eitaa logo
امام زادگان عشق
94 دنبال‌کننده
14.6هزار عکس
3.8هزار ویدیو
327 فایل
خانواده های معظم شهداء و ایثارگران محله مسجد حضرت زینب علیها سلام . ستاد یادواره امام زادگان عشق ارتباط با مدیر کانال @ya110s تاریخ تاسیس ۱۳۹۷/۱۰/۱۶
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی سرلشکر شهید حاج حسین همدانی : چهل و نهـــم و مامانم همان پشت پنجره با چشمهای خیس، بدرقه اش کرد. عمه خجالت می کشید که بگوید برای خواستگاری آمده ام. با اینکه سالها ورد زبانش، عروس خانم بود. اما به حرمت دایی ام، خیلی نجیبانه با مادرم برخورد می کرد. حرف که میزد سرش پایین بود. حسین را نیاورده بود و از طرف او یک حلقه گران قیمت و قشنگ آورده بود. عمه جوری از حسین پیش مادرم حرف میزد که گویی مادرم او را نمی شناسد. می گفت: «حسین مرد زندگیه، روزی سه شیفت کار می کنه، اهل حلال و حرومه، اهل بریز و بپاش هم نیست.» مادرم سکوت کرده بود. سکوتی که به ذائقه من، خیلی خوش نیامد. عمه اوصاف حسین را با آب وتاب همچنان می شمرد و مادرم فقط گوش می کرد: «از قدیمگفتن، حلال زاده به داییش میره. حسین مثل داملا دستودل بازه، مهربونه، خونواده دوسته.» مادر پس از ماه ها، لبخندی شیرین زد. عمه که تبسم و خوشرویی را روی صورت مادرم دید، خودمانی تر شد و حرف آخر را زد: «همه حرفا که زدم یه طرف این حرف هم یه طرف که، حسین پروانه رو میخواد.» سرانجام مادرم به حرف آمد وگفت: «شاواجی، یه جور از حسین حرف میزنی انگارنه انگار خونه یکی بودیم و بچه هامون با هم بزرگ شدن. من به داداشت گفتم که دو رکعت نماز حسین به دنیا می ارزه.» عمه صورت رنگ پریده مادرم را بوسید و با لحنی امیدوارانه پرسید: «داملا که حرفی نداره، داره؟» داداشت،هم مادرم گفت: «من و داداشت، حسین رو از تخم دوتاچشمامون بیشتر دوست داریم ولی پروانه هنوز سن وسالی نداره، درسم که میخونه.» 👇👇👇👇
عمه می دانست که پیش کشیدن سن وسال و درس،حرف دل مادرم نیست و شاید فهمیده بود که به حرمت نظر آقام، نمی خواهد زودی جواب مثبت بدهد. با خوشحالی گفت: «حالا این حلقه بمونه تو دست پروانه تا داملا از سرویس بیاد و ایشالله عقدش کنیم.» بعد بلندشد. مرا هم بوسید و حلقه را توی دستم کرد و با مهربانی گفت: «هرچی خدا بخواد همون میشه؛ و خدا تو رو برای حسین خواسته.» من هم عمه را بوسیدم و رفتم سر مشق و درسم. آقام با عقد مخالف بود. می گفت: «این نشانی که گوهر آورده برای ما، مثل قسم حضرت عباسه، پروانه تا وقتی که مامانش خوب بشه، صبرمی کنه و بعد میره خونه حسین.» | حسین از انبار گمرک رفته بود و در تولید دارو کار می کرد. اما همیشه به خاطر مادرم یک پایش همدان بود. همچنان نامزد مانده بودیم که برای اولین بار حرفهای شخصی با من زد. می خواست با من اتمام حجت کند، گفت: پروانه خانم، خوب فکر کن، هنوز هیچ اتفاقی نیفتاده و مافقط یه حلقه آوردیم، شما توی خونه دایی، خیلی راحت زندگی کردی اما اگه با من زندگی کنی، خیلی سختی میکشی.» حرفی نزدم و نپرسیدم چه سختی، سرم پایین بود. ادامه داد: «من رابط همدان و تهران هستم، تو یه گروه انقلابی ضد شاه کار می کنم. هر آن ممکنه، گیر بیفتم، یا حتی اعدام بشم.» چون و چرایی نداشتم. بازسکوت کردم وحسین سعی کرد به حرفم بیاورد. جدی تر گفت: «راهی که من انتخاب کردم توش راحتی و رفاه نیست این برای شما مهم نیست؟!» یک کلمه بیشتر نگفتم: «نه.» ⬅️ادامه دارد...... 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
009.mp3
2.21M
۲ ✅ ما در زندگی شخصی و اجتماعی نیاز شدیدی به تبیین داریم ⭕️ کسانی که میگفتند موشک هامون رو بدیم بریم اگه قرار بود به حرفشون گوش بدیم که نابود شده بودیم! 🔸 استاد پناهیان 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
237.4K
┄┅┅═✼❀🌷❀✼═┅┅┄ 🎙 با مبحث : ┄┅┅═✼❀🌷❀✼═┅┅┄ 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
59.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👌اثر جدید حاج ابوذر روحی با نام منتشر شد... •🇮🇷✌️• پیش به سوی به امید فردای ظهور پرچم سه رنگ ایرانو میدیم به دست آقای ظهور ان شاء الله 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا غروب این بچه‌ها ذکر "یا قمر بنی‌هاشم" می‌گفتن و تیر می‌خوردن و شهید می‌شدن... 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا