eitaa logo
•| #شهـღـیدانهـ⚘|•
1 دنبال‌کننده
159 عکس
17 ویدیو
1 فایل
گمنامی تنها برای #شهدا نیست می تونی زنده باشی و #سرباز حضرت زهرا(س) باشی اما یه شرط داره؛ باید فقط برای #خدا کار کنی نه ریا.. خآدمیݧ ڪاناݪ @Montazrrr_313 @banoo_yass
مشاهده در ایتا
دانلود
های _شهدا❤️ موقع خرید جـهیزیه خانم‌ فروشـنده‌ به عکس صفحه ی گوشی ام‌ اشاره‌ کرد و پرسـید: این‌ عکس کدوم‌ شهـیده؟ "خندیدم‌ و گفتم: "این‌ هـنوز شهید نشده‌ شوهـرمه!" "شهید محمدحسین محمدخانی" 🌷•••{ݪَبخَندِ شُہَدا}••• 🍃|ʝσɨŋ| 🔜 @Shahidane_z❤🍃
🏷 🍂گردش‌خون‌در رگ‌هاۍزندگۍ شيريـــن‌استـــ؛ اماريختن‌آن‌در پاۍمحبوب‌ شيريـــن‌تراستـــ؛ ونگوشيريـــن‌تر، بگو"بسياربسيارشيريــــــن‌تر" ღـیدانهـ @Shahidane_z🍃❤
. . . سالِ دُوم یک اُستاد داشتیم کِہ گیرداده بود ـ بایَد کراوات بزَنند ـ سرِامتحان، چَمران کراوات نزد، ـ اُستاد دونُمره ازش کم کرد ـ شد هِجده، بالاتَرین نمره!!! ـ ღـیدانهـ 🕊🌷 @Shahidane_z❤🍃
♥️| رفیق اگر مےخواۍ‌مرد میدون باشے...! با خودبجنگـ... . ✊🏼 ღـیدانهـ ʝσiŋ→° https://eitaa.com/joinchat/2835873846C7d7ac1e529
+ همه گلوله های جنگ‌نرم -خمپاره شصته!!! + نہ سوت داره - نہ صدا وقتی مے‌فهمیم اومده کہ میبینیم فلانے دیگہ هیئت نمیاد.. فلانے دیگہ چادر سرش نمے کنه.. -🌱- ღـیدانهـ راه شـ‌هــــــــــــدا ادامه دارد... ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌
[ عکس ] مامانش بهش گفته بود: حسن! دست این دختر مردم رو بگیر یه تُک پا ببرش مشهد؛ گناه داره.😢 گفته بود: مامان! دلم برای "ع" یه ذره شده، ولی نمیتونم برم. باید برم جبهه... رفت جبهه، شهید شد؛ رفتن جنازه رو بیارن قم، دفن کنن. بهشون گفتن: ببخشید، جنازه گم شده، هفت روزه رفته مشهد❗️ 📍 💬 به روایت حاج حسین یکتا @shahidane_z💔🌱 راه شـ‌هــــــــــــدا ادامه دارد... ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌
•﷽• مشکلات، انسان‌های کوچک را متلاشی؛ و انسان‌های بزرگ را متعالی میسازد! 🌱 @Shahidane_z🕊
وقتےشما‌از‌این‌وان‌طعنه‌میخورید و‌لاجرم‌به‌گوشه‌اتاق‌پناه‌میبرید..😔 وباعکس‌های‌ما‌سخن‌میگویید و‌اشڪ‌میریزید.. به‌خدا‌قسم‌این‌جا‌کربلامیشود..💔 و‌برای‌هریڪ‌از‌غم‌هایِ‌دلتان این‌جا‌تمام‌شهیدان‌زار‌میزنند.....(: !🌱 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌|‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@shahidane_z🌸🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استوری‌دلے📲💙 |صدای‌آسمانۍ🎼|• |شہیدمحسن‌حججی✾͜͡♥️🕊•| ╭┅────────┅╮ @Shahidane_z ╰┅────────┅╯
🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🔵 راه خودشون را انتخاب کردند ، از و همسر و بچه ها دل کندند و برای حفظ و از اسلام و قرآن رفتند. ما چه کرده ایم؟!!! ما توانستیم راهشون را ادامه بدیم؟!!!! یا مشغول و و دنیا شدیم؟!!!!! مشغول دروغ شدیم؟!!!! مشغول کلاه گذاشتن سر همدیگه شدیم!!!!!! مشغول لهو و لعب شدیم!!!!!!😔😔 🌹 ای ؛ ای غرق شده در نعمت و رزق الهی ، ای ، ای روح پرفتوح ، ما دنیازدگان را از خواب بیدار کن . 🌹 ای ، ای جدا شده از بند تعلقات ، دست ما را بگیر و از این تجملات دنیا نجات ده. •💌• ↷ ʝøɪɴ ↯ @Shahidane_z🕊
|°بانوےمحجبـه°|: خبر دارے ڪہ شهرے روے لبخند تو شاعر شد؟😍 چرا اینگونہ، ڪافرگونہ، بے رحمانہ میخندے؟ 🌸🌷 @Shahidane_z🕊
✅عکس گرفتن حاج قاسم بایک دختری که حجاب مناسبی نداشت ادامه در تصویر ┌───✾❤✾───┐ @Shahidane_z └───✾❤✾───┘
😊🕊🌺 محمدرضا تو دوران تحصیلش، چه مدرسه چه دانشگاه، خیلی شیطنت داشت... اونقدری که اساتید از دستش خیلی شاکی بودن😅 و از این بابت خیلی سرزنش میشد...😐 با تمام این ها، اساتیدش واسش قابل احترام بودند و دوستشون داشت.. و به خاطر تنبیه ها و جریمه ها کینه و دلخوری واسش به وجود نمیومد..✅ ولی مودب بود، اگر شیطنتی هم می کرد، سعی داشت دلخوری ایجاد نشه..😊 آخر سال هم میرفت از اساتید حلالیت می طلبید...😂❤️ شاید هیچکس فکرش رو نمی کرد، "شاگرد شلوغ مدرسه و دانشگاه" بشه💔 ... ۹۴ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌ ┏━⊰✾✿✾⊱━═━═━═━┓ ⊱⊱⊱ @Shahidane_z ⊰⊰⊰ ┗━═━═━═━⊰✾✿✾⊱━┛
🌹 یادمون باشہ ڪہ هر چے براۍخدا ڪوچیڪی وافتادگے ڪنیم، خدا در نظر دیگران بزرگمون مےڪنہ.. یاد و نامشان تا ابد جاویدان...🕊 ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @shahidane_z ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
🕊 اگه میخوای کنی باید دل بکنی از دنیا و تعلقاتش در سجده‌یِ آخرِ نمازهایش این دعا را میخواند؛ " ‌اللهم أخرِجْنی حُب الدُّنیا مِن قُلوبِنا " 🍃 ═══✼🍃🌹🍃✼══= @shahidane-z
😍 پسرونہ
😍 دخترونہ
🌼"اگہ یہ روز خواستے تعریفے براے شهید پیدا ڪنے، بگو یعنے . حُسْنِ باران 🌧این است ڪه زمینے ست، ولــے آسمانے شده است؛🌈 و بہ امداد زمین مے آید..."☔️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌-امام‌صادق(؏) : کسی‌کہ‌مومنی‌راناراحت‌کند، سپس‌دنیارابہ‌اوبدهد کفاره‌گناهش‌نميشود ! وازاین‌بابت‌اجری‌هم‌نصیبش‌نميشود🚫 • . ♥{ @Shahidane_z }
🖐🏻🍃 گُـمشـدگان •|خاکــ" اگر مےفہمٻدند کـہ ٺا "افلاک🌙 راۿۍ نٻست؛ اٻڹ‌ۿمہ‌سرگـردانے‌نمٻڪشٻدند! +🙃💔ـ ـ ـ | | [ إلی‌الحسینْ‌♡ ]🍁 🌱⌈∞↷ @shahidane_z •⌋
+ایݩ چیہ زدی رو قلبت؟!❤ -باطری قلبمہ...😉 +اگہ نباشہ قلبمـــــ کار نمیکنہ😇💫 –هادے‌–ذولفقارے💌 ღـیدانهـ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☔️ ✨ رمان زیبا و عاشقانه😍💓 ڪیفم👜 رو انداختم روی دوشم و از روے صندلے بلند شدم، سرم گیجم رفت، دستم رو گذاشتم روی شقیقہ‌ام! بهار نیومدہ بود،تنهایے از دانشگاہ اومدم بیرون، چند قدم بیشتر نرفتہ بودم ڪہ سرم دوبارہ گیج رفت! 😣 از صبح حالم خوب نبود،چندبار چشم هام رو باز و بستہ ڪردم! هر آن ممڪن بود بخورم زمین،دستم رو گذاشتم روی درختے ڪہ ڪنارم بود و نشستم همونجا😣🌳 صدای زنے اومد : ــ خانم حالتون خوبہ؟ 😟 بہ نشونہ منفے سرم رو تڪون دادم بہ زور لب زدم : ــ میشہ برام یہ تاڪسے🚖 دربست تا تهران بگیرید؟! 😥 اومد نزدیڪم... چادرش رو با دست گرفت و گفت : ــ میخوای ببرمت درمانگاہ؟! اینطوری تا تهران ڪہ نمیشہ!😧 دوبارہ دستم رو گذاشتم روی درخت✋ و بلند شدم نفس عمیقے ڪشیدم : ــ نہ ممنون! 😣 دستم رو گرفت : ــ مگہ من میذارم اینجوری بری؟! حالت خوب نیست دختر!😐 خواستم چیزی بگم ڪہ دستش رو پیچید دور شونہ‌هام و راہ افتاد... همونطور ڪہ راہ میرفتیم گفت : 🗣 ــ حسینیه‌ی ما سر همین خیابونہ بعضے از بچہ های دانشگاہ میخوان بیان روضہ،💚بریم یڪم استراحت ڪن تاڪسے هم برات میگیرم😊 بدون حرف باهاش رفتم، چشم هام بہ زور باز بود فقط فهمیدم وارد مڪانے شدیم! 🙄حسینیہ سیاہ پوشے🏴 ڪہ خالے بود! ڪمڪ ڪرد بشینم ڪنار دیوار و گفت : ــ نیم ساعت دیگہ روضہ‌س💚 تا بقیہ نیومدن خوبت ڪنم!😊 زن دیگہ‌ای وارد شد،با تعجب😳 نگاهم ڪرد اما چیزی نگفت! 🌸سرم رو تڪیہ دادم بہ دیوار و چشم هام رو بستم، چند دقیقہ گذشت... حضور ڪسے رو ڪنارم احساس ڪردم اما چشم هام رو باز نڪردم،زنے گفت : ــ دخترم نمیخوای بلند شے؟! صدا برام غریبہ بود،بےحال گفتم : ــ حالم خوب نیست!😣 ــ یعنے نمیخوای تو مجلسم ڪمڪ ڪنے؟! 🌸🌸🌸 با تعجب چشم هام😳رو باز ڪردم اما ڪسے ڪنارم نبود! با صدای بلند گفتم : ــ خانم! زنے ڪہ ڪمڪم ڪردہ بود با لبخند😊 اومد سمتم، لیوانے🍶 گرفت جلوم و گفت : بیا عزیزم برات خوبہ! فڪر ڪنم فشارت افتادہ! همونطور ڪہ لیوان رو از دستش مے‌گرفتم گفتم : ــ تو چے ڪمڪ‌تون ڪنم؟! با تعجب😳 نگاهم ڪرد. ــ مگہ من ڪمڪ خواستم؟! ڪمے از محتواب لیوان نوشیدم و گفتم : ــ بلہ! گفتید بلندشو مگہ نمیخوای تو مجلسم ڪمڪ ڪنی! ✨ سرش رو بہ سمت پشت برگردوند و رو بہ اتاقے ڪہ بود گفت : ــ خانم مرامے! 😐 خانمے ڪہ دیدہ بودم اومد بیرون و گفت : ــ جانم! ــ این رسمشہ از مهمونے ڪہ حال ندارہ ڪمڪ بخوای؟!😐 خانم مرامے با تعجب گفت :😳 ــ من ڪے ڪمڪ خواستم همش ڪہ ڪنار شما بودم! با تعجب نگاهشون ڪردم ــ خودم صدا شنیدم!😟 حال بدم فراموش شد! انقدر حالم بد بودہ ڪہ توهم زدم!😧 با شڪ نگاهم ڪردن، خانمے ڪہ ڪنارم بود گفت : ــ از بچہ های دانشگاهے؟ سریع گفتم: ــ بلہ! ــ تو دانشگاہ قرص دادن بهت، براے درس خوندن و این حرف ها😏 نگاہ هاشون👀اذیتم میڪرد، نہ بہ اون ڪمڪش نہ بہ این نگاہ و حرفش! دلم شڪست💔😢با بغض بلند شدم همونطور ڪہ میرفتم سمت در گفتم : ــ نمیدونم روضہ‌لی ڪہ اینجا میگیرید چقدر قبولہ؟! از حسینیہ اومدم بیرون😔😢چندتا از دخترهای چادری دانشگاہ مےاومدن سمت حسینیہ! رسیدم سر ڪوچہ، سهیلے رو دیدم ڪہ با عجلہ مےاومد بہ این سمت، زنے ڪہ ڪمڪم ڪردہ بود اومد ڪنارم و گفت :🗣 ــ بهترہ با ایشون صحبت ڪنے! و بہ سهیلے اشارہ ڪرد،با عصبانیت گفتم :😠 ــ خانم خجالت بڪش،حالم بد بود جرمہ؟! صدام بہ قدری بلند ڪہ سهیلے نگاهمون ڪرد. با عصبانیت رو بہ سهیلے گفتم :😠 ــ شما ڪہ انقدر خوبے همہ قبولتون دارن بہ این خانم بگید من مشڪلے ندارم و فقط حالم بد شدہ! با تعجب اما آروم گفت :😳😕 ــ چےشدہ؟ رو بہ زن گفت : ــ خانم محمدی...!😕 زن رفت بہ سمتش و آروم شروع ڪرد بہ صحبت ڪردن! پوزخندی زدم😏و راہ افتادم بہ سمت خیابون! صدای سهیلے باعث شد بایستم : ــ خانم هدایتے؟! برگشتم سمتش و گفتم : ــ بلہ! بےاختیار اشڪے از گوشہ چشمم چڪید نمیدونم چرا؟!😢 با نرمش گفت : ــ بفرمایید حسینیہ!🏴 با ڪنایہ گفتم : ــ ممنون روضہ💚صرف شد!😢 ــ حالا یہ روضہ هم از من صرف ڪنید!شما رو مـادر🌸 دعوت ڪردہ و هیچڪس حق ندارہ چیزی بگہ،درستہ خانم محمدی؟! زن سرش رو انداخت پایین😔 و گفت : ــ واقعا عذر میخوام! آخہ از این موردها داشتیم! بےتوجہ گفتم : ــ قبول باشہ! خدانگهدار محمدی سریع دستم رو گرفت با شرمندگے گفت : ــ ایام فاطمیہ‌س🏴 تو رو خدا دل شڪستہ از پیشم نرو!😔😢 دلم لرزید...ایام فاطمیہ بود!💔 صدای زن پیچید تو گوشم! دخترم! سهیلے رفت سمت حسینیہ، من هم دنبال محمدی ڪشیدہ شدم تو حسینیہ،با خجالت بہ جمع نگاہ ڪردم و گفتم : ــ من چـــ✨ــادر ندارم،یہ جوری میشم! محمدی لبخندی زدی و گفت : ــ الان برات میارم!😊 سر بہ زیر نشستم آخر مجلس،محمدی با چادری مشڪے اومد سمتم و گفت : ــ بفرمایید! چادر رو از دستش گرفتم و زیر لب