eitaa logo
توسل درضیافت شهدا
148 دنبال‌کننده
242 عکس
149 ویدیو
13 فایل
کانال اطلاع رسانی ❣توسل در ضیافت شهدا❣ وابسته به: مجموعه فرهنگی محبان ابوالفضل کاشان. 💕وعده ما: یکشنبه شبها همزمان با نمازجماعت مغرب و عشا در بیت معظم شهدا و جانبازان
مشاهده در ایتا
دانلود
راوی:جهادگر اسدالله ضیغم یک روز دیدم یک ماشین جلوی دفتر ما در اهواز ترمز کرد . حاج جواد یزدانی( شهید ) مسول ستاد پشتیبانی کمک های مردمی شهرستان کاشان به جبهه ها به همراه : محمدخاندایی (شهید) عباس محمد نظری (شهید ) احمد فرگاه ( شهید) محمد رفاهی ( شهید) از خودرو پیاده شدند. روبوسی کردیم حاجی جواد گفت : فکر نکن ما چند نفر هستیم یک اتوبوس مهمان برات آورده‌ام. گفتم : در خدمت شما هستیم . بازاری‌های کاشان و یک سری سرمایه‌دارها را برای بازدید از جبهه آورده بود تا مشکلات و کمبودها را از نزدیک ببینند و به جبهه ها کمک کنند. کارت و پلاک برای آنها صادر شد ،ناهار خوردند رفتیم فاو ، آیت الله سید اسد الله خراسانی هم تشریف داشتند. نماز مغرب را در فاو خواندیم. از کارخانه نمک، نعل اسبی،جاده ام القصر و..... دیدن کردند. حاج عباس دارایی نژاد برای آنها منطقه را تشریح می کرد. روز بعد رفتند جزایر مجنون. در تاریخ ۱۳۶۶/۱/۱۰ اتوبوس به کاشان برگشت. حاج جواد گفت : می‌خواهم بروم حاج حسین دقیقی را ببینم .قرار شد بروند شهرک دارخوین، بنده هم سوار خودرو آنها شدم. در یک جا مرا از خودرو پیاده کرد گفت : شما برو به کارهایت برس واجب‌تر است نمی‌خواهد با ما بیایی .خدا شاهد است عین عبارت، خیلی دوست داشتم همراه آنها باشم. اینجا بود که اسم من خط خورد و از این کاروان جا ماندم. ساعاتی بعد خبر شهادت آنها رسید. @shahidaneh_ir
از سردار شهید همدانی پرسیدند: بعد از بازگشت از سوریه برنامتون چیه؟ -«گفت: تصمیمی گرفتم که مطمئنم از ۴٠سال مجاهدت بالاتره! -اینکه بروم یک گوشه‌ای از این مملکت توی یک مسجدی🕌 توی یک پایگاه بسیجی 👌برای بچه‌های نوجوان و جوان کار فرهنگی انجام بدم. 👌برای ‌امام زمان عجل الله تعالی فرجه آدم تربیت کنم، سرباز تربیت کنم، کاری که تا حدودی کوتاهی کردیم و آن دنیا باید جواب بدیم!» 🌹🌹🌹 @shahidaneh_ir
من از تۅ چیـــــزے نمـــےخواهم بہ جــــــز گاهے نگــــاهے..✨ 🌺شادی ارواح مطهر شهدا صلوات..... شبتون شهدایی... @shahidaneh_ir
🔻راوی: جهادگر اسدالله ضیغم در سال ۱۳۶۵ خانواده‌ام را بردم اهواز تا نزدیک محل کارم باشند. دوتا اولاد داشتم .حمید ۴ سال داشت و امیرحسین هم یک ساله بود. با وجودی که برادر خانمم به شهادت رسیده و جنازه‌اش نیامده بود (( علی مسجد سرایی )) خانواده مخالفتی نکردند و تا سال ۱۳۶۷ در اهواز بودند. حوالی عملیات کربلای ۵ هواپیماهای عراق ۵۰ نقطه مسکونی اهواز را بمباران کردند. در یک جا لوله‌های آب ترکیده ، خون و گوشت و آب در خیابان جاری بود. وقتی رفتم خانه دیدم همه زن بچه‌ها زیر راه پله پایین جمع شده به خود می‌لرزند. پشت منزل ما تعمیرگاه خودرو بود ..یک پنجره به طرف این تعمیرگاه داشتیم. زمانی که هواپیما شلیک می کند یک ترکش بزرگ که گویا ته گلوله راکت بوده از پنجره به داخل ساختمان می آید پتوها را می سوزاند. خانمم تصور می‌کند که مکانیک‌ها پاره آهن از پنجره داخل اتاق ما انداخته‌اند به من گفت : موقعی که هواپیما آمده بود کارگرهای تعمیرگاه آهن را انداختن روی پتوها سوخت ،مقداری از فرش را هم سوزاند. گفتم : کار آنها نیست این قسمتی از یک بمب هواپیما است. گفت می‌دونی از کجا رد شد ؟ همینطور که فرزندم امیرحسین بغلم بود از بین صورت ما دوتا رد شد افتاد . پنجره‌ حفاظ داشت آن را پاره کرده افتاده بود داخل اتاق . خدا خواست امیرحسین زنده باشد قاضی شود با بیماری امانتش را از ما پس بگیرد. تا چندین سال ترکش را داشتم. حاج موسی کیخواه آن را گرفت فرستاد موزه تهران. @shahidaneh_ir
مهمان شهید 🌷 عباس فهیمی نژاد 🌷 یکشنبه ۱۸شهریور۱۴۰۳ بعداز نماز مغرب و عشا 🔻آدرس: خیابان شهید مدرس، کوچه سیاست15- کوچه هشت متری معلم، بن بست سوم 🔻وعده: نماز مغرب عشا مسجد حضرت زینب سلام الله علیها( خیابان مدرس) @shahidaneh_ir
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ *سالروز شهادت شهید محراب حضرت آیت الله شهید به دست گروهک خونخوار منافقین . 🌷اقدامات شهید مدنی در تثبیت اوضاع تبریز، مقابله با اقدامات منافقین و نیز بنی صدر و خنثی‌کردن توطئه‌های دشمنان کشور، کینه‌ی عمیق دشمنان را موجب شده بود. به دلیل این بود که آنان درصدد ترور و به شهادت رساندن وی برآمدند. 🌷 *منافقین روز 20 شهریور 1360 او را مانند جدش ـ حضرت علی‌بن‌ابیطالب‌ـ در محراب به شهادت رساندند* . 🌷آیت الله مدنی بعد از خطبه‌های نماز جمعه شروع به نماز خواندن ‌کرد که در آن لحظه یکی از حضار و نمازگزاران به ایشان نزدیک شد. حجت الاسلام والمسلمین ترابی چهرگانی که این صحنه را شاهد بود در این باره می‌گوید: « *من در نماز جمعه بودم. شاید ده قدم با آیت الله مدنی فاصله داشتم ایشان پس از اتمام نمازهای جمعه، همیشه استحبابات نماز ظهر و عصر را هم می‌خواندند. وقتی که می‌خواستند شروع به نماز کنند، ناگهان یکی از افراد که به ظاهر قصد دادن وجوهات شرعیه به آیت الله مدنی را داشت، به ایشان نزدیک شد و با انفجار خود آیت الله را به شهادت رساند* ". 🌹سالگرد شهادت دومین شهید محراب، آیت الله مدنی ، نماینده امام راحل در استان آذربایجان شرقی و امام جمعه تبریز توسط گروهک تروریستی آمریکایی منافقین ۲۰ شهریور۱۳۶۰ هدیه کنیم صلواتی نثارارواح مطهرهمه شهدا 🌷 @shahidaneh_ir
مهمان شهید 🌷 محمود نعمتیان جوشقانی 🌷 یکشنبه ۲۵ شهریور۱۴۰۳ بعداز نماز مغرب و عشا 🔻آدرس: بلوار کشاورز، کوچه نهال۴(بعداز میوه فروشی گندمی )، انتهای کوچه سمت راست 🔻وعده: نماز مغرب عشا مسجد امام حسن مجتبی علیه السلام @shahidaneh_ir
توسل درضیافت شهدا
موقعیت منزل شهید
✅در یک قاب همسر، دختر و خواهر شهید والا مقام🌷
عکس دسته جمعی
🔻 راوی: جمال استاد زاده محمد گل یاسیان ( شهید) از رزمنده‌های با سابقه دیده‌بان لشکر امام حسین علیه السلام بود. در یک دوره حدود یک سالی می‌شد به جبهه نیامده بود. قاسم افشار محمد را در مراسمی می‌بیند به او می‌گوید: محمد، الان جبهه‌ها نیاز به افرادی مثل شما دارد ،ما در لشکر دیده‌بان کم داریم و......... گل یاسیان تحت تاثیر قرار گرفته عازم جنوب می‌گردد. چند روزی از اعزامش نگذشته بود که در منطقه عملیاتی کربلای ۵ او را دیدم از او پرسیدم کجا هستی؟خیلی وقته نمی بینیمت؟ محمد ماجرای دیدارش را با قاسم افشار تعریف کرد. او بنا داشت همچون گذشته در واحد دیده‌بانی لشکر فعالیت کند. اوگفت: به ما دستور دادند به منطقه عملیات کربلای ۴ برویم. پرسیدم چطور اونجا؟ گفت : درسته چند روز پیش در منطقه کربلای ۴ عملیاتی صورت گرفته و منجر به شکست شده ولی ضرورت داره یک نفر از واحد اطلاعات و یک نفر هم از واحد دیده‌بانی اونجا حضور داشته باشند تا از منطقه ثبتی بگیرند، امروز آمدیم با مسئولین واحد دیده‌بانی آخرین هماهنگی‌ها را انجام بدیم. در حین صحبت خودرو واحد دیده‌بانی اومد. از محمد خداحافظی کردم. همین طور که از من دور شد صدا زدم گفتم: بیا روت و ببوسم. یک لحظه به دلم برات شد نکنه شهید بشه دیگه او را نبینم. همینطور که رویش را می‌بوسیدم گفت : جمال من و تو بادمجان بم هستیم هیچ آفتی نمی‌گیریم گفتم : بالاخره می‌روی خط مقدم. رویش را بوسیدم و حرکت کرد. بر حسب اتفاق یک شب بعد از این دیدار ۲۲ بهمن بود. ایران به این مناسبت یک سری گلوله‌های منور زد تا آسمان شب را روشن کند. این کار به عنوان شادی و یادآوری دوران پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ بود ولی عراق به تصور اینکه ایران بنا دارد عملیات کند در پاسخ آتش توپخانه شدیدی را روی سر ما ریخت. رزمندگان ایرانی همه سرگرم تماشای منورها بودند که یکباره با حجم آتش زیاد عراق مواجه شدند. در این ماجرا محمد گل یاسیان و همکارش هر دو ترکش می‌خورند. از آنجایی که منطقه عملیاتی کربلای چهار خلوت بوده و عمده نیروها در منطقه عملیاتی کربلای ۵ حضور داشتند، کسی در نزدیکی این دو نبوده که سریع آنها را به اورژانس برساند. در واقع هیچکس متوجه مجروحیت این دو نمی‌شود زیرا سنگر دیده بانی فاصله بیشتری با دیگر سنگرها داشته است .همرزم محمد که زخم کمتری داشته تا صبح طاقت می‌آورد ولی محمد ساعاتی بعد به شهادت می‌رسد. صبح روز بعد رفیقش را به بیمارستان منتقل می‌ کنند. @shahidaneh_ir
شما را رویِ سر، شما را رویِ چشم باید گذاشت! که یادمان نرود، آرامشِ این شب‌هایمان ثمـره‌ی خـونِ شماست! شبتون شهدایی @shahidaneh_ir