🕊 ﷽ 🕊 یہ رفیق داشتیم همیشہ میگفت : اگر خـدا نمۍخواست آرزوۍ شهادتم نمۍڪردۍ ، پس بدوݧ یہ جایۍ ، یہ ڪارۍ ڪردۍ ڪه خیلۍ به دلش نشسته :) #شهادت ♡ #شهیدانه |• @shahidaneh_zh •|

🕊 ﷽ 🕊 ♡| #شهید_مرتضی_آوینی |♡ مومن اگر وابستگی داشته باشد، نميتواند قيام كند؛ و عصرِ ما عصر قيام است! #شهیدانه |• @shahidaneh_zh •|

🕊 ﷽ 🕊 ♡| #شهید_محمدحسین_محمدخانی |♡ به همه میگفت : ان شاءالله #شهید شی...! #شهیدانه |• @shahidaneh_zh •|

🕊 ﷽ 🕊 🤣 خنده فرشته ها برای بدحجابا...! ♡| آیت الله #مجتهدی_تهرانی (ره) |♡ 💠 یکی اون زمانی هست که طرف رو تو قبر میزارن و یکی تلقین میده میگه؛ اسمع ، افهم... فرشته ها میخندن میگن این تا زمانی که زنده بود نمیفهمید، الآن که مرده میخواد بفهمه... 💠 یکی هم اون موقعی که زن بدحجاب رو تو قبر میزارن و میگن؛ یه محرم بیاد روشو‌ کنار بزنه!! فرشته ها میخندن و میگن؛ این تا زمانی که زنده بود، محرم و‌نامحرم حالیش نبود، الآن میگید یه محرم بیاد؟؟ 📚 مواعظ العددیه صفحه ۹۰ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌#سخن_ناب #عارفانه #شهیدانه |• @shahidaneh_zh •|

📸 🌱 #پروفایل 🌹 🌈 #دخترونه |• @shahidaneh_zh •|

میگفت: وقتے چشمت به نامحرم افتاد نیگا کن ببین بندِ کفشاتو بستی...🙃😉

🕊 ﷽ 🕊 ♡| #شهید_محمدحسین_محمدخانی |♡ 🔰 این کتاب از مجموعه کتاب های مدافع حرم با عنوان «عمار حلب» خاطراتی از گوشه های زندگی شهید محمدحسین محمدخانی را روایت می کند. 🌺شهید محمد حسین محمدخانی اصالتی یزدی دارد اما به تاریخ 9 تیرماه 1364 شمسی در تهران متولد شده است. وی سال های دانشجویی خود را در رشته ی مهندسی عمران در یزد سپری کرد و از فعالان بسیج دانشجویی بود. 🌹محمدحسین به صورت داوطلبانه به یگان های #مدافع_حرم بانوی مقاومت در سوریه ملحق شد و سرانجام به تاریخ 16 آبان 1394 شمسی، طی نبرد با مزدوران سعودی و پیروان اسلام آمریکایی، در عملیات محرم، خلعت #شهادت پوشید. #معرفی_کتاب #قصه_دلبری #شهیدانه |• @shahidaneh_zh •|

🕊 ﷽ 🕊 ♡| #شهید_محمدحسین_محمدخانی |♡ 🦋 نشست رو ب رویم خندید و گفت : " دیدی آخر ب دلت نشستم؟" 😌 زبانم بند آمده بود ، من ک همیشه حاضر جواب بودم و پنج تا روی حرفش می گذاشتم و تحویلش میدادم، حالا انگار لال شده بودم .🙊 🦋 خودش جواب خودش رو داد: "رفتم مشهد یه دهه متوسل شدم حالا ک بله نمیگی، #امام_رضا (؏) از توی دلم بیرونت کنه، پاکِ پاک که دیگه به یادت نیفتم .😔 🦋 نشسته بودم گوشه ی رواق ک سخنران گفت : " اینجا جاییه ک میتونن چیزی رو ک خیر نیست ، خیر کنن و بهتون بدن ." 😃 نظرم عوض شد ، دو دهه دیگه دخیل بستم ک برام خیر بشی! 😍 🦋 حالا فهمیدم الکی نبود ک یک دفعه نظرم عوض شد انگار دست امام (؏) بود و دل من! 💝 🎤 به روایت: همسر شهید #قصه_دلبری #شهیدانه |• @shahidaneh_zh •|