی خونه خودمون هیچ کاری انجام نمیدم!
🔹 #میترسم_از_خودم ...
•زمانی که برای مادرای شهدا اشک میریزم،
اما حرمت مادر خودم رو حفظ نمیکنم!
🔸 #میترسم_از_خودم ...
•زمانی که فقط رفتن شهدا رو میبینم،
ولی شهیدانه زیستنشون رو نه!
♦️شهدا شرمندهایم که مدام شرمنده ایم😔😔
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌹
#خاطرات_شهـــــدا
🔴 #فرمانده_شهیدی_که
#پایان_جنگ_را_پیش_بینی_کرد
▫️روزی شهید «سیدعلی حسینی» به من گفت: از شواهد و قرائن این طور برداشت می شود که تا 6 ماه دیگر جنگ تمام می شود.
▫️به «سیدعلی» گفتم: خالی می بندی. اگر واقعیت را می گویی گفته ات را بنویس و امضاء کن.
▫️«سیدعلی» همین مطالب را در دفترم نوشت و امضاء کرد. بعد از مدتی به شهادت رسید و دقیقاً بعد از 6 ماه جنگ تمام شد.
راوی 👈 سردار محمدباقر قالیباف
#سردار_رشید_اسلام
#شهیـــد_سیدعلی_حسینی🌺
《ســــالــــروزشهــــادتــــ》
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
#شهــــداےمــــــداح👆 #شمــــــاره(1⃣2⃣) #فرازےازوصیتنــــامه👇 💠 بدانید که نه تنها من بلکه تمام ش
🌹🍃
#شهــــداےمــــــداح👆
#شمــــــاره(2⃣2⃣)
#فرازےازوصیتنــــامه👇
💠 ما پیروزیم
🔹 ما قدرتمندیم
🔹 ما می توانیم پیش برویم
🔹 ما می توانیم پرچم اسلام را نگه داریم
خدا این توان را به این ملت داده،
این ملت یک ملت نمونه است.
مداح اهل بیت(ع)
#شهید_حاج_محسن_خزایی🌺
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
🌹 #لحظه_های_جـــــــاودانه 🌹 5⃣1⃣ ⇦ #شهیدان_شیمیایی 🔸وقتی آمده بود جبهه، رفت تخریب. 🔹پایش که رفت ر
🌹 #لحظه_های_جـــــــاودانه 🌹
6⃣1⃣ ⇦ #عشق_خانواده_شهدا_به_امام
🔸عکس اول را گذاشت روی میز؛ این پسر اولم محسن است.
🔹عکس دوم را درآورد و گفت : این پسر دوم محمد، دو سال از محسن کوچکتر بود.
🔸عکس سوم را درآورد، خواست بگوید این پسر سومم...
🔻دید شانه های امام می لرزد، فوری عکسها را جمع کرد زیر چادرش و گفت : چهار تا پسرم و دادم که اشک شما را نبینم.
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
🔅✨ ﷽ ✨🔅
#کلام_نور
🌺 قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ
🍃 بگو: «ای بندگان من که بر خود اسراف و ستم کردهاید! از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را میآمرزد، زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است.
#سوره_زمر_آیه_53
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
🏴🏴🏴
انا لله وانا الیه راجعون
▪️خبر شهادت جمعی از سبزقامتان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در اثرحادثه تروریستی و انفجار اتوبوس حامل آن بزرگواران دل مردم شهیدپرور ایران را به درد آورد و همه را متاثر نمود.
▪️این مصیبت عظما را به فرماندهی کل قوا، مقام معظم رهبری، فرماندهی سپاه و نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، خانواده داغدار آنان، و مردم شریف ایران تسلیت عرض نموده و علو درجات برای روح سفر کردگان آسمانی، صبر را برای خانواده آنان مسئلت می نماییم.
▪️به یاری خداوند به زودی انتقام خون این شهیدان، ازتروریست های کوردل توسط سربازان گمنام امام زمان، و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی گرفته خواهد شد.
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🌷یاد و خاطره تک تک شهیدان ایران زمین گرامی و راهشان پر رهرو باد🌷
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_هفتاد_و_یکم۷۱ 👈این داستان⇦《 نگاه عبوس 》 ـــــــــــــــــ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_هفتاد_و_دوم ۷۲
👈این داستان⇦《 پایان یک کابوس 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎اومد نشست سر میز ... قیافه اش تو هم بود ... اما نه بیشتر از همیشه ... و آرام تر از زمانی که از سر میز بلند شد ... نمی تونستم چشم ازش بردارم ...😶
- غذات رو بخور ...
سریع سرم رو انداختم پایین ...😔
چشم ...
🔸اما دل توی دلم نبود ... هر چی بود فعلا همه چیز آروم بود ... یا آرامش قبل از طوفان ... یا ...🌪
هر چند اون حس بهم می گفت ...
- نگران نباش ... اتفاقی نمی افته ...
🔹یهو سرش رو آورد بالا ...
- اجازه میدم با آقای صمدی بری ... فردا هم واست بلیط قطار می گیرم ... از اون طرفم خودش میاد راه آهن دنبالت ...🚉
نمی تونستم کلماتی رو که می شنوم باور کنم ... خشکم زده بود ... به خودم که اومدم ... چشم هام، خیس از اشک شادی بود ...😭😁
خدایا ... شکرت ... شکرت ...🙏
بغضم رو به زحمت کنترل کردم ... و سریع گوشه چشمم رو پاک کردم ...
- ممنون که اجازه دادی ... خیلی خیلی متشکرم ...🙏🙏
نمی دونستم آقا مهدی به پدرم چی گفته بود ... یا چطور باهاش حرف زده بود ... که با اون اخلاق بابا ... تونسته بود رضایتش رو بگیره ... اونم بدون اینکه عصبانی بشه و تاوانش رو من پس بدم ...🍃
🌺شب از شدت خوشحالی خوابم نمی برد ... هنوز باورم نمی شد که قرار بود باهاشون برم جنوب ... و کابوس اون چند روز و اون لحظات ... هنوز توی وجودم بود ... بی خیال دنیا ... چشم هام پر از اشک شادی ...😍
خدایا شکرت ... همه اش به خاطر توئه ... همه اش لطف توئه ... همه اش ...
بغض راه گلوم رو بست ... بلند شدم و رفتم سجده ...
الحمدلله ... الحمدلله رب العالمین ...🍃✨
۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ 💫✨💫
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖