eitaa logo
توسل درضیافت شهدا
148 دنبال‌کننده
242 عکس
149 ویدیو
13 فایل
کانال اطلاع رسانی ❣توسل در ضیافت شهدا❣ وابسته به: مجموعه فرهنگی محبان ابوالفضل کاشان. 💕وعده ما: یکشنبه شبها همزمان با نمازجماعت مغرب و عشا در بیت معظم شهدا و جانبازان
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 مهمان شهید: غلامرضا براتی 🌷 یکشنبه ۲۰ خرداد ۱۴۰۳ 🔹مکان: بلوار شهید چمران ، کوچه بسیج دوم (کوچه مسجد امام حسن مجتبی) داخل کوچه جنب مسجد کوچه شهید براتی منزل شهید غلامرضا براتی 🔻وعده: نماز مغرب و عشا.مسجد امام حسن مجتبی ع @shahidaneh_ir
عکس دسته جمعی
راوی :مجتبی صفاری در یک دوره مسئول خدمات کارکنان استان سیستان و بلوچستان بودم . علی معمار حسن آبادی (شهید ) فرمانده سپاه نیکشهر بود به او گفتم : دقیقی فرمانده سپاه استان یک کالا برای تو در نظر گرفته برای شخص خودت (تلویزیون) بیا تحویل بگیر او قبول نکرد گفت : یکی از بچه‌های بسیجی بلوچ را معرفی می‌کنم به او بده گفتم :دقیقی گفته به خودت بدهم گفت :من امضا می‌کنم که گرفته‌ام. آن را به بسیجی مورد نظرش دادیم. آقای لب سنگی هم همینطور یکی از عشایر را معرفی کرد کالایش را به او داد. محمد جندقیان بیدگلی (شهید) گفت: فرش می‌خواهم .گفتم الحمدالله ایشون قبول کرد فرش را گرفت به یکی از عشایر گفت: بیا فرش را ببر نداری. @shahidaneh_ir
🌷 مهمان شهید: حسین کرباسی 🌷 یکشنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۳ 🔹مکان: : خیابان ایت اله یثربی(راه آهن) کوچه جنب مسجدعلی ابن ابیطالب(شهید جهانگیر) - کوچه شهیدان افشار، بن بست شقایق 🔻وعده: نماز مغرب و عشا.مسجد علی ابن ابیطالب @shahidaneh_ir
سلام امشب دیدار برگزار نمی‌شود ان شاالله بعدازماه محرم و صفر اطلاع رسانی میشود.
راوی:جهادگر اسدالله ضیغم یک روز دیدم یک ماشین جلوی دفتر ما در اهواز ترمز کرد . حاج جواد یزدانی( شهید ) مسول ستاد پشتیبانی کمک های مردمی شهرستان کاشان به جبهه ها به همراه : محمدخاندایی (شهید) عباس محمد نظری (شهید ) احمد فرگاه ( شهید) محمد رفاهی ( شهید) از خودرو پیاده شدند. روبوسی کردیم حاجی جواد گفت : فکر نکن ما چند نفر هستیم یک اتوبوس مهمان برات آورده‌ام. گفتم : در خدمت شما هستیم . بازاری‌های کاشان و یک سری سرمایه‌دارها را برای بازدید از جبهه آورده بود تا مشکلات و کمبودها را از نزدیک ببینند و به جبهه ها کمک کنند. کارت و پلاک برای آنها صادر شد ،ناهار خوردند رفتیم فاو ، آیت الله سید اسد الله خراسانی هم تشریف داشتند. نماز مغرب را در فاو خواندیم. از کارخانه نمک، نعل اسبی،جاده ام القصر و..... دیدن کردند. حاج عباس دارایی نژاد برای آنها منطقه را تشریح می کرد. روز بعد رفتند جزایر مجنون. در تاریخ ۱۳۶۶/۱/۱۰ اتوبوس به کاشان برگشت. حاج جواد گفت : می‌خواهم بروم حاج حسین دقیقی را ببینم .قرار شد بروند شهرک دارخوین، بنده هم سوار خودرو آنها شدم. در یک جا مرا از خودرو پیاده کرد گفت : شما برو به کارهایت برس واجب‌تر است نمی‌خواهد با ما بیایی .خدا شاهد است عین عبارت، خیلی دوست داشتم همراه آنها باشم. اینجا بود که اسم من خط خورد و از این کاروان جا ماندم. ساعاتی بعد خبر شهادت آنها رسید. @shahidaneh_ir
از سردار شهید همدانی پرسیدند: بعد از بازگشت از سوریه برنامتون چیه؟ -«گفت: تصمیمی گرفتم که مطمئنم از ۴٠سال مجاهدت بالاتره! -اینکه بروم یک گوشه‌ای از این مملکت توی یک مسجدی🕌 توی یک پایگاه بسیجی 👌برای بچه‌های نوجوان و جوان کار فرهنگی انجام بدم. 👌برای ‌امام زمان عجل الله تعالی فرجه آدم تربیت کنم، سرباز تربیت کنم، کاری که تا حدودی کوتاهی کردیم و آن دنیا باید جواب بدیم!» 🌹🌹🌹 @shahidaneh_ir
من از تۅ چیـــــزے نمـــےخواهم بہ جــــــز گاهے نگــــاهے..✨ 🌺شادی ارواح مطهر شهدا صلوات..... شبتون شهدایی... @shahidaneh_ir
🔻راوی: جهادگر اسدالله ضیغم در سال ۱۳۶۵ خانواده‌ام را بردم اهواز تا نزدیک محل کارم باشند. دوتا اولاد داشتم .حمید ۴ سال داشت و امیرحسین هم یک ساله بود. با وجودی که برادر خانمم به شهادت رسیده و جنازه‌اش نیامده بود (( علی مسجد سرایی )) خانواده مخالفتی نکردند و تا سال ۱۳۶۷ در اهواز بودند. حوالی عملیات کربلای ۵ هواپیماهای عراق ۵۰ نقطه مسکونی اهواز را بمباران کردند. در یک جا لوله‌های آب ترکیده ، خون و گوشت و آب در خیابان جاری بود. وقتی رفتم خانه دیدم همه زن بچه‌ها زیر راه پله پایین جمع شده به خود می‌لرزند. پشت منزل ما تعمیرگاه خودرو بود ..یک پنجره به طرف این تعمیرگاه داشتیم. زمانی که هواپیما شلیک می کند یک ترکش بزرگ که گویا ته گلوله راکت بوده از پنجره به داخل ساختمان می آید پتوها را می سوزاند. خانمم تصور می‌کند که مکانیک‌ها پاره آهن از پنجره داخل اتاق ما انداخته‌اند به من گفت : موقعی که هواپیما آمده بود کارگرهای تعمیرگاه آهن را انداختن روی پتوها سوخت ،مقداری از فرش را هم سوزاند. گفتم : کار آنها نیست این قسمتی از یک بمب هواپیما است. گفت می‌دونی از کجا رد شد ؟ همینطور که فرزندم امیرحسین بغلم بود از بین صورت ما دوتا رد شد افتاد . پنجره‌ حفاظ داشت آن را پاره کرده افتاده بود داخل اتاق . خدا خواست امیرحسین زنده باشد قاضی شود با بیماری امانتش را از ما پس بگیرد. تا چندین سال ترکش را داشتم. حاج موسی کیخواه آن را گرفت فرستاد موزه تهران. @shahidaneh_ir
مهمان شهید 🌷 عباس فهیمی نژاد 🌷 یکشنبه ۱۸شهریور۱۴۰۳ بعداز نماز مغرب و عشا 🔻آدرس: خیابان شهید مدرس، کوچه سیاست15- کوچه هشت متری معلم، بن بست سوم 🔻وعده: نماز مغرب عشا مسجد حضرت زینب سلام الله علیها( خیابان مدرس) @shahidaneh_ir