🌱 از یک دانهٔ خشخاش هم کمتری!
گفت: وقتی میروم آن بالاها، توی آسمانی که تا چشم کار میکند ادامه دارد، به نظرم میرسد که از یک دانهٔ خشخاش کوچکتر و ناچیزترم. بعد به خودم میگویم: «وقتی پا روی زمین گذاشتی فراموش نکنی؛ فراموش نکنی که از یک خشخاش هم کمتری.»
📚 از کتاب آواز پرواز
زندگینامهٔ داستانی شهید #عباس_بابایی
📖 ص ۷۷
🔴 به کانال شهیدانه خوش آمدید👇
https://eitaa.com/joinchat/1004994800C6558d0392b
🌱شهید جلال افشار
شهید جلال افشار از شاگردان خاص آیت الله بهاءالدینی بود؛ یک بار ایشان به جمع طلبه ها وارد شدند و فرمودند:
« بین شما یکی از سربازان #امام_زمان عجل الله است و به زودی از میان شما می رود.»
بعدها که جلال افشار شهید شد عکسش را بردند خدمت استادش،
آیت الله بهاءالدینی بی اختیار گریه کردند و طوری که اشک هایشان از گونه سرازیر میشد و روی عکس جلال می افتاد.
فرمودند: امام زمان عجل الله از من یک سرباز می خواستند من هم آقای افشار و معرفی کردم، اشک من اشک شوق است...
از مزار جلال نور خاصی به سوی آسمان ساعد است...
شهید #جلال_افشار
🔴 به کانال شهیدانه خوش آمدید👇
https://eitaa.com/joinchat/1004994800C6558d0392b
🌱مادر در خواب، پسر شهیدش را میبیند، پسر به او میگوید:
در بهشت جایم خیلی خوب است، چه چیزی میخواهی برایت بفرستم؟
مادر میگوید: چیزی نمیخواهم؛
فقط جلسه قرآن که میروم، همه قرآن میخوانند و من نمیتوانم بخوانم، خجالت میکشم، میدانند من سواد ندارم، میگویند همان سوره توحید رو بخوان، پسر میگوید: نماز صبحت را که خواندی قرآن را بردار و بخوان!
بعد از نماز، یاد حرف پسرش میافتد، قرآن را بر میدارد و شروع میکند به خواندن...
خبر میپیچد!
پسر دیگرش، این را به عنوان کرامت شهید، محضر آیتالله نوری.همدانی مطرح میکند و از ایشان میخواهد مادرش را امتحان کنند، حضرت آیتالله نوریهمدانی نزد مادر شهید میروند، قرآنی را به او میدهند که بخواند، به راحتی همه جای قرآن را میخواندداما بعضی جاها را نه! میفرمایند:
«قرآن خودتان را بردارید و بخوانید!» مادر شهید شروع میکند به خواندن از روی قرآن خودش؛ بدون غلط،
آیتالله نوری با گریه، چادر مادر شهید را میبوسند و میفرمایند:
«جاهایی که نمیتوانستند بخوانند متن غیر از قرآن قرار داده بودیم که امتحانشان کنیم.»
شهید #کاظم_نجفی_رستگار
🔴 به کانال شهیدانه خوش آمدید👇
https://eitaa.com/joinchat/1004994800C6558d0392b
🌱از همسایهها که همکارش بودند شنیده بودم به همین زودی میشود فرماندهی نیروی زمینی سپاه. چند بار ازش پرسیدم طفره رفت و حرف را عوض کرد. شبی که حکمش را از تلویزیون خواندند، بهش گفتم: چرا نگفتی؟ گفت: مگه فرقی میکنه؟ مهم اینه که بتونم خدمت کنم. اینجا و اونجا نداره. این مقامها مثل یه ورق کاغذ زیر پا میمونه. اگه یه روزی برکنارم کنن انگار یه ورق کاغذ رو از زیر پام کشیدند. هیچ احساسی ندارم. فقط باید بتونم بهتر خدمت کنم، همین.
شهید #احمد_کاظمی
🔴 به کانال شهیدانه خوش آمدید👇
https://eitaa.com/joinchat/1004994800C6558d0392b
🌱ادب فرمانده گردان
دم اذان صبح آمدم نماز بخونم، دیدم از دم در صدا می آد. در رو باز کردم، دیدم اصغر روی پله نشسته. بغلش کردم، دیدم داره یخ می زنه، آوردمش پای بخاری.
گفتم: ننه، کجا بودی؟ چرا در نزدی؟
گفت: نصف شب با آقاسید اومدم. دیدم شما خواب هستید، در نزدم که مزاحم خواب شما شوم. صبر کردم تا وقت نماز که بیدار بشید، در رو باز کنید...
شهید #اصغر_ارسنجانی
🔴 به کانال شهیدانه خوش آمدید👇
https://eitaa.com/joinchat/1004994800C6558d0392b
🌱داشت رو زمین با انگشت چیزی مینوشت؛
رفتن جلو دیدن چندین متر اون ور تر،
صدها بار نوشته "حسین"
طوریکه انگشتش زخم شده.
ازش پرسیدن:
حاجی چکار میکنی؟!
گفت:
چون میسّر نیست من را کام او؛
عشق بازی میکنم با نام او!
شهید#مجید_پازوکی
🔴 به کانال شهیدانه خوش آمدید👇
https://eitaa.com/joinchat/1004994800C6558d0392b
🌱نوشتن یادداشت روزانه را اجباری کرده بود. میگفت: بنویسید چه کارهایی برای گردان، تیپ، واحد و قسمتتون کردید. اگه بنویسید، نفر بعدی که میاد، میدونه چه خبره. اون موقع بهتر میتونه تصمیم بگیره.
شهید #حسن_باقری
🔴 به کانال شهیدانه خوش آمدید👇
https://eitaa.com/joinchat/1004994800C6558d0392b
مسئولیت سنگینی بر دوشمان گذاشته شده است و اگر نتوانیم از پسش برآییم، شرمنده و خجل باید به حضور خداوند و نبی اش و ولی اش برسیم، چرا که مقصریم.
#شهید_محمود_رضا_بیضائی
🔴 به کانال شهیدانه خوش آمدید👇
https://eitaa.com/joinchat/1004994800C6558d0392b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 آخرین حضور سردار شهید حاج قاسم سلیمانی در مراسم رحلت امام خمینی(ره)، خرداد سال ٩٨
🔴 به کانال شهیدانه خوش آمدید👇
https://eitaa.com/joinchat/1004994800C6558d0392b
نامگذاری خیابانی در مشهد به نام ابومهدی المهندس
🔹سخنگوی شورای شهر مشهد: با رای شورای اسلامی شهر مشهد؛ تغییر نام بلوار صابر منشعب از بزرگراه سردار شهید حاج قاسم سلیمانی، حد فاصل میدان احسان تا میدان شهدای نیروی هوایی به نام «شهید ابومهدی المهندس» به تصویب رسید.
شهید مدافع حرم🕊🌹
#ابومهدی_المهندس
⚫️ کانال شهید سلیمانی👇
https://rubika.ir/sephbod_ghasemsoleymani
🌱شهـیدسـید مرتضی آویـنی:
یـاران...!
پای در راه نهـیم
ڪہ این راه رفتنی اسـت
و نه گفتنی...
🔴 به کانال شهیدانه خوش آمدید👇
https://eitaa.com/joinchat/1004994800C6558d0392b
#ڪلامنـاب...
🌱استغفاریعنی:خدایامننتوانستماززندگیامخوبلذت
ببرم، حالمبداست،اخلاقمبدشده،عاشقنشدمودرخود
پرستیماندهام،روحمکثیفشدهودیگرازچیزیلذتنمی
برم،درستمکنتاباقیماندۀزندگیامرالذتببرم..
#استادپناهیان✨
🔴 به کانال شهیدانه خوش آمدید👇
https://eitaa.com/joinchat/1004994800C6558d0392b
🌱مرگ نه اتقدر ترسناک است، زندگی نه انقدر شیرین که انسانی شرف خود را بدان بفروشد...
شهید #نوربخش_مرادزاده
🔴 به کانال شهیدانه خوش آمدید👇
https://eitaa.com/joinchat/1004994800C6558d0392b
🌱وصیت نامه شهید ((بابک نوری))
شهید مدافع حرم🕊🌹
#بابک_نوری
🔴 به کانال شهیدانه خوش آمدید👇
https://eitaa.com/joinchat/1004994800C6558d0392b
🌱اوایل سال ۶۶ پس از شهادت تعدادی از همکارانمان با حضرت آیت الله خامنه ای دیدار داشتيم ایشان در این دیدار خصوصی حدود یه ساعت درباره ی برنامه روایت فتح صحبت کردند وپیش از هر چیزی روی متن برنامه ها تأکید فرمودند بعد از ما پرسیدند 《نویسنده این برنامه کیست❓》 شهیدمرتضی کنار من نشسته بود از قبل به ما سپرده بود درباره او صحبت نکنیم .ماسعی کردیم از پاسخ به پرسش آقا طفره رویم اما آقا سؤال را با تأکید بیشتر تکرار کردند ما ناچار شدیم بگوییم <سیدمرتضی >آقا فرمودند این متون شاهکار ادبی است ومن آن قدر هنگام شنیدن ودیدن برنامه لذت میبرم که قابل وصف نیست
نقل از دوست شهید
شهید #مرتضی_آوینی
🔴 به کانال شهیدانه خوش آمدید👇
https://eitaa.com/joinchat/1004994800C6558d0392b
🌱اســلام،دینِمبارزهوجــهاداست..
دراینراه،احتــیاجبهایمان،ایثار،صــبر و
استقامتاســت..!
🔴 به کانال شهیدانه خوش آمدید👇
https://eitaa.com/joinchat/1004994800C6558d0392b
🌱یك بار لباس های عباس خیلی بو میداد. از او سؤال كردم:
چرا همه تیمسارها بوی عطر میدهند، ولی تو ...؟
گفت: حقیقتش وقتی از قزوین میآمدم، رفتم یكی از روستاها صله ارحام اصرار كردند كه شب بمانم و من هم گفتم اگه نمانم دلشان میشكند ماندم ولی چون خانه آنها جا نداشت، رفتم توی طویله خوابیدم.
#شهید_عباس_بابایی
🔴 به کانال شهیدانه خوش آمدید👇
https://eitaa.com/joinchat/1004994800C6558d0392b
🌱زندگی به سبک شهدا ( خاطرات )
شهید محمود رضا بیضایی
یکی از هم سنگر هایش می گفت ؛ من بستن کمربند ایمنی را در سوریه از محمود رضا یاد گرفتم . یک بار به او گفتم اینجا دیگر چرا کمربند می بندی؟! اینجا که پلیس نیست ! گفت : می دانی چقدر زحمت کشیده ام که با تصادف نمیرم؟
شرط شهید شدن ، شهید بودن است
شهید مدافع حرم🕊🌹
#محمودرضا_بیضایی
🔴 به کانال شهیدانه خوش آمدید👇
https://eitaa.com/joinchat/1004994800C6558d0392b
🌱حمید کتابی را برداشت و از فروشنده پرسید: شما این کتاب را خوانده اید؟ می دانید موضوعش چیست؟
فروشنده گفت: از ظاهرش بر می آید که درباره اثبات قیامت باشد. مقدمه اش را که بخوانید معلوم میشود.
حمید جواب داد: من کتاب را زمانی می توانم بخوانم که هزینه آن را داده باشم شاید ناشر یا نویسنده راضی نباشند. ولی الان نمی توانم مقدمه اش را بخوانم.
#شهید_حمید_مرادی_سیاهکالی
🔴 به کانال شهیدانه خوش آمدید👇
https://eitaa.com/joinchat/1004994800C6558d0392b
🌱" فَإِذَا قَضَىٰ أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ"
خدا بخواهد غیرممکن هم ممکن میشود.
🔴 به کانال شهیدانه خوش آمدید👇
https://eitaa.com/joinchat/1004994800C6558d0392b
🌱اِحتَضِنّ أروَاحَنّا الذَابِلةَ يا حُسَين.
جانهایِ پژمرده ما را در آغوش بگیر
یا حسین
🔴 به کانال شهیدانه خوش آمدید👇
https://eitaa.com/joinchat/1004994800C6558d0392b
🌱خدایا از تو ممنونم بیاندازه که در دل ما محبت سید علیخامنهای را انداختی تا بیاموزد درس ایستادگی را درس اینکه یزیدهای دوران را بشناسیم و جلوی آنها سر خم نکنیم.
#شهید_مصطفی_صدر_زاده
🔴 به کانال شهیدانه خوش آمدید👇
https://eitaa.com/joinchat/1004994800C6558d0392b
🌱توی مقر تخت هایمان کنار هم بود. ساعتم یک ربع قبل از اذان صبح زنگ می زد. زودتر بلند می شدم برای نماز شبی، دعایی، چیزی
علی توی خواب و بیداری فحش می داد. پتویش را می کشید روی سرش و می گفت” عجب گیری کردم از دست شما بچه حزب الهی ها. نمی گذارید بخوابم.”
ساعت خودش سر اذان زنگ می زد . بعضی شب ها تنها می خوابید ، توی چادر فرماندهی. یک شب یواشکی خودم را رساندم دم چادرش. چراغ خاموش بود اما صدای مناجاتش را می شنیدم.
تازه فهمیدم همه این کارهاش فیلم بوده برای مخفی نگه داشتن نماز شب هاش.
#شهید_علی_محمودوند
🔴 به کانال شهیدانه خوش آمدید👇
https://eitaa.com/joinchat/1004994800C6558d0392b
🌱وقتی پدر بازنشسته شد، علی ترتیبی داد که باهم زندگی کنیم. خودش طبقه بالا می نشست و ما طبقه پایین. سر یک مسئله ای اختلاف نظری بین علی و پدر پیش آمده بود. البته من که آن موقع چهارده سالم بود، حق را به علی می دادم.
پدرم علی را هل داد و روی زمین انداخت. علی آمد و خودش را انداخت روی پای پدر. آن قدر گریه کرد و پای پدر را بوسید تا آنکه راضی شد و بلندش کرد.
#شهید_علی_صیاد_شیرازی
🔴 به کانال شهیدانه خوش آمدید👇
https://eitaa.com/joinchat/1004994800C6558d0392b
🌱یک بندهی خدایی تازه تو محلهی ما آمده بود. نمیدانم اهل کجا بود. یک روز من و داوود داشتیم از کنار منزلش میگذشتیم. از خانهاش آمد بیرون و صدایمان کرد.
بعد از سلام و علیک و چاق سلامتی گفت: فردا شب عروسی پسرمه. خواستم شما رو برا صرف شام دعوت کنم. انشاءالله تشریف بیارید.
گفتم: مبارک باشه. چشم. انشاءالله خدمت میرسیم. خداحافظی کردیم و آمدیم.
به داوود نگاه کردم. کمی پکر شد و دمغ. انگار تایرش پنچر شد! راحت نبود که بخواهد فردا شب توی آن مجلس بیاید. بهم گفت: من نمییام. ممکنه نوار و آهنگ مبتذل بذارن و مجلسشون مجلس گناه باشه.
غذایمان را که تمام کردیم، بلند شدیم تا برویم. اما یکدفعه صدای موسیقی مبتذل و تندی بلند شد. به داوود نگاه کردم. یکدفعه رنگش پرید. حس کرد شیطان دارد پردههای گوشش را میدرد. دیگر یک لحظه نماند. ندانست چطور کفشش را پوشید و از خانه بیرون زد.
برشی از کتاب همسایه پیامبر، خاطرات و زندگی سردار شهید داوود دانایی
شهید #داوود_دانایی
🔴 به کانال شهیدانه خوش آمدید👇
https://eitaa.com/joinchat/1004994800C6558d0392b