eitaa logo
شهـــــ⚘ــــــیدانـہ
249 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
969 ویدیو
28 فایل
⚪️🔹 ◎﷽◎ ⚪️🔹 🌸🍃‌ - از ڪجا گرفتـی ؟! + چے رو ؟! - رزق |شهـادت‌| ... + از سحـرهـا هنگـام تنهایےام با خـدا :) دوست شهیدت داره صدات میکنه🌹 با رمز عملیات 🌸یا زهرا🌸 وارد کانال بشید🙏 شهیدانه https://eitaa.com/shahidaneh_313
مشاهده در ایتا
دانلود
💚مرآت- آخرین باری که با محمدحسین  تلفنی صحبت کردید چند روز قبل از بود؟ 🌹اولین تماسی که از سوریه گرفت زمانی بود که از زیارت حرم حضرت زینب آمده بود ولی من خانه نبودم که جواب دهم و با مادرم صحبت کردند وقتی به خانه برگشتم  مادرم گفت حسین زنگ زده من ناراحت شدم که چرا نبودم و تا شب منتظر تماسش بودم اما خبری نشد. 🌹هفته بعدش که بیرون بودم یک حسی بهم گفت به خانه برگرد الان محمد حسین تماس می گیرد که وقتی به خانه رسیدم زنگ زد و در حد 2 دقیقه احوالپرسی و قطع کرد این بود و بعد از یک هفته نیز خبر شهادتش را دادند. 🌹@shahidaneh_313🌹
💚مرآت- خودتان برای کرده بودید؟ 🌹آره خیلی- محمد حسین از من می خواست که برای شهادت بخوانم که چله زیارت عاشورا برایش گرفتم و همیشه به من می گفت از عمه ات زینب بخواه به آرزویم شهادت برسم 🌹همیشه از امام رضا می خواستم همسرم ایمانش بالاتر از من باشد و اسمش هم باشد که خودش به من همسرم را داد و خودش هم از من گرفت. 🌹@shahidaneh_313🌹
🌹💚🌹بعد از عید فطر بود ساک سفرمان را بستیم و راهی شدیم می دانستم آخرین باری است که با هم به مشهد میاییم، مهدی مدام از صحبت می کرد و استرس را به جان من می انداخت ، یک روز رو به قبله ایستادم کردم و می گفتم : »خدایا ! من نمی خواهم مانع جهاد شوم هرچه خیرم در آن هست پیش رویم بذار ، من می دهم مهدی به جهاد بیاد« 🌹💚🌹 شد و حال و هوای مهدی عوض شد. هشتم محرم بود که مهدی با من تماس گرفت و گفت ساکش را جمع کنم که عازم سفر به است. دستام می لرزید، لباسی که به نیت گرفته بود را دیدم ، به من گفته بود هروقت این لباس را پوشیدم بدان که شهادتم نزدیک است ، همان روز آن را پوشید و من دلم هری ریخت، صدای ضربان قلبم را می شنیدم ، توی دلم گفتم : «خدایا من فقط یک بار دیگه مهدی ام را ببینم«😔💔 🌹@shahidaneh_313🌹