eitaa logo
شهیدانه
3.5هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
804 ویدیو
5 فایل
با شهیدان و شهیدانه زیستن هنر است. ارتباط با ادمین: @khabar_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱یک بنده‌ی خدایی تازه تو محله‌ی ما آمده بود. نمی‌دانم اهل کجا بود. یک روز من و داوود داشتیم از کنار منزلش می‌گذشتیم. از خانه‌اش آمد بیرون و صدایمان کرد. بعد از سلام و علیک و چاق سلامتی گفت: فردا شب عروسی پسرمه. خواستم شما رو برا صرف شام دعوت کنم. ان‌شاءالله تشریف بیارید. گفتم: مبارک باشه. چشم. ان‌شاءالله خدمت می‌رسیم. خداحافظی کردیم و آمدیم. به داوود نگاه کردم. کمی پکر شد و دمغ. انگار تایرش پنچر شد! راحت نبود که بخواهد فردا شب توی آن مجلس بیاید. بهم گفت: من نمی‌یام. ممکنه نوار و آهنگ مبتذل بذارن و مجلسشون مجلس گناه باشه. غذایمان را که تمام کردیم،‌ بلند شدیم تا برویم. اما یک‌دفعه صدای موسیقی مبتذل و تندی بلند شد. به داوود نگاه کردم. یک‌دفعه رنگش پرید. حس کرد شیطان دارد پرده‌های گوشش را می‌درد. دیگر یک لحظه نماند. ندانست چطور کفشش را پوشید و از خانه بیرون زد. برشی از کتاب همسایه پیامبر، خاطرات و زندگی سردار شهید داوود دانایی شهید 🔴 به کانال شهیدانه خوش آمدید👇 https://eitaa.com/joinchat/1004994800C6558d0392b