﴾﷽﴿ من علے ام ڪھ خدا قبلھ نما ساخت مرا؛ جزخدا و نبے و فاطمھ نشناخت مرا... من ڪھ یڪبارھ در ازقلعھ خیبر ڪندم داغ زهرا بھ خدا ازنفس انداخت مرا..💔 🖤• #وای_مادرم ... #حضرت_زهرا(س) #یازهرا(س) @shahidaneh_zh

﴾﷽﴿ نمیخواهم بِرَنجانم دلت را بے سبب اما ... چگونھ مرگ یڪ مادر ، چهل تن متّهم دارد ؟! #وای_مادرم ... #حضرت_زهرا @shahidaneh_zh

#وای_مادرم ... 😭😭😭

نگیر اَز سرم سایھ ے چآدرت را پناهے از این خیمھ‌ بهتر ندارم ... #فاطمیه🖤 #وای_مادرم 😭 @shahidaneh_zh

﴾﷽﴿ گفت↓ امشب‌ اگر گریہ‌ت‌ نیومد بہ چشمات اݪتماس کن! بگو یہ عمر هرجا رو گفتے نگاه کردم یہ امشبـو میخوام براے حضرت زهرا س گریہ کنم... التماسش کن شاید سال دیگہ فاطمیہ زنده نباشیم کہ براے مادرمون گریہ کنیم... #وای_مادرم 🖤 #فاطمیه @shahidaneh_zh

🕊﷽🕊 🌷 #شهید_سید_مجتبی_علمدار 🌷 🌾 دکترا هر کاری مى كردند ، سید به هوش نمی ‌اومد.اگر هم می اومد.. یه #یازهرا (س) می‌ گفت؛ دوباره از هوش می‌ رفت. 🌾 کمی آب زمزم با تربت به دستم رسیده بود، با هم قاطی کردم مالیدم رو لبای سید. 🌾 چشماشو باز کرد وگفت: این چی بود؟ گفتم: آب... گفت: نه آب نبود، ولی دیگه این کارو نکن..! 🌾 من با مادرم تو کوچه های مدینه بودیم،تازه راز یازهرا(س) گفتناشو فهمیدم...😭 #وای_مادرم @shahidaneh_zh

🕊 ﷽ 🕊 ♡| #شهید_جواد_محمدی |♡ ◾️ وقتی ایام #فاطمیه میرسید جواد حال و هوای خاصی پیدا میکرد😔 ◾️ روضه خواندن که شروع می شد صدای گریه و هق هق جواد در بین بچه های هیئت بلند تر بود... از گریه های جواد ما هم حال پیدا میکردیم ...💔 ◾️ جواد رو یه جمله خیلی حساس بود☝️ وقتی روضه خوان ناله میزد الهی بشکنه دست مغیره...میان کوچه ها بی‌مادرم کرد😭😭 جواد دیگه تاب نداشت و به سر و صورت خود میزد ... ◾️ آخه جواد خیلی مادری بود 😔 آخرش هم نشان از مادرش زهرا(س)گرفت ... #وای_مادرم #حضرت_زهرا (س) #شهیدانه |• @shahidaneh_zh •|

🕊 ﷽ 🕊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ •• انگار نه انگار دیروز همینجا یکی خورد به دیوار...😭 #فاطمیه #شهیدانه #وای_مادرم 🏴 |• @shahidaneh_zh •|