eitaa logo
شهیدانه
3.4هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
809 ویدیو
5 فایل
با شهیدان و شهیدانه زیستن هنر است. ارتباط با ادمین: @khabar_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
کمک به جبهه اگر 10 هزار تومان داشت 9 هزار تومان آن را به فقيران و كساني كه محتاج بودند مي‌داد و مي‌گفت فعلاً هزار تومان برايم كافي است. پس از 11 ماه حضور در جبهه و نبرد با متجاوزان، به مشهد ‌آمده بود. جهت دريافت حقوق به سپاه رفت. از مبلغ 22 هزار تومان كه به او دادند 2 هزار تومان را برداشت و مابقي را به جهت تقويت جبهه پرداخت نمود. ✍ : پدر شهید 🔴 به کانال شهیدانه خوش آمدید👇 https://eitaa.com/joinchat/1004994800C6558d0392b
🌷 🌷 🌷سه روز، روزه گرفت. از او پرسیدم: چی شده؟ چرا غذا نمی‌خوری؟ گفت: دارم خودم را تنبیه می‌کنم. گفتم: مگر چکار کردی که خودت را تنبیه می‌کنی؟ گفت: یادت است آن روزی که بچه‌های تبلیغات لشکر، با دوربین، به گردان ما آمده بودند. گفتم: خوب. گفت: وقتی دوربین سمت من آمد، مرتب نشستم و موهایم را مرتب کردم. گفتم: خب، اشکالی دارد؟ 🌷....آهی کشید و گفت: بعد از مصاحبه فکر کردم، با خودم گفتم: ابراهیم! این مصاحبه‌ها را مگر چه کسی می‌بیند؟ آدم‌هایی مثل خودت. ولی با این‌حال، تو خودت را مرتب کردی و درست نشستی و مواظب رفتارت بودی، اما می‌دانی که سال‌هاست در مقابل دوربین خدا قرار داری و هرطور که می‌خواهی زندگی می‌کنی و هیچ وقت هم خودت را جمع و جور نکرده‌ای؟ این فکر مرا اذیت می‌کند که چرا بنده‌های خدا را به خدا ترجیح دادم؟ بنابراین خودم را تنبیه می‌کنم! خاطره ای به یاد ابراهیم محبوب فرمانده گردان حزب الله : رزمنده دلاور غلامرضا سالم منبع: سایت نوید شاهد ❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج❤️ 🔴 به کانال شهیدانه خوش آمدید👇 https://eitaa.com/joinchat/1004994800C6558d0392b
🌱صحنه‌های دردآوری به چشم دیدم که در قدرت تحمل هر کسی نبود. تصاویری که امروزه هنوز وقتی از پیش چشمم عبور می‌کند، روحم را آزار می‌دهد. مثل آن شهیدی که از زیر‌ِ آوار بیرون کشیدم و وقتی از زمین بلندش کردم، همه از وحشت پا گذاشتند به فرار. نه دست داشت و نه پا و نه سر. فقط تن او باقی مانده بود.   🌷حوالی خیابان امام سجاد (ع) گلوله­‌ی توپ، دقیقاً خورده بود به یک دستگاه مینی‌بوس پر از مسافر. مینی‌بوس آتش گرفته بود و پیکرهای درون آن داشتند جزغاله می‌شدند. مجروحین را یکی یکی از مینی‌بوس بیرون می‌کشیدم و روی پیاده رو می‌گذاشتم و پیکرهای تکه و پاره را هم به هر ترتیبی بود، بیرون کشیدم. خیلی‌ها توی آن مینی‌بوس به شهادت رسیدند. صحنه‌ی دردآور و وحشتناکی بود. : محمدعلی سرشیری پهلوانی که روزگاری هزاران نفر را از زیرآوار نجات داد. امنیت اتفاقی نبوده و نیست!! ❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج❤️ 🔴 به کانال شهیدانه خوش آمدید👇 https://eitaa.com/joinchat/1004994800C6558d0392b
🌱شب اول عملیات بدر را به خوبی پشت سر گذاشتیم. صبح با آب دجله چای درست کرده نوشیدیم. تا شب نیز پشت خاکریزی که آن سوی ساحل دجله بود مستقر بودیم. شب دوم عملیات، رضا نورمحمدی که فرمانده محور عملیاتی بود نیروها را در یک کانال به ارتفاع ۱۷۰ و عرض ۷۰ سانتی‌متر مستقر کرد در حال نشسته و تکیه زده مشغول استراحت و منظر صدور فرمان حمله بودیم. هوا خیلی سرد بود و بالاپوش بچه‌ها کم. من و نورمحمدی هر دو زیر یک پتو استراحت می‌کردیم. دشمن که گویی متوجه ما شده بود به شدت کانال و اطراف آن را زیر آتش گرفته بود به‌طوری که هر لحظه یک خمپاره داخل کانال یا روی لبه‌های آن منفجر شده چند نفر.... 🌷چند نفر از بچه‌ها شهید و مجروح می‌شدند ولی عزم ما برای ادامه عملیات جزم بود. رضا خواب بود و من هم داشتم به خواب می‌رفتم که خمپاره‌ای نزدیک سرمان منفجر شد. رضا بیدار نشد. گفتم: آن‌قدر خسته است که خمپاره نیز حریفش نیست. لحظاتی بعد فرمانده لشکر با بی‌سیم رضا را صدا زد تا دستور آغاز حمله را به او بدهد. هرچه رضا را صدا زدم بیدار نشد. نگران شدم. پتو را که کنار زدم دیدم تمام لباس‌هایش غرق خون است و ترکشی به سینه‌اش اصابت کرده. البته در آن موقع سرش را ندیدم چون مغزش نیز متلاشی شده بود. درحالی‌که دستانم از شدت ناراحتی می‌لرزید گوشی بی‌سیم را که مستمر می‌گفت: «رضا، رضا، احمد» برداشته با بغض گفتم: «احمد، احمد، رضا به میهمانی امام حسین علیه السلام رفت.» 🌹خاطره ای به یاد فرمانده شهید رضا نورمحمدی : سردار محسن رضایی فرمانده سپاه در دوران دفاع مقدس 🔴 به کانال شهیدانه خوش آمدید👇 https://eitaa.com/joinchat/1004994800C6558d0392b
🌷 🌷 !!! 🌷ما بعد از اولین گروهان از گردان موسی بن جعفر(ع) وارد جزیره ام الرصاص شدیم. رضاعلی پشت سر من حرکت می‌کرد. او پیک گردان بود. سنگر تیربار کمین عراقی‌ها در نوک ام الرصاص بود. این سنگر غیرقابل نفوذ و محکم بود. هرچه با آر.پی.جی آن را هدف قرار دادیم، نتیجه نداد. مجبور شدیم که درخواست خمپاره شصت کنیم تا از بالا آن را تخریب کنیم. تیربارچی تا آخرین تیرش را شلیک کرد. در همان تاریکی و بحرانی که داشتیم، رضاعلی چند بار گفت: مردان بزرگ ایستاده می‌میرند. 🌷داشتیم جلو می‌رفتیم که بی‌سیم مرا صدا کرد. وقتی برگشتم، دیدم گلوله ضدهوایی که علیه نفرات استفاده می‌کردند از جلو به سرش اصابت کرد. او همچنان سرپا ایستاده بود. لحظاتی بعد یک‌باره به زمین افتاد. چشمش را بستم و راهش را ادامه دادم. متأسفانه جنازه‌اش کشف نشد و تنها نمادی از یک قبر برای او در روستای دلازیان سمنان ساخته شده است. روحش شاد و یادش گرامی. 🌹خاطره ای به یاد شهید جاویدالاثر رضاعلی اعرابیان : رزمنده دلاور مهدی صفاییان منبع: سایت نوید شاهد 🔴 به کانال شهیدانه خوش آمدید👇 https://eitaa.com/joinchat/1004994800C6558d0392b
🌷 🌷 . 🌷در کانکس‌های مقر انرژی اتمی مستقر بودیم. شب غرق خواب بودم. حسن برخورداری؛ فرومانده گروهان برنامه برایمان داشت. بی‌سروصدا بیدارم کرد. با شهید حسن رنجبر و محمد زلفی آمدیم سمت دستشویی‌ها تا آبی به سروصورتمان بزنیم و خوابمان بپرد. 🌷شبح لاغری با آستین‌ها و پاچه‌های بالاآمده، از دستشویی آمد بیرون. بدون این‌که سرش را بالا بیاورد از کنارمان گذشت. اردستانی بود. با گذاشتن پایم در دستشویی‌ها، خواب ازسرم پرید. دیگر نیازی به آب نبود. کف گل‌آلود دستشویی‌ها را برق‌انداخته بود. ساعت، سه ساعت مانده به اذان صبح بود. 🌹خاطره ای به یاد شهید معزز حسین‌علی عرب اردستانی و شهید معزز حسن رنجبر : رزمنده دلاور حاج حسین یکتا 📚 کتاب "مربع‌های قرمز"، (خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا) 🔴 به کانال شهیدانه خوش آمدید👇 https://eitaa.com/joinchat/1004994800C6558d0392b
🌷 🌷 ! 🌱در عمليات والفجر هشت وقتى دشمن را در پايگاه موشكى به محاصره در آورديم، حجم آتش توپخانه‌ى دشمن به روى ما زياد شد. از طرفى هم آن‌هايى كه در محاصره به سر می‌بردند با حمايتى كه آتش توپخانه از آن‌ها می‌کرد، پررو شده بودند! بچه‌هاى ما ـ گردان سيف الله ـ به خاطر اين‌كه به بعثى‌ها بفهمانند كه از آتش تهيه آن‌ها هراسى ندارند؛ دسته جمعى.... 🌷دسته جمعی به بالاى خاكريز می‌رفتند و با صداى بلند اذان می‌گفتند. وقتى صداى سيصد نفر در بالاى خاكريز بلند می‌شد، عراقی‌ها مثل موش به داخل سوراخ‌هاى سنگر می‌خزيدند. اين‌جا بود كه ما فهميدم تنها چيزى كه ما را می‌تواند در مقابل دشمن حفظ كند ذكر خدا و معنويات است. : رزمنده دلاور سيد مجيد كريمى فارسى 🔴 به کانال شهیدانه خوش آمدید👇 https://eitaa.com/joinchat/1004994800C6558d0392b
🌱هر وقت از سوریه تماس میگرفتن، میخندیدن و میگفتن از تمام وسایلی ڪه برام گذاشتین فقط قـرآن به ڪارم میاد قرآن مدام تو جیبش بود و آن را می خواند، در هنگام رفتنش هم یه قرآن تو جیبی با معنی براش گذاشتم چون عادت داشت قرآن رو با معنی بخونه. : همسرشهید 🔴 به کانال شهیدانه خوش آمدید👇 https://eitaa.com/joinchat/1004994800C6558d0392b
🌱در محضـــر شهیــد.... وقتے به نماز مےایستاد واقعا تماشایی بود فقط دلم میخواست صوت حزینش را ضبط ڪنم خلـوص نیت خاصے داشت و همیشہ هم توصیہ مےڪرد ڪہ نمازتان را اول وقت بخوانید... : ۶۵/۱۲/۰۷ ؛ همسر شهید 🔴 به کانال شهیدانه خوش آمدید👇 https://eitaa.com/joinchat/1004994800C6558d0392b