ڪاشمۍشدبچهها
راجمعڪرد...
سنگرآن روزهاراگرمڪرد
کاشمیشدباردیگرجبههرفت...
جنگعشقۍڪرد
وتیرۍخوردورفت…💔
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
💢 طلبه شهیدی که سردار قاآنی برای نماز جماعتش، خود را میرساند
✅ حجت الاسلام زکریایی پژوهشگر سیره شهدا؛
🔹 شهید سید محمد هاشم امینی طلبه ممتاز مدرسه موسوی نژاد مشهد بود که برای ادای تکلیف خود در دفاع مقدس حضور داشت؛ آیت الله موسوی نژاد از اساتید برجسته حوزه علمیه خراسان بود که شهید امینی شاگرد او بود و این شهید به حدی در درس ممتاز بود که آیت الله موسوی نژاد خطاب به سید هاشم امینی می گفت در جبین تو مرجعیت می بینم.
🔹 شهید امینی در واحد تخریب تیپ 21 محمد رسول الله بود که آن زمان سردار قاآنی فرماندهی لشکر را بر عهده داشت که بعدها این تیپ به لشکر تبدیل شد؛ نقل می کنند سردار قاآنی هر جا بوده برای نماز خواندن پشت سر سید هاشم امینی خود را به واحد تخریب می رساند و گاه مسافت های طولانی طی می کرده است.
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
🌱چشــم هایـمان را میبندیم
ڪه مبادا
نـگاهمـان به نـگاهـشان گره بخورد...
ڪه، ڪم گذاشتیم برایشان
خیلے ڪم ....😓
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
#به_روایت_خواهر
#سیره_اخلاقی
#طلبه_شهید_حبیب_روزی_طلب
سال 52 بود که پایش به درس های اخلاق آیت الله دستغیب در مسجد قبا باز شد. از همین ایام نماز شب خواندن هایش هم شروع شد و شروع به حفظ آیات قرآن کرد.
یک روز به مادر گفت: میخواهم آقای دستغیب را به خانه دعوت کنم.
مادر گفت: خانه ما کوچک است، گلی است، زشت است.
حبیب گفت: من رودربایستی با آقا ندارم که زشت باشد.
اتاق مهمان را تمیز کرد، دوستان و همبازیهایش در محله را هم دعوت کرد. پنجشنبه عصر بود که آقا و بعد بچههای محل آمدند و کلاس قرآنی تشکیل شد. از آن به بعد این برنامه هر پنجشنبه تکرار میشد. سر ساعت همبازیهای حبیب یکییکی میآمدند و در اتاق مینشستند. حبیب با جمعکردن پولتوجیبی روزانهاش برای آنها کیک میخرید، مادر هم چایی آماده میکرد. آقای دستغیب ربع ساعت درس می گفتند بعدکلاس را به حبیب میدادند و حبیب کلاس قرآن را ادامه میداد.
#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
✍️ سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی:
به نظر بنده آن چیزی که بهعنوان یک الگوی مجسم به دنیا عرضه شد و بعداً تأثیرات خود را در دنیا گذاشت و اسم آن را میتوان صدور انقلاب گذاشت، جنگ بود...
#هفته_دفاع_مقدس
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥گریهی شهید ترکِ موتور😭
#شهیدنیکوصحبت به روایت همرزمان
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پویش_کشوری_هر_بام_یک_سلام
🏴 با تبلیغِ گستردهی این پویش امام حسینی؛ در ثواب عظیم آن شریک شوید
#امام_حسینی_ام
#اربعینی_ام
#امتداد_اربعین
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
🏅قهرمانان دفاع مقدس
🖼 مَرد میخواهد گذشتن از دلبستگیها، گذشتند، تا بمانیم ..!
🔻 در میان جمعیت، چهره شبیه بههم دو رزمنده نوجوان که پدرشان همراهشان بود، نگاهـم را به خود جلب کرد.
ابتدا میخواستم با لنز تله و از دور عکاسی کنم که انبوه نیروهای اعزامی و بدرقهکنندگان نمیگذاشت کادر درستی ببندم. چارهای جز نزدیک شدن نداشتم، برخلاف جهتِ حرکت کاروان رزمندگان، از میان مردم راهم را باز کردم و به آنان نزدیک شدم.
پدر عرق چینی سفید بر سَر داشت و دو پسر لباسهای خاکی رنگ که بسیار بزرگتر از قالب تنشان به نظر میرسید، پوشیده بودند .
پدر دست بر شانه دو پسرش گذاشته بود و داشت آنان را تا پای اتوبوسها همراهی میکرد ...
📸عکاس : سعید صادقی
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
#خودمونیم💔
کاش لا اقل تو فرودگاه بغداد ،
مسافرای امسال
یه سری بزنند به قتلگاه سردار😭
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
باز هم فریدون گل کاشته بود !❤️
💢شجاعت او شهره خاص و عام بود، بارها دیده بودند کارهایی را بهعهده میگیرد که کسی جرأت انجام آن را ندارد، تانک عراقیها نزدیک و نزدیکتر میشد، نفسها در سینه حبس شده بود، بهسرعت به طرف تانک رفت، همه از کارش متعجب بودند و نمیدانستند این بار چه فکری در سر دارد...
🔻لوله تانک را گرفت و بالا رفت، نارنجک را به داخل اتاقک تانک انداخت و فوراً از آن فاصله گرفت، باز هم فریدون گل کاشته بود...!
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
#شهدای_محلمون_را_بهتر_بشناسیم
#شهید_سید_ساعد_هاشمی_فشارکی
سال تولد: 1340
محل تولد: اصفهان
سال ورود به امور تربیتی: 1357
مدرک تحصیلی: لیسانس
تاریخ اعزام به جبهه: مهر 1360
محل اعزام: اصفهان
نحوه شهادت: جهاد در جبهههای حق علیه باطل
تاریخ شهادت: 1361/7/10
محل شهادت: سومار عملیات مسلم ابن عقیل
محل دفن شهید: گلستان شهدای اصفهان
✍زندگینامه شهید:
مسعود با طلوع خورشید چهاردهم بهمن ماه 1340 هجری شمسی، در خانواده ای روحانی به دنیا آمد.روح تشنه او پدر را وا داشت تا در 5 سالگی با گرفتن شناسنامه دیگری با نام ساعد، او را به دبستان روانه سازد. دوران تحصیل را در مدارس، زند، صیرفیان پور و دکتر چمران به پایان رسانید .
در سال چهارم دبیرستان بارها در تظاهرات علیه رژیم جابر پهلوی شرکت نمود. در سال 1357 در رشته مهندسی مکانیک دانشگاه صنعتی اصفهان پذیرفته شد. در دانشگاه با زبان و قلم خود، خط منافقین و مارکسیست ها را افشا نمود. مدتی جهت آشنایی با علوم اسلامی به حوزه علمیه اصفهان وارد شد و در سال 1358 در کنار آیت الله مفتح در برپایی سمینارهای وحدت حوزه و دانشگاه فعالیت نمود. سپس در تشکیل دومین و بزرگترین سمینار انجمن ها و سازمان های اسلامی در قم، به همراه دوستان خود در دانشگاه نقش مؤثری ایفا نمود. با تعطیلی دانشگاه ها، سید ساعد به یادگیری علوم نقلی پرداخت و در تابستان 1359 به تهران عزیمت نمود و درس خود را در حوزه علمیه تهران در علم منطق ادامه داد و در کوتاهترین مدت، اعجاب
اساتیدش را برانگیخت. او استعداد شگرفی در علم منطق داشت. به طوریکه پس از مدتی به عنوان مدرس علم منطق به شهر شهیدان بازگشت و در اداره آموزش و پرورش در سمت مربی تربیتی بکار مشغول شد.
در نوروز 1360 برای اعزام به جبهه تلاش بسیاری کرد ولی موفق نشد. با آغاز سال تحصیلی برای زیارت مولایش امام رضا (ع) به مشهد مشرف شد و بعد به قم آمد. در بازگشت از قم، پس از آخرین وداع با یاران خود عازم جبهه شد.
در عملیات مسلم ابن عقیل (ع) سید ساعد از سوی کمیته امداد و درمان جهاد سازندگی به عنوان راننده آمبولانس در لشگر عاشورا به یاری رزمندگان شتافت و در تاریخ شنبه 10 مهر ماه 1361 در اثر برخورد خمپاره ای به آمبولانس به فیض عظمای شهادت نائل گشت .
وصیتنامه شهید :
و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون
و این جملات را درلحظه ای می نویسم که ساعتی به نبرد مانده است و در شبی می نویسم که امید زنده ماندن تا شب دیگر را ندارم که رسول اکرم (ص) می فرمایند:
و برترین شهداء آنانی هستند که در خط مقدم به شهادت رسند و تا هنگام کشته شدن روگردان نبرد نباشند، و اینان کسانی هستند که در غرفه های بلند بهشت آرمیده اند و خدا برویشان لبخند می زند و بر آنان حسابی نیست.
آری! من نیز صف اول را برگزیده ام و روی بر نمیتابم تا آنکه جنازه پاره پاره شده ام را به موطنم باز آرند. اما قبل از هر سخنی باید این را بگویم که چرا به جبهه آمده ام و چرا شهادت را برگزیدم و چرا از درس و مدرسه بریدم و تا چند صباح دیگر با بازگشایی دانشگاه ها می توانستم ادامه تحصیل بدهم و با استفاده از این به دور از هیاهوی نبرد و جنگ در گوشه ای خزیده و تنها به درس خواندن و ادامه تحصیل بپردازم اما چرا چنین نکردم؟ پاسخ این سؤال را شاید تمام دوستان و اقوامم بدانند . شعری است که امیرالمؤمنین (ع) در روز ورود به صفین و امام حسین (ع) در روز ورود در صحرای کربلا باخویش زمزمه کرده است:
اگر چه دنیا و آنچه در آن است دوست داشتنی است اما خانه آخرت زیباتر و برتر است و اگر قرار است اموال که فرد در دنیا جمع آوری می کنند باید کنار بگذارند و بروند پس چه بهتر آن ها را در راه خدا انفاق کند و اگرقرار است روزی از این دنیا بروم چه بهتر که در را خدا با شمشیر قطعه قطعه بشوم و این بود که هر سه را برگزیدم تکه تکه شدن جسم در راه خدا، انفاق مال در راه خدا و ترجیح آخرت به دنیا را. من راهی را برگزیدم که در آن پاسخ نکیر و منکر قبل از موت و در صحنه رشادت و نبرد است، من راهی را انتخاب کردم که در صف اول به شهادت برسم. و جالب و شگفت انگیز در مورد شهادت شعر امام سید الشهداء است که در روز عاشورا می فرمایند: من به سوی مرگی می روم که مرگ برای جوانمردان ننگ نیست آنگاه که مرگ در راه اسلام و حقانیت باشد...
چرا مرگ در راه خدا و شهادت را با آغوش باز پذیرا نباشم مگر نه اینکه عمری را پس از نماز صبح در فشارک پدربزرگ زیارت عهد برایم نمی خواند که نوید فجر و عشق به انتظار ظهور آقایم را در دل زنده کنم. من امشب آماده می شوم که فردا در صف شهداء باشم تا بلکه به لطف خداوندی در روز ظهور آخرین ذخیره الهی سربازش باشم درحالیکه خون کفنم را رنگین کرده است و این مقامات وعده داده شده کجا و مدرک مهندسی و ثروت و خود دنیا کجا، همش به عشق یک دیدار او که مولایم است زیر پا بگذارم.
آری اگر رهبر بزرگ انقلابمان امام خمینی می گویند: آنان که حلقه ذکر عارفان و دعای سحر مناجاتیان حوزه ها و روحانیت را درک کرده اند، در خلسه حضورشان آرزویی جز شهادت ندیده اند.
و اما سخنی چند درباره دانشگاه؛ امیدوارم با بازگشایی دانشگاه ها در آنجا فضای اسلامی حاکم باشد. من در زمانی به تحصیل در دانشگاه پرداختم که در اتاق های آن به جای علم و تحصیل اطاق جنگ و فرماندهی شعبات مختلف گروه های چریکی در کردستان و خوزستان و محل جاسوسی و خیانت و وطن فروشی بود. جهان خواران غرب و شرق بهترین راه هجوم را هجوم به فرهنگ و ادب کشورهای ضعیف می دانستند که این را با تربیت معلمین و استادان غربی و بکار گماردن آنها در دبستان ها و دبیرستان ها و دانشگاه ها بدست می آورند و مهمترین این نمونه معلمین را در مدت کوتاه تدریسم دیده ام. امیدوارم در بهاران بازگشایی دانشگاه ها هوایی را تنفس کنید آکنده از اسلام و در راهی جز به پیشرفت ایران و عظمت اسلام گام برندارید.
و اما سخنی با پدر و مادرم: ای پدر بزرگوار و ای مادر گرامیم آن هنگام که تن در خون غلطیتده مرا دیدید جزع نکنید که شما را صابر و بردبار یافته ام. من شما را به صبر می خوانم که امیر المؤمنین (ع) در سوگ رسول اکرم (ص) می فرمانید: همانا که شکیبایی بسیار زیباست جز در وفات رسول خدا. جزع زشت ست جز در وفات رسول خدا و پس از وفات رسول خدا تمام غمها آسان و سبک است. و بدانید که شهادت من برای آزمایش است. اگر چه برای من سعادت و رستگاری است که خداوند بندگانش را به
کاهش در مال و از دست دادن فرزندان آزمایش می کند.
و در پایان سخن از تمام دوستان و خویشاوندانم می خواهم که اگر از من خطائی دیده اند مرا ببخشید که خداوند بخشنده و مهربان است. خداوندا! مرا و پدر و مادرم و هر مؤمنی که بر خانه من وارد می شود و مردان و زنان مؤمنه را بیامرز و بر ستمکاران جز تباهی میفزای.
راوی: سیده بتول هاشمی (مادر)
سید ساعد از اینکه بچه های نیازمند و فقیر را می دید بسیار احساس ناراحتی و نگرانی می کرد. به همین دلیل تصمیم گرفت برای اینکه بصورت غیر مستقیم به آنها کمک کند، با بکار گیری آنها در کار نقاشی ساختمان مدارس هم به آنها کار یاد بدهد و هم کمک کند تا پولی بدست بیاورند. و به من میگفت : مادر این بچه ها غذای گرم ندارند که بخورند و با خرید مواد اولیه از من می خواست که برایشان غذا بپزم
#روحش شاد
#یادش گرامی
⚘نثار ارواح طیبه شهداء و امام شهداء و اموات صلوات⚘
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
خـدایـا...
بگیـر از مـن آن چـه که #شهـــادت را می گیـرد از مـن ...
این روزهــا عجیب دلم به سیم خـاردار هـای #دنیــا گیـــر کرده است ...
#ابو_تـراب را گفتنـد :
یا علـی ما فعلتَ حتی نصیرَ علیـاً ؟!
چه کردی که #علـی شدی !؟
فرمود :
إنّی کنتُ بوابّــــــاً لقلبــی!
نگهبـــان #دلــــــم بودم...
#شلمچه
حتی اگـر بـه #آخـر خط هـم رسیدی آنجـا بـرای #عشـق شـروعی مجـدد اســت...
#هفته_دفاع_مقدس
#ما_مقتدریم
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
#اسمتومصطفاست #قسمت_هشتم
مادر بزرگ سفره باز بود و مهربان. روزی نبود که خانه کوچکش رنگ مهمان را نبیند . شاید هم برای اخلاق و رفتار پدربزرگ بود. هر که از روستا برای کار و خرید می آمد،خانه سید ابراهیم ایستگاه استراحتش میشد. پدربزرگ اهل شعر و شاعری هم بود و مادربزرگ هم دل و دماغ شنیدن داشت. بعد ها هم که تو اورا شناختی،بابابزرگم را میگویم،مریدش شدی .میرفتی شمال تا از او برنج بخری و برای فروش بیاوری تهران.به قول خودت شده بود مرادت . چقدر از رفتار و کردارش تعریف میکردی! از اینکه چطور کباب چنجه درست میکند،چطور گوشت هارا در اناردان میخوابانَد،چقدر ضرب المثل بلد است و دکانش چه دود و دمی دارد! آن قدر مریدش شدی که بعدها اسم جهادی ات را گذاشتی سید ابراهیم.
اولین بار که از زبانت شنیدم وقتی بود که از سوریه آمده بودی.
گفتم:((توکه اسم بابابزرگ من رو روی خودت گذاشتی،حداقل فامیلی اش رو هم میگذاشتی!چرا گذاشتی سید ابراهیم احمدی؟
خب میگذاشتی سید ابراهیم نبوی!))
خندیدی،از همان خنده های معصومانه ای که حالم را خوب میکرد:((مارو بگو که گفتیم زنمون رو خوشحال کردیم.باشه،رفتم اونجا فامیلی ام رو عوض میکنم و میذارم نبوی تا خوشحال تر بشی.))
#ادامه دارد...
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷