eitaa logo
زندگی شهیدانه
246 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
894 ویدیو
90 فایل
سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی: «تا کسی شهید نبود، شهید نمی شود. شرط شهید شدن، شهید بودن است. اگر امروز بوی شهید از رفتار و اخلاق کسی استشمام شد، شهادت نصیبش می شود. تمام شهدا دارای این مشخصه بودند». ادمین: @Ashahidaneh110 #زندگی_شهیدانه
مشاهده در ایتا
دانلود
زندگی شهیدانه
کتاب «هواتو دارم» روایت زندگی شهید مدافع حرم مرتضی عبداللهی
تازه برای مرتضی میوه آورده بودم که صدای عجیبی شبیه ناله از اتاق شنیدیم . مادرم رنگ به چهره نداشت. انگار داشت خواب بدی می دید . هر چه صدایش می کردیم جواب نمی داد . وقتی بیدار شد ، رمقی برایش نمانده بود . شروع کرد به گریه کردن و گفت :" خواب دیدم مرتضی شهید شده . خبر شهادت تو یه طرف . ستاره هم انگار نه انگار . اون وسط من خودم رو می زدم ؛ ولی ستاره عین خیالش نبود . چادر سرش کرده بود و جلوی چشم های من این طرف اون طرف می رفت و به مهمون ها خوش آمد می گفت ."
زندگی شهیدانه
کتاب «هواتو دارم» روایت زندگی شهید مدافع حرم مرتضی عبداللهی
با حالت اضطرار ، خسته ، خاکی ، پر از تشویش به حرم حضرت اباعبدالله رسیدم . خودم را به زحمت زیاد به قبه ی کنار ضریح رساندم . می دانستم اگر دعا کنم ، ردخور ندارد و مرتضی سالم پیش خودم برمی گردد ؛ اما هرچه کردم زبانم نچرخید . از روی امام حسین حیا کردم ؛ آن هم امام حسینی که علی اکبر ارباًاربا زیر پایش بود ؛ علی اصغر شش ماهه روی سینه اش بود و همه چیزش را فدا کرده بود . حالا من چطور می توانستم بگویم مرتضی را سالم می خواهم.
زندگی شهیدانه
کتاب «هواتو دارم» روایت زندگی شهید مدافع حرم مرتضی عبداللهی
کلاسم که تمام شد، نزدیک ظهر رفتم خانه ی مامان . دلشوره ی عجیبی گرفته بودم که دست خودم نبود . ناخودآگاه گوشی را دست گرفتم و رفتم سراغ کانال های مختلف . اولین کانالی که به چشمم آمد ، صفحه ی مسجد صفا بود ؛ آن هم با خبری عجیب : مرتضی عبدالهی به خیل شهدای مدافع حرم پیوست . سراسیمه از خانه بیرون آمدم .
زندگی شهیدانه
کتاب «هواتو دارم» روایت زندگی شهید مدافع حرم مرتضی عبداللهی
با شماره ی مرتضی چند بار با آقای عابدی تماس گرفتم ؛ ولی کسی گوشی را جواب نداد . دو سه دقیقه بعد ، آقای عابدی خودش،تماس گرفت . پرسیدم :" شما از آقامون خبر دارید ؟ آخه از دیروز تماس نگرفته ." گفت :" اونجا شرایط جنگیه و منطقه ی نظامی هیچ چی معلوم نمی کنه ." گفتم :" اگر می شه ، یه خبر از مرتضی به من بدین ." مجدد آقای عابدی تماس گرفت . وقتی از لحن کلمات حاج آقا متوجه شدم که دست دست می کند ، گفتم :" جان حضرت زهرا فقط یک کلمه بگید مرتضای من شهید شده یا نه . من رو از بلاتکلیفی در بیارید. " آقای عابدی زد زیر گریه و من فهمیدم که خانه خراب شده ام ...
زندگی شهیدانه
کتاب «هواتو دارم» روایت زندگی شهید مدافع حرم مرتضی عبداللهی
رفتم سراغ شفاعت نامه ای که مرتضی برای من نوشته بود :" این جانب مرتضی ، غلام حضرت زینب ، متعهد می شوم در صورت شهید شدنم ، شفاعت همسر عزیزم را در محضر خدا و رسول و اهل بیت بزرگوارش بکنم یا علی ، ۲۵ مهرماه ۱۳۹۶ ." و بعد ، شفاعت نامه را با این عبارت به پایان رسانده بود : یادت نره " لا یوم کیومک یا اباعبدالله " این جمله معجزه کرد .درسی بود که تک تک لحظات من را ساخت . حالا دیگر به اشک هایم مسلط شده بودم ؛ واقعاً مصیبت های ما پیش مصائب عمه سادات هیچ است .
زندگی شهیدانه
کتاب «هواتو دارم» روایت زندگی شهید مدافع حرم مرتضی عبداللهی
وقتی آدم بغض می کند ، دیگر نمی تواند جلوی اشک هایش را بگیرد ؛ اما آن لحظه انگار آغوش خدا بود که داشت من را آرام می کرد . از دور مرتضی را دیدم . نگاهم به چهره ی نورانی شهیدم افتاد ، درست همان مداحی که شب آخر دانلود کردیم در ذهنم مرور شد : سلام عزیز پرپرم سلام فدایی حسین سلام مدافع حرم😭😭😭 #
زندگی شهیدانه
کتاب «هواتو دارم» روایت زندگی شهید مدافع حرم مرتضی عبداللهی
باباجون خیلی با افتخار و حماسی شروع کرد با مرتضی حرف زدن و گفت :" آفرین پسرم ! ما رو سربلند کردی ‌. مرتضی و صدها مرتضی فدای حضرت آقا ." و بعد خطاب به جمعیت گفت :" هر کس صدای من رو می شنوه بدونه که مرتضی همه رو شفاعت می کنه ، به شرطی که پشت سر ولایت فقیه باشید و نذارید حرف آقا روی زمین بمونه ." جلو رفتم و به باباجون گفتم :" مرتضی همیشه دوست داشت شما تاییدش کنی . الان که ازش تعریف کردین ، مطمئنم قند توی دلش آب شده ." مطمئن بودم حرف هایی که باباجون زد ، باید باور قلبی یک انسان باشد که در چنین لحظاتی به زبان بیاید ؛ آن هم در وداع آخر با جگرگوشه ات که ناخودآگاه قلب آدمی تحت فشار و احساسش جریحه دار است .😢😢
زندگی شهیدانه
کتاب «هواتو دارم» روایت زندگی شهید مدافع حرم مرتضی عبداللهی
اول از همه به مرتضی گفتم :" شهادت گوارای وجودت . وقتی می دونم پیش کی ها هستی من راضی ام ؛ حالا که شهید شدی ، من عادت می کنم که با چشم جسم خاکی تو رو نبینم ؛ ولی تو هم قول بده هیچ وقت سایه ت رو از سرم کم نکنی . امام زمان عج رو دیدی کاری کن من هم بتونم پیش مولای خودم سربلند باشم .
می دانستم این دیگر آخرین فرصت خلوت کردن با مرتضاست . فقط تشکر کردم به خاطر آن همه خوبی و صمیمیت . به خاطر ده سال زندگی خوب و شیرین ، از اینکه در زندگی هیچ جای ای کاش برای من نگذاشت که حتی یک بار بگویم ای کاش با هم بهتر بودیم . به مرتضی گفتم :" ممنونم که دستم رو گرفتی و پله پله به من عزت و آبرو دادی ." موقع خداحافظی چند دقیقه ای برای مرتضی روضه ی حضرت مادر خواندم :" مرتضی جان ، یادته گفتی چادر خاکی ببینی یاد روضه های حضرت زهرا س می افتی ؟ شنیدم ترکش به سینه و کمرت خورده . حالا دیگه خوب فهمیدی مادرمون بین در و دیوار چی کشیده ‌. حالا دیگه خوب فهمیدی درد سینه ی زخمی با آدم چی کار می کنه ، مادری خورد زمین و همه جا ریخت به هم...😢😢 "
با همه ی سختی ها ، شهادت مرتضی برکات زیادی هم داشت و هرچه زمان می گذرد ، اثرگذاری خون شهید خودش را بیشتر نشان می‌دهد : خودش ، من را تکان داد و شهادتش، خانواده ها و اقوام را. انگار همه به نوعی در خوابی عمیق بودیم و حالت با یک شوک خیلی بد از خواب پریده ایم . خیلی ها محجبه شده اند ، خیلی از آشنایان دور و نزدیک که تعصبی روی انقلاب یا حضرت آقا نداشتند ، حالا شده اند مرید ایشان و خودشان در فضای مجازی کلیپ صحبت های آقا را پخش می کنند .
زندگی شهیدانه
تازه برای مرتضی میوه آورده بودم که صدای عجیبی شبیه ناله از اتاق شنیدیم . مادرم رنگ به چهره نداشت. ان
از اینجا در حدود ده پیام، قسمت هایی از کتاب رو به اشتراک گذاشته ام. کتابی که مورد تقریض مقام معظم رهبری قرار گرفت با همین هشتک زندگی نامه رزمنده مدافع حرم شهید مرتضی عبداللهی