#قشنگیجات🌱
شدید ترین بارون ها
از تاریک ترین ابرها میباره...
کارای خدا رو با نگاه ظاهری نمیشه فهمید:)
-سلامرفقایشهیدانہ
صبحمایلبہظھرتونبخیر😁🌸
🌸|•@shahidane_ta_shahadat
چقدردنیاهیچاست
ومابرایهیچ؛
چههاکهنکردهایم•◡•
🌱|•@shahidane_ta_shahadat
شَھـــیدانہتٰاشَھــ🖤ـــٰادَتْ
چقدردنیاهیچاست ومابرایهیچ؛ چههاکهنکردهایم•◡• 🌱|•@shahidane_ta_shahadat
ناگھانڪسیپیدامیشوددستبہسویمان
درازمیڪندونجاتِمانمیدھد 💚'!
_ خداجانم'(:
🌱|•@shahidane_ta_shahadat
#تلنگراݩہ🌿
شیطونـه کنارِ
گوشت زمزمه میکنه:
تا جوونی از زندگیـت لذت ببر
هر جور که میشه خوش بگذرون
اما تو حواسـت باشه،
نکنه خوش گذرونیت به
قیمتِ شکســ💔ـــتنِ دل امام زمانمون باشه..
🌿|•@shahidane_ta_shahadat
#شهیدانھ🌿
همسرشمیگفت:
هروقتچایمیریختمومیآوردم،
میگفت:بیادوسهخطروضهبخونیم
تاچایروضهخوردهباشیم !"
-شهیدمحمدحسینمحمدخانی🌿-
🌿|•@shahidane_ta_shahadat
#دخترونہ🌱
تـودَرونِپَـردھ،خَلـقۍبہِتـومُبـتَلآ
نَـدآنَمبہِچہِشیـوهمیـبَرےدِل،تـوڪه
رُخنمینَمـٰآیۍ!.
🌱|•@shahidane_ta_shahadat
#قشنگیجات🍭
میگفت
قرار نیست تویِ دنیا سختی نکشیم!🤔
قراره یاد بگیریم که چجوری با سختیهامون کنار بیایم،
چجوری رشدکنیم..😁🙂
اینجا بهشت نیست!
بهشت اونوره!
حالا اینکه تو تویِ این دنیا با همهیِ سختیهاش بهشت رو بچشی،
بسته به نگاهِ خودته رفیق :)❤️
🍭|•@shahidane_ta_shahadat
#چهارشنبہهایامامرضایـے👑
تنهانهمابهشوقِحرمضعفمیكنيم،
حتیبهشتهمشدهمجنونمشهدت..!^^
👑|•@shahidane_ta_shahadat
#رفیقشھیدمڪیسٺ؟!
نام:حسین قجه ای
متولد:¹⁴شهریورماهسال¹³³⁷
زادھ:زرینشهر
وضعیٺتاهل:____
تاریخ شھادٺ:¹⁵اردیبهشتماهسال¹³⁶¹
محلشھادٺ:جادهاهواز_خرمشهر
کتابهاۍمربوطبھوی:پهلوانگودگرمدشت،الان وقت استراحت نیست،مثلخودش،کاشاورا میشناختم
مزار:گلزارشھداۍزرینشهر
شھیدروز بیست و ششم
شھید حسین قجه ای ❄️🌼
🌸|•@shahidane_ta_shahadat
شَھـــیدانہتٰاشَھــ🖤ـــٰادَتْ
🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒 🌸🍒 🍒 🍓بـسم ڕب اݪعـشـــ😍ــق🍇
🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒
🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒
🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒
🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒
🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒
🌸🍒🌸🍒🌸🍒
🍒🌸🍒🌸🍒
🌸🍒🌸🍒
🍒🌸🍒
🌸🍒
🍒
🍓بـسم ڕب اݪعـشـــ😍ــق🍇
#فصل_دوم
#پارت_314
#عـشقبہشـڔطعاشــــقے
چادرشو جمع میکنه و بلندمیشه
صدای ضعیف و خشداری ازش بلندمیشه
_دستتون درد نکنه
نه ممنون میرم خونه
ببخشید آرامش شماروهم بهم زدم
با اجازه
سری تکون میدم و ازکنارم میگذره و با خداحافظی از مآمان و بابا بیرون میره
کلافه روی مبل میشینم و سرمو به پشتی مبل تکیه میدم و همونجوریم به مامان گوش میدم
_این بچه اینجوری نبود
محسن باورکن دعا انداختن توی دست و بالمون
یه چشمی بابا رو نگاه میکنم که اخم روی صورتش میشینه
_زن این چه حرفیه
توهم شدی مثل این خاله زنکا؟!
از توبعیده
لابد مشکلی داره توزندگیش
فعلا من خستمه
صبح میرم پیشش ببینم دردش چیه
دست برزانومیزنم و با یه یاعلی بلندمیشم
+آخه مشکل اینه من میترسم تا یه ساعت دیگه این دخترو جون به لب کنه
یکی نیست بهش بگه من میخوام ازدواج کنم
تورو سننه
با اخم مامان سکوت میکنم و شب بخیری میگم و وارد اتاق میشم
تیشرت و شلوار گرمکنی میپوشم و دست میبرم تا چراغ رو خاموش کنم که با دیدن برگه های تحقیق روی میز آه از نهادم بلندمیشه
فردا بایدنمره هاشونو ثبت میکردم و هنوز کاری از پیش نبردم
(سه ماه بعد_سینا)
عصبی زینب رو از بغلش میگیرم و توی گهوارش میزارم و به سر و صدا کردناش توجهی نمیکنم
+فاطمه جان ده بار بهت گفتم وقتی ناراحتی یا عصبی اصلا حتی دور بچه هم نرو
شیری که این بچه داره موقع عصبانیتت میخوره چیزی جز ضرر براش نیست
جلوی پاهاش زانومیزنم و دستاشو توی دستم میگیرم
+خانومم
عزیزم
تو ناراحتی از اینکه سارا سر و سامون بگیره؟!
صدای بغض الودش اعصابمو بیشتر خورد میکنه
_نه بخدا
نه
کی گفته من ناراحتم از سر و سامون گرفتنش؟!
من فقط دلم برا داداشم تنگ میشه
آخه کی فکرشو میکرد کسی جز محمدحسین برا فاطمه زهرا پدری کنه؟!
+فاطمه زهرا هم پدرمیخواد
نمیخواد؟!
ساراهم سایه سرمیخواد
نمیخواد؟!
پاشو
پاشو اینقدر بی قراری نکن
امروزم حرم شیفت داری
برو حرم قشنگ آروم شو
بعدشم میام دنبالت بریم مامان بابامو برداریم بریم خونه بابات اینا
چیزی نمیگه و فقط اشکاش میچکه
بلندمیشم و دستشو میگیرم و بلندش میکنم
همونجور که با انگشت شصت اشکاشو پاک میکنم زمزمه میکنم
+خانومم
این بی قراری هات سارا روهم بی قرارمیکنه
منو هم ناراحت میکنه
برو حرم
قشنگ یه دعای توسلم بخون
آروم بشو
بعدشم زنگ بزن بهم تا بیام دنبالت
خم میشم و بوسه ای روی پیشونیش میزنم که لبخند روی لبش نشون از دل آروم شدش میده
از لبخندش روی لب منم لبخند نقش میگیره
همیشه باید مرد قلق دل زنشو بلدباشه
تا بتونه در هر شرایطی
آرومش کنه
بخندونتش
خوشحآلش کنه
وقتی زن و شوهر قلق دل همو بلدباشن
یا حتی سعی کنن نشون بدن که بلدن
دیگه صدای هیچ دل شکستنی از توی هیچ خونه ای بلندنمیشه
زینب رو بغل میکنم و همونجور که بیرون میرم صداموبلندمیکنم
+منو دخترمم میریم بیرون یکم کارداریم
مامانیشم قول میده زود کاراشو تموم کنه چون بابایی کلی کارداره
برمیگردم سمت زینب
+مگه نه بابایی؟!
میخنده و دوباره طبق عادت همیشگیش دست توی موهام میبره و میکشه
میخندم و دستشو از توی موهام جدامیکنم و بعد از برداشتن گوشی و سوییچ و ساک لباسی زینب بیرون میرم
ڪپے رماݧ حراـم❌
جہت مشاهده پیگرد قانونے و اݪهے دارد⚖️
نـویسـنده=خـانم حـدێث حیـدرپـور🌿
🍒
🌸🍒
🍒🌸🍒
🌸🍒🌸🍒
🍒🌸🍒🌸🍒
🌸🍒🌸🍒🌸🍒
🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒
🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒
🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒
🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒
🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒
🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒
#تلنگراݩہ🌿
ب عمروعاص گفتن: چرا پشت سر علی(ع) نماز میخونی ولی تو خونه معاویه غذا میخوری؟
گف: نماز علی قشنگه اما پلوی معاویه هم خوشمزست!😐🚶🏽♂
_حال و روز #حجاباستایل های امروزی/:
🌿|•@shahidane_ta_shahadat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استورے👑
ڪاش این تولد روز ظهورت باشد🌸
˼العجلایماھِزهرا🌙..
+عیدتون مبارکا باشه رفقا🤩🌸
👑|•@shahidane_ta_shahadat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استورے👑
بنویسیدامیددلزهــرامهدیسٺ
چارهڪارهمہمردمدنیامهدیسٺ(:
👑|•@shahidane_ta_shahadat
شَھـــیدانہتٰاشَھــ🖤ـــٰادَتْ
#استورے👑 بنویسیدامیددلزهــرامهدیسٺ چارهڪارهمہمردمدنیامهدیسٺ(: 👑|•@shahidane_ta_shahadat
#صاحبالزمان🌿
به وصل خود دوایی کن؛
دله دیوانه ی ما را :))) ♥️🌿!
یا صاحبالزمان؛
ایمولایجانوجهان؛
قدمگشودنتبرزمینفرخندهباد!🤍🌱
+عیدتون مباااارک🌙🌱
🌿|•@shahidane_ta_shahadat
شَھـــیدانہتٰاشَھــ🖤ـــٰادَتْ
《🌿🦋》
عجیبتریـنحالتممڪنرا
درگلزارشهدادیدم؛آنجاکه"مردهای"
بر"زندهای"فاتحهمیخواند ؛
آریمامردهایماماشهدا...!💔':)
🦋|•@shahidane_ta_shahadat
#شهیدانہ👑
گفت:میریجبههمامانجون،کیمیای؟
گفت:انشاءاللهشبعروسیدخترخاله میام.گفت:دخترخالهڪه۱۶سالشه
ڪوتاعروسیش؟!
رفتجبهه؛دقیقاً۱۱سالبعد،شبعروسی دخترخالہ،استخوانهایمفقودشاومد!
_حاجحسینیکتا
👑|•@shahidane_ta_shahadat
#تلنگراݩہ🌿
آیتاللهشاهآبادی
میگفتکهحواستبهدوتاچیزباشه:
-نمازاولوقتت
-جلویچشمتوبگیر...
بقیهاشدرستمیشه!🖐🏽:)
🌿|•@shahidane_ta_shahadat
شَھـــیدانہتٰاشَھــ🖤ـــٰادَتْ
هر آنچه خیر است و نمیدانیم:)
همین الان
یهویی بلند بگو : " خدایا_شکرت"
یهویی دیدید خدا هم
جوابتو داد
پای آرزو هاتونو امضاء
کرد کار خدا نشد نداره...♥️✨
🍓|•@shahidane_ta_shahadat