eitaa logo
شهـــــ⚘ــــــیدانـہ
248 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
969 ویدیو
28 فایل
⚪️🔹 ◎﷽◎ ⚪️🔹 🌸🍃‌ - از ڪجا گرفتـی ؟! + چے رو ؟! - رزق |شهـادت‌| ... + از سحـرهـا هنگـام تنهایےام با خـدا :) دوست شهیدت داره صدات میکنه🌹 با رمز عملیات 🌸یا زهرا🌸 وارد کانال بشید🙏 شهیدانه https://eitaa.com/shahidaneh_313
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻خودش دلش میخواست که برود 🔅 با پدرش که حرف میزد معلوم بود چندباری خطر از بیخ گوشش رد شده. به شوخی چندباری حرف از شهادت زده بود اما بار آخر می گفت دعا کنید اینبار شهید شوم. بعد از شهادتش هم همه می‌گفتند که مصطفی خودش می‌خواست و دعا کرده بود که برود. می گفتند چرا حرف شهادت را میزنی؟ تو که خانواده خوبی داری. گفته بود به خاطر دل کندن از خانواده نیست، دلم با عشق دیگری است. مادر از عشق و علاقه مصطفی می‌گوید که اگر نبود او را به سوریه نمی‌کشاند: "با من از شهادت حرف نمی‌زد می دانست ناراحت می‌شوم. اگر عشق و اراده‌اش نبود بار اولی که برگشت دیگر به سوریه نمی‌رفت اما خودش می‌خواست که برود. خودش می‌خواست که وارد رزم شود. راوی : 🌷 » 🥀 @shahidaneh_313 ♡✧❥꧁♥️꧂❥✧♡
🌹 هميشه پارچه سياه كوچکی بالای جيب لباس سبز پاسداری اش دوخته شده بود؛ دقيقا روي قلبش... روی پارچه حک شده بود "السلام عليك يا فاطمة الزهرا". همه میدانستند حاج محسن ارادت دور از تصوری به حضرت زهرا دارد... هر وقت پارچه سياه كم رنگ ميشد از تبليغات، پارچه نو ميگرفت و به لباسش مي دوخت.... كل محرم را در اوج گرمای جنوب با پيراهن مشكی ميگذراند. در گردان تخريب هم هميشه توی عزاداری و خواندن دعا پيشقدم بود. حاج محسن بين عزاداريها بارها و بارها دم "يا زهرا(س)" ميداد و هميشه عزاداريها رو با ذكر حضرت زهرا(سلام الله عليها) به پايان مي برد.
●جمعیت زیادی روبرومون ایستاده بود. تعدادشون خیلی بیشتر از ما بود. بعضی هاشون آموزش دیده بودند و آماده هر اقدامی بودند. بچه های ما حسابی خسته شده بودند. بعضی هاشون عقب تر از ما بودند و هنوز به ما نرسیده بودند. من و حاج محمد و برادر خانمش روبروی جمعیت ایستاده بودیم. اوج درگیری های فتنه 88بود. ●حاج محمد گفت: باید یه کاری کرد. انگار که فکری به ذهنش رسیده باشه، با تمام توان و صدایی که داشت فریاد زد: یا حیدر! جمعیت روبرو حسابی وحشت کردند و شروع کردند به عقب نشینی. حسابی گیج شده بودند. بچه های خودمون هم از عقب رسیدند و تونستیم همه رو متفرق کنیم. اون روز خود حضرت حیدر بهمون مدد کرد... ✍راوی: دوست شهید 🌷 ❣❣❣❣❣ @shahidaneh_313
تقریبا همیشه حسین یا در حال ڪار بود و یا در حالت ڪار . اصلا خستگی برایش معنا و مفهوم نداشت . بدن ورزیده و آماده‌ای داشت . درست زمانی ڪه همه خسته بودند شوخی‌های حسین گل می‌ڪرد . شهید مدافع وطن ... 🌷 ❣❣❣❣❣ @shahidaneh_313
●گفتند: برادر سلیمانی اینجا چند نفر سلمانی داریم برای همین کارها. ●خندید و گفت: کار کردن برای بسیجی‌ها خیلی لذت دارد. یعنی می‌شود فردای قیامت یکی از این‌ها بیاید دست من را بگیرد و بگوید این احمد در آن دنیا سر من را اصلاح کرد....» @shahidaneh_313