eitaa logo
امام زادگان عشق
95 دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
3.8هزار ویدیو
325 فایل
خانواده های معظم شهداء و ایثارگران محله مسجد حضرت زینب علیها سلام . ستاد یادواره امام زادگان عشق ارتباط با مدیر کانال @ya110s تاریخ تاسیس ۱۳۹۷/۱۰/۱۶
مشاهده در ایتا
دانلود
شهدا بعد از شهادت عِندَ ربّهم یُرزَقون می‌شوند و دست هدایت‌گری پیدا می‌کنند و بر دل‌ها حکومت خواهند کرد .. .
پاورپوینت کتاب نهایی.pdf
4.22M
📗انتخابات، تغییر یا تکرار 🖍سید محمد حسین راجی تحولات ایران بعد از انقلاب 🔵-----🌸🌺-----🔴 📚 https://eitaa.com/libraryhozehghochan
هدایت شده از شبکه مبلغین مجازی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 اهمیت مشارکت هر فرد 🔰 چرا رای دادن هر نفر مهمه⁉️ ✔️ و... @TablighMajazy محیط اصلی عملیات در روبیکا؛ به آدرس👇 https://rubika.ir/tablighmajazy
۴۴ تیم خودمان را می‌شناسیم، راحت‌تر می‌توانیم حضور افراد مشکوک را تشخیص داده و منطقه را تحت نظر بگیریم. در چنین مواقعی معمولاً مردم عادی فرار کرده و در دامنه گرده‌سور پناه می‌گیرند ولی نیروهای نظامی ‌و امدادی در صحنه حاضرند. هفتم تیرماه سال 1366دو هواپیمای عراقی بر فراز شهر سردشت ظاهر شده و در ارتفاعی پایین بمب‌ها‌یشان‌ را بر سر مردم می‌ریزند و می‌روند. حدود سیصد متر با محل بمباران فاصله دارم. برعکس سایر بمباران‌ها‌ که صدای وحشتناکی دارد، این بار صدای ضعیفی به گوشم می‌رسد که باعث تعجّبم می‌شود. یک به هتل پوری سردشت محل اقامت مام‌جلال طالبانی، رهبر اتحادیۀ میهنی کردستان عراق، اصابت کرده و ساعتی قبل از بمباران مام‌جلال طالبانی هتل را ترک کرده و نجات یافته است. بمب دیگری به لولۀ اصلی آب شهر سردشت خورده و لولۀ آب شکسته و فواره می‌زند. مطابق معمول به محل بمباران می‌روم و امدادگری می‌کنم. یک نفر قهوه‌چی شهید شده و ابعاد خسارت ناچیز و کم‌اهمیت است. مردم خوشحال‌اند و می‌گویند: «‌الحمدولله این بار تلفات کمه و خسارت ناچیزه.» از محل فواره آب بوی سیر در فضا می‌پیچد. می‌شنوم که فرمانداری هم بمباران شده است. به آنجا رفته و می‌بینم کسی شهید نشده است. می‌فهمم بمبی هم به منزل حاج واحدی خورده، دو بمب هم در ابتدای جاده سردشت خورده است. به محل لولۀ آب برمی‌گردم و اقدامات تأمینی را انجام می‌دهم. یواش‌یواش گردۀ سفیدرنگی روی لولۀ آب دلمه می‌بندد و بوی خفگی می‌دهد. در همین لحظه بنی‌احمدی از بچه‌ها‌ی اطلاعات بدو بدو به طرفم می‌آید و می‌گوید: «‌کاک سعید چه‌کار می‌کنی؟» ـ امدادرسانی. با ناراحتی می‌گوید: «‌شیمیایی زدن.» ـ شیمیایی چیه؟ ـ بیا این آمپولا رو بزن. آمپولی از جیبش در آورده و تزریق می‌کند. آمپولی هم به عثمان بایزدی تزریق می‌کند و دو تا هم به من می‌دهد. از آمپول می‌ترسم ولی همین که جدیت بنی‌احمدی را در آمپول زدن می‌بینم، به غرورم بر می‌خورد و آمپول‌ها‌ را از جلد خارج کرده و فشار می‌دهم و سر سوزن بیرون می‌جهد و تا استخوانم فرو می‌رود. ماشین سم‌پاشی از راه می‌رسد و کل منطقه را آب‌پاشی می‌کند. دو ساعت گذشته و مردم نمی‌دانند چه بلایی سرشان آمده است. زن‌ها‌ی آشفته، دست بچه‌ها‌ی گریان را کشیده و به دامنه گرده‌سور پناه می‌برند. یواش‌یواش آثار شیمیایی پدیدار می‌شود. یکی گریه می‌کند و اشک می‌ریزد. دیگری تاول زده و چشم‌ها‌یش قرمز شده است. آن یکی نمی‌تواند نفس بکشد و دارد خفه می‌شود. در باشگاه تختی که در نزدیکی محل بمباران قرار دارد مجروحان حادثۀ شیمیایی را پذیرش می‌کنند. به مردم آموزش می‌دهیم تا با آتش، آلودگی شیمیایی را پاک کنند. به سُعدا می‌گویم بچه‌ها‌ را شست‌وشو دهد و به ارتفاعات گرده‌سور ببرد. ابعاد فاجعه آشکار شده و بیداد می‌کند. لحظه به لحظه تعداد مجروحان وحادثه‌دیدگان افزایش می‌یابد. چشم بعضی‌ها‌ کور شده و نمی‌توانند راه بروند. حنجره‌ها‌ گرفته و نمی‌توانند نفس بکشند. مجروحان را به باشگاه تختی هدایت می‌کنیم و مشغول امدادرسانی می‌شوم. داروهای استریل از راه می‌رسد و آموزشمان می‌دهند چگونه به تن مجروحان و مصدومان پماد ماست‌مانند را بمالیم. هر کس از راه می‌رسد، لباسهایش را بالا زده و سر و صورت و چشم و دماغ و دست و پایش را پماد می‌مالیم. زن و مرد و پیر و جوان ندارد. بعد از ساعتی کار، یکی یکی همکارانم آلوده شده و از پا می‌افتند. به گمانم تنها فرد سالم جمع من هستم که آمپول ضد شیمیایی زده‌ام‌. آه و ناله و گریه و فریاد، سالن تختی را به ماتم‌کده‌ای‌ تبدیل می‌کند. آخر شب پماد و مواد استریل تمام شده و ورود مجروحان بیشتر می‌شود. همه شهر درگیر حادثه شده و فوج فوج خانواده‌ها‌ با کودکان نالانشان‌ به سالن تختی سرازیر می‌شوند. تا ساعت نه شب تعداد مجروحان شیمیایی به سیصد نفر می‌رسد. ازدحام بیش از حد مجروحان، مسئولین را به فکر اعزام به شهرهای مجاور می‌اندازد. جاده‌ها‌ امنیت ندارند و گروه‌ها‌ی ضد انقلاب منتظر فرصت‌اند تا ضربه نهایی را به نیروهای نظامی ‌وارد کنند. شبانه گروهای تأمین جاده دایر می‌شود و مجروحان بدحال را درون اتوبوس‌ها‌ی بدون صندلی خوابانده و روانه مهاباد و دیگر شهرستان‌ها می‌کنیم. هر لحظه آمار مجروحان افزایش یافته و آخر شب به هزار نفر می‌رسد. بسیاری از بچه‌ها‌ی رزمنده و اطلاعات و سپاهی هم مصدوم شده‌اند‌. مجبوریم کارت‌ها‌ی شناسایی‌شان‌ را از جیبشان‌ خارج کنیم تا در بین راه اسیر ضد انقلاب نشوند. گزارش می‌رسد شهرهای بوکان و مهاباد و بانه و سقز مملو از مجروحان شیمیایی شده و ... ⬅️ ادامه دارد. . . . . 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
همایش بزرگ "علیه‌السلام" با گروه سرود
354.1K
سرود انتخاباتی با زبان ترکیبی ترکی_فارسی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❗️دولت مردم را به خودش بدهکار می‌داند! ⭕️ باید اعانه جمع کنیم برای تشکر از رئیس جمهور و معاونش که نگذاشتند ما قحطی زده بشیم!
‼️واجب عینی بودن شرکت در انتخابات 🔷س 5496: آیا شرکت در انتخابات جمهوری اسلامی ایران واجب عینی است یا کفایی؟ ✅ج: واجب عینی است. 📕منبع: leader.ir
🌷〰🌷〰🇮🇷〰🌷〰🌷 امروز برابر است با 🗓 21خرداد 1400ه.ش 🗓 30 شوال 1442ه.ق 🗓 11 ژوئن 2021 میلادی 🌸 ذڪر روز🌸 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
🌷〰🌷〰🇮🇷〰🌷〰🌷 روی سنگ جز این چیزی ننویسید : "تنها پر تقدیم به پیشگاه حق تعالی ..." چون من از روی پر نور خجالت میکشم ... یاد#صلوات 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
02.Baqara.139.mp3
975K
🌷〰🌷〰🇮🇷〰🌷〰🌷 تفسیر قطره ای 💐 💐 استاد گرانقدر حجت الاسلام و المسلمین 🌸 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 | 🔻 ۲۰ خرداد سالگرد شهادت آیت الله گرامی باد.
شڪ نـدارم نگاه بہ چهره هایشان عبــادت است ... عبـادتے از جنسِ مقبـول بہ درگاه الهے ڪاش شفـاعتے شاملِ حالمـان شود.. سلام ✋ 🌸
🇮🇷 مخالفین جناب رئیسی چند گروهند : ۱. خلافکارانی که می ترسند دستشان از بیت المال و رانت خواری کوتاه شود ۲. مجرمان اقتصادی ۳. قدرت طلبانی که باندهای خود را در خطر حذف می بینند ۴. مسئولین فعلی و قبلی ناکارآمد که نگرانند با عملکرد خوب ایشان مورد سئوال و مطالبه افکار عمومی قرار گیرند ۵. دشمنان بیگانه و رسانه های آنان که از روی کار آمدن افراد انقلابی و پیرو ولایت بیم دارند و می دانند که با این انتخاب جبهه مقاومت قویتر خواهد شد.* ۶. افرادی که تحت تاثیر تبلیغات مسموم رسانه های گروه های بالا قرار گرفته اند که امیدواریم با مطالعه و تحقیق بیشتر به حقیقت اوضاع پی ببرند ۱۴۰۰
فتنه را از قم می‌خواهند شروع کنند و انتخابات را رنگ دیگری بدهند. ▪️ دیروز به طور همزمان در مناطق بسیاری از شهر قم بنرهای یکسان از همتی نصب شد و حالا امروز صبح این تصاویر را منتشر کردند. نشر حداکثری
‏ روایت شهیدحاج قاسم از این روزهای ما: 💢اگر تمام علمای جهان یک طرف باشند و مقام معظم رهبری یک طرف، مطمئنا من طرف آیت الله خامنه ای می روم... 💫 این انقلاب اینقدر تلاطم و سختی دارد که یک روزی شهدا آرزو می‌کنند زنده شوند و برای دفاع از این انقلاب دوباره شهید شوند.(۱) 💫من به شما اطمینان میدهم روزهایی را در پیش داریم،که شهدا حسرت میخورند،که ای کاش کنار مردم بودند.(۲) (۱- نقل از شهید نادر حمید ار همرزمان شهید حاج قاسم،خبرگذاری ایسنا ۲- به نقل از مهدی سلحشور) ........................ برای# مرد تا استقرار دولت خواه همه با هم در کنار شهدا ایستاده ایم.
00.3.17.1.mp3
13.07M
حجت الاسلام والمسلمین مهدی طائب 🎙 باشیم؟! حتما گوش کنید و نشر دهید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚 جمعه زیباست اگر کینه زدل پاک شود مرغ دل همســــفر طائر افـــلاک شود جمعه زیباست اگر پنجره ها وا گردد چشم ها منتظر یوسف زهرا گــــردد جمعه زیباست اگر دوست کنارم باشد جان ناقابل من هــدیه بـــه یارم باشد جمعه زیباست اگر باب گنه بسته شود عالم از بند شیاطین زمان رسته شود جمعه زیباست اگر عشق فراهم گردد آخرین حجت حق هادی راهم گردد ❤️
هیئت ابناءالحیدر(ع) به مناسبت ولادت حضرت معصومه(س) امشب ساعت ۹:۳۰ زیر زمین مسجد حضرت زینب_حسینیه ی ابناالحیدر آدرس: بنیاد، شهرک شهید زین‌الدین، انتهای خیابان دکتر حسابی، مسجد حضرت زینب(س) کانال ایتا هیئت: @abna_ol_heydar کانال سروش هیئت: Sapp.ir/abna_ol_heydar روابط عمومی: @hashemimostafa313
۴۵ شهرهای بوکان و مهاباد و بانه و سقز مملو از مجروحان شیمیایی شده و بیمارستان‌ها‌ جا ندارند. روز دوم با هر اتوبوسی که مجروحان شیمیایی را به شهرهای مجاور می‌فرستیم، جنازۀ شهدای روز قبل را به سردشت بازمی‌گردانند. مجروحان می‌روند و شهدا بازمی‌گردند. اکیپی در مزار شهدا مسقر شده و دائم قبر می‌کند. ما هم شهدا را به خاک سپرده و نامشان‌ را روی تکه سنگی نوشته و بر سر مزارشان نصب می‌کنیم. کم کم برگ درختان زرد شده و می‌ریزند. سگ‌ها‌ و گربه‌ها‌، مرغ‌ها‌ و خروس‌ها‌، بیشتر گاوها و گوسفندها خفه شده و تلف می‌شوند. گنجشکان و پرندگان بال بال زده و روی زمین می‌افتند و تلف می‌شوند. شهر کاملاً آلوده شده و مردم جایی برای زندگی ندارند. آب و مواد غذایی و وسایل آلوده، مردم بیچاره را آواره روستاها می‌کند. آن‌ها‌ که توان مالی دارند به شهرهای دیگر پناه می‌برند. برادرم علی نوجوان رعنایی شده و خانواده را به او می‌سپارم تا به روستای مکل‌آباد ببرد ولی آثار آلودگی به روستاها هم رسیده و امکانات ناچیز روستایی کفاف زندگی خانوده‌ها‌ را نمی‌دهد. خانواده را به علی می‌سپارم تا به مهاباد ببرد. بعد از دو روز خبر می‌دهد که در مدرسه شهر مهاباد اسکان یافته و در امان هستند. وقتی از طرف خانواده خیالم راحت می‌شود، بهتر به وظایفم می‌رسم. شهر خلوت شده و نیروهای نظامی ‌آسیب دیده‌اند‌. امکانات تحلیل رفته و مردم غمزده‌اند‌. همه نگران‌اند در این شرایط بحرانی کومله و دموکرات حمله کنند و شهر را به تصرف خود دربیاورند. آن‌ها که مهاجرت کرده‌اند‌ گاهی با ماشین می‌آیند و شیشه ماشین را بالا کشیده و چرخی در شهر می‌زنند و وسایل و مدارک مورد نیازشان را برداشته و به‌سرعت خارج می‌شوند. مجروحانی که تاول زده‌اند‌ حالشان‌ بهتر است ولی بیشتر مجروحان ریوی شهید شده و جنازه‌شان‌ برمی‌گردد. مردمی ‌که توان مهاجرت و درمان زخم‌ها‌ی شیمیایی را ندارند در روستاهای اطراف بی پناه مانده و با درد و رنج آثار شیمیایی دست و پنجه نرم می‌کنند. خانواده واحدی همگی شهید می‌شوند. همین طور خانواده محی‌الدین. خانواده جنگدوست حتی کبک‌ها‌ی شکاری‌اش هم از بین می‌رود. خانواده اسدزاده فقط پسرشان در مسافرت بوده و زنده می‌ماند. تمام نیروهای شهربانی مستقر در فرمانداری شهید می‌شوند. خانواده‌ای‌ به زیرزمین پناه برده و همگی خفه شده‌اند‌. تا پاییز کسی به شهر بازنمی‌گردد. ولی با بارش برف و باران، کم‌کم آثار شیمیایی کاسته می‌شود و مردم آرام‌آرام به شهر بازمی‌گردند. تب شیمیایی تا بهار ادامه دارد و همچنان تلفات می‌گیرد ولی در این شهر آلوده، همچنان نبض زندگی جریان دارد. ریزش مو و خارش بدن و تاول‌ها‌ی بی‌شمار به تن و جان مردم افتاده و دست از سرشان برنمی‌دارد. سموم تاول‌زا و سیانور و خردل در محیط و طبیعت پخش شده و محیط زیست را تهدید می‌کند. ریه‌ها‌یم آسیب دیده و به سرما حساس شده‌ام. سیانور پوستم را سیاه کرده است. بعد از چند ماه پسر کوچکم مصطفی به دنیا می‌آید و با معاینات پزشکی مشخص می‌شود، توی شکم مادرش شیمیایی شده است. بعد از بمباران شیمیایی، ماسک‌ها‌ی ضد شیمیای زیادی در سردشت بلااستفاده مانده است. جبهه‌ها‌ی جنوب به ماسک نیاز دارند. فرمانده سپاه سردشت دستور می‌دهد فوری محموله ماسک شیمیایی اضافی را به جبهه جنوب برسانم. تویوتا را بار زده و فوری حرکت می‌کنم. بین راه فقط برای بنزین و خریدساندویچ توقف می‌کنم. شب و روز راه می‌روم تا به فکه می‌رسم. برادر اکبر مسئول اطلاعات و عملیات منطقه می‌گوید: «‌دوباره کاری نکن ، بار رو خالی نکن ، گاز بده و ماسک‌ها‌ رو با همین ماشین به خط مقدم برسون. بچه‌ها‌ منتظرن.» آدرس را می‌گیرم و محموله را به خط مقدم می‌رسانم و تحویل انبار می‌دهم. اولین بار است به جبهه جنوب آمده‌ام‌. متوجه می‌شوم عملیات نزدیک است و دلم می‌خواهد چند روزی در جنوب بمانم. خط آتش‌باری مشغول کوبیدن مناطق دوردست است. روز بعد برادر اکبر به همان منطقه می‌آید و به طرفش می‌روم. می‌گویم: «‌اجازه می‌دین چند روزی اینجا بمونم؟» ـ بچه کجایی؟ ـ سردشت. به به، ما اینجا به کردای دلاور نیاز داریم. چه کاری از دستت برمی‌آد؟ ـ هر کاری بگی انجام می‌دم. رانندگی، تدارکات، ولی کار اصلیم شناساییه. ـ باشه، فعلاً همین دور و بر باش تا ببینم چه‌کار می‌تونم برات بکنم. تپّه‌ای‌ مقابلمان است که می‌خواهند چند توپ و کاتیوشا را به بالایش منتقل کنند ولی شیب تند تپّه، اجازۀ بالا رفتن کامیون را نمی‌دهد. هر چه به تراکتور و کامیون و بنز گاز می‌دهند خودرو بالا نمی‌رود و عقب عقب برمی‌گردد. تلاششان‌ بیهوده است و ... ⬅️ ادامه دارد. . . . . 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷