#خاطرات_شهید🌷
همسر شهید:
ایام نوروز سال ۹۵ عباس در سمنان مانده بود. پنجشنبه شبی بود که همراه عباس چند جا به عید دیدنی رفتیم.
آخر شب هم به خانه مادربزرگم آمد.
گفت: من می خوام صبح برم دعای ندبه.
گفتم الان ساعت ۲ نصف شبه، هممون خسته ایم... یه شبم اومدی خونه مادربزرگم؛ فردا نرو با هم صبحانه بخوریم.
عباس گفت: حالا باشه...
صبح که بیدار شدم دیدم نیست...
🌹او ایستاد پای امام زمان خویش🌹
🍃اَللّٰهُـمَّصَلِّعَلیمُحَمَّدٍو
آلمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهُـم 🍃
http://eitaa.com/shahidaneh110
#خاطرات_شهید
●حسیـن ایرلو بچه تهران بود از آن داش مشتی هــا...
شده بود فرمانده تحریب لشکر المهدی(عج)...
●می گفت دوست دارم جوری شهید بشم که یک وجـبم از من هم نمـونه... گلوله مستقیم تانک خورد به سینه اش، تکه تکه شد....
●بعد از حسیــن، کاکا علے شـد فرمانده تخریـب...
دیدم همیشــه یک لباس منـدرس و کهنه به تن دارد.
گفتـم کاکا علے این چـیه پوشیدے زشتـه!
گفـت: لباس شهیـد ایرلوِ!
گفتم: حسین هیکلش دو برابر تو بود؟
گفت:دادم خیاط بـرام اندازش کـرده.
روی آسـتین جاے یک پارگے بود.
گفـتم: این چـیه، چرا این را ندوختـی؟
گفت: جاےترکـشیه که به بازوے ایرلو رفته.
هر وقت خسـته میشـم. دلم مےگـیره سرم رو مےگذارم رو این پارگےآروم میشم!
#شهید_علی_ناظمپور(کاکاعلی)
سمت: فرمانده گردان تخریب لشکر 33 المهدی(ﻋﺞ)