زندگی شهیدانه
کتاب «هواتو دارم» روایت زندگی شهید مدافع حرم مرتضی عبداللهی
تازه برای مرتضی میوه آورده بودم که صدای عجیبی شبیه ناله از اتاق شنیدیم . مادرم رنگ به چهره نداشت. انگار داشت خواب بدی می دید . هر چه صدایش می کردیم جواب نمی داد . وقتی بیدار شد ، رمقی برایش نمانده بود .
شروع کرد به گریه کردن و گفت :" خواب دیدم مرتضی شهید شده . خبر شهادت تو یه طرف . ستاره هم انگار نه انگار . اون وسط من خودم رو می زدم ؛ ولی ستاره عین خیالش نبود . چادر سرش کرده بود و جلوی چشم های من این طرف اون طرف می رفت و به مهمون ها خوش آمد می گفت ."
#هواتو_دارم
#ص۲۰۱و۲۰۲
زندگی شهیدانه
کتاب «هواتو دارم» روایت زندگی شهید مدافع حرم مرتضی عبداللهی
با حالت اضطرار ، خسته ، خاکی ، پر از تشویش به حرم حضرت اباعبدالله رسیدم . خودم را به زحمت زیاد به قبه ی کنار ضریح رساندم . می دانستم اگر دعا کنم ، ردخور ندارد و مرتضی سالم پیش خودم برمی گردد ؛ اما هرچه کردم زبانم نچرخید . از روی امام حسین حیا کردم ؛ آن هم امام حسینی که علی اکبر ارباًاربا زیر پایش بود ؛ علی اصغر شش ماهه روی سینه اش بود و همه چیزش را فدا کرده بود . حالا من چطور می توانستم بگویم مرتضی را سالم می خواهم.
#هواتو_دارم
#ص۲۲۶
زندگی شهیدانه
کتاب «هواتو دارم» روایت زندگی شهید مدافع حرم مرتضی عبداللهی
کلاسم که تمام شد، نزدیک ظهر رفتم خانه ی مامان . دلشوره ی عجیبی گرفته بودم که دست خودم نبود . ناخودآگاه گوشی را دست گرفتم و رفتم سراغ کانال های مختلف . اولین کانالی که به چشمم آمد ، صفحه ی مسجد صفا بود ؛ آن هم با خبری عجیب : مرتضی عبدالهی به خیل شهدای مدافع حرم پیوست .
سراسیمه از خانه بیرون آمدم .
#هواتو_دارم
#ص۲۳۲
زندگی شهیدانه
کتاب «هواتو دارم» روایت زندگی شهید مدافع حرم مرتضی عبداللهی
با شماره ی مرتضی چند بار با آقای عابدی تماس گرفتم ؛ ولی کسی گوشی را جواب نداد . دو سه دقیقه بعد ، آقای عابدی خودش،تماس گرفت .
پرسیدم :" شما از آقامون خبر دارید ؟ آخه از دیروز تماس نگرفته ."
گفت :" اونجا شرایط جنگیه و منطقه ی نظامی هیچ چی معلوم نمی کنه ."
گفتم :" اگر می شه ، یه خبر از مرتضی به من بدین ."
مجدد آقای عابدی تماس گرفت . وقتی از لحن کلمات حاج آقا متوجه شدم که دست دست می کند ، گفتم :" جان حضرت زهرا فقط یک کلمه بگید مرتضای من شهید شده یا نه . من رو از بلاتکلیفی در بیارید. "
آقای عابدی زد زیر گریه و من فهمیدم که خانه خراب شده ام ...
#هواتو_دارم
#ص۲۳۳و۲۳۴
زندگی شهیدانه
کتاب «هواتو دارم» روایت زندگی شهید مدافع حرم مرتضی عبداللهی
رفتم سراغ شفاعت نامه ای که مرتضی برای من نوشته بود :" این جانب مرتضی ، غلام حضرت زینب ، متعهد می شوم در صورت شهید شدنم ، شفاعت همسر عزیزم را در محضر خدا و رسول و اهل بیت بزرگوارش بکنم یا علی ، ۲۵ مهرماه ۱۳۹۶ ."
و بعد ، شفاعت نامه را با این عبارت به پایان رسانده بود : یادت نره " لا یوم کیومک یا اباعبدالله " این جمله معجزه کرد .درسی بود که تک تک لحظات من را ساخت . حالا دیگر به اشک هایم مسلط شده بودم ؛ واقعاً مصیبت های ما پیش مصائب عمه سادات هیچ است .
#هواتو_دارم
#ص۲۳۸
زندگی شهیدانه
کتاب «هواتو دارم» روایت زندگی شهید مدافع حرم مرتضی عبداللهی
وقتی آدم بغض می کند ، دیگر نمی تواند جلوی اشک هایش را بگیرد ؛ اما آن لحظه انگار آغوش خدا بود که داشت من را آرام می کرد .
از دور مرتضی را دیدم . نگاهم به چهره ی نورانی شهیدم افتاد ، درست همان مداحی که شب آخر دانلود کردیم در ذهنم مرور شد :
سلام عزیز پرپرم سلام فدایی حسین سلام مدافع حرم😭😭😭
#هواتو_دارم
#ص۲۴۴
#
زندگی شهیدانه
کتاب «هواتو دارم» روایت زندگی شهید مدافع حرم مرتضی عبداللهی
باباجون خیلی با افتخار و حماسی شروع کرد با مرتضی حرف زدن و گفت :" آفرین پسرم ! ما رو سربلند کردی . مرتضی و صدها مرتضی فدای حضرت آقا ." و بعد خطاب به جمعیت گفت :" هر کس صدای من رو می شنوه بدونه که مرتضی همه رو شفاعت می کنه ، به شرطی که پشت سر ولایت فقیه باشید و نذارید حرف آقا روی زمین بمونه ."
جلو رفتم و به باباجون گفتم :" مرتضی همیشه دوست داشت شما تاییدش کنی . الان که ازش تعریف کردین ، مطمئنم قند توی دلش آب شده ."
مطمئن بودم حرف هایی که باباجون زد ، باید باور قلبی یک انسان باشد که در چنین لحظاتی به زبان بیاید ؛ آن هم در وداع آخر با جگرگوشه ات که ناخودآگاه قلب آدمی تحت فشار و احساسش جریحه دار است .😢😢
#هواتو_دارم
#ص۲۴۴و۲۴۵
زندگی شهیدانه
کتاب «هواتو دارم» روایت زندگی شهید مدافع حرم مرتضی عبداللهی
اول از همه به مرتضی گفتم :" شهادت گوارای وجودت . وقتی می دونم پیش کی ها هستی من راضی ام ؛ حالا که شهید شدی ، من عادت می کنم که با چشم جسم خاکی تو رو نبینم ؛ ولی تو هم قول بده هیچ وقت سایه ت رو از سرم کم نکنی . امام زمان عج رو دیدی کاری کن من هم بتونم پیش مولای خودم سربلند باشم .
#هواتو_دارم
#ص۲۴۷
می دانستم این دیگر آخرین فرصت خلوت کردن با مرتضاست . فقط تشکر کردم به خاطر آن همه خوبی و صمیمیت . به خاطر ده سال زندگی خوب و شیرین ، از اینکه در زندگی هیچ جای ای کاش برای من نگذاشت که حتی یک بار بگویم ای کاش با هم بهتر بودیم . به مرتضی گفتم :" ممنونم که دستم رو گرفتی و پله پله به من عزت و آبرو دادی ."
موقع خداحافظی چند دقیقه ای برای مرتضی روضه ی حضرت مادر خواندم :" مرتضی جان ، یادته گفتی چادر خاکی ببینی یاد روضه های حضرت زهرا س می افتی ؟ شنیدم ترکش به سینه و کمرت خورده . حالا دیگه خوب فهمیدی مادرمون بین در و دیوار چی کشیده . حالا دیگه خوب فهمیدی درد سینه ی زخمی با آدم چی کار می کنه ، مادری خورد زمین و همه جا ریخت به هم...😢😢 "
#هواتو_دارم
#ص۲۵۳
با همه ی سختی ها ، شهادت مرتضی برکات زیادی هم داشت و هرچه زمان می گذرد ، اثرگذاری خون شهید خودش را بیشتر نشان میدهد : خودش ، من را تکان داد و شهادتش، خانواده ها و اقوام را. انگار همه به نوعی در خوابی عمیق بودیم و حالت با یک شوک خیلی بد از خواب پریده ایم . خیلی ها محجبه شده اند ، خیلی از آشنایان دور و نزدیک که تعصبی روی انقلاب یا حضرت آقا نداشتند ، حالا شده اند مرید ایشان و خودشان در فضای مجازی کلیپ صحبت های آقا را پخش می کنند .
#هواتو_دارم
#ص۲۷۵
زندگی شهیدانه
تازه برای مرتضی میوه آورده بودم که صدای عجیبی شبیه ناله از اتاق شنیدیم . مادرم رنگ به چهره نداشت. ان
از اینجا در حدود ده پیام، قسمت هایی از کتاب #هواتو_دارم رو به اشتراک گذاشته ام.
کتابی که مورد تقریض مقام معظم رهبری قرار گرفت
با همین هشتک #هواتو_دارم
زندگی نامه رزمنده مدافع حرم شهید مرتضی عبداللهی