پنجشنبه است؛
شادی روح پاکِ سردار دلها؛
شهدای عزیزمون؛
جمیعِ اموات
صلواتی همراه با سوره حمد قرائت کنیم...
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
بگذار زمستان بتازد
و بگذار هوا
هرچه میخواهد سرد شود!
ما قلبی عاشق در سینه داریم
که هیچ برفی
تاب تحمل گرمای آن را ندارد..!
سلام ✋
#عاقبتتون_شه🌹دایی
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
#همسران_صبور_شهدا
قرار هر پنجشنبه ی دلم ،
گوشه ای از شهر ،
که آسمانش تو را در بر گرفته است...
هدیه به روح مطهر #شهداء#امام_شهداء#اموات
#صلوات
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
#منبر
🏴[به مناسبت شهادت امام کاظم(ع)]🏴
ای بـاب مـراد خلق عالم
سر تا به قدم رسولاکرم
هفتم ولـی خدای منـان!
مهر تو روان دین و ایمان
گفتـار تو چون کلام قرآن
در هـر نفست پیام قرآن
چشم همـه بـر عنـایت تو
سرمایـۀ مـا ولایـت تـو
تو بـاب مـراد عالـم استی
تـو کعبـۀ روح آدم استی
تو دسـت عنـایت خـدایی
از خلق جهان گرهگشایی
☑️مقدمه
در حدیثی از پیامبر(ص) که شأن و فضیلت ۱۲ امام بیان شده است علامه مجلسی در جلد ۲۷ بحارالانوار آن را آورده است؛ درباره موسی بن جعفر فرمود «من أَحبَّ أن یلقی الله تَعالی طاهراً مُطهراً فَلیتَولَّ مَوسی الکَاظم» کسی که دوست دارد روز قیامت خدا را در حالی ملاقات کند و به گونه ای محشور شود که پاک پاکیزه باشد، باید ولایت ( دوستی و اطاعت)موسی بن جعفر را داشته باشد.
کسب معرفت نسبت به ابعاد شخصیت آن حضرت از مقامات معنوی، دریای فضل،گستره دانش، عبادات، کرامات و سیره عملی آن امام همام، امری صعب و دشوار است.
در این مبحث فقط به بیان سه حدیث و شرح دو لقب از القاب آسمانی آن حضرت بسنده میکنیم؛
🔹حدیث اول
وَجَدتُ عِلمَ الناس فی اَربعٍ:
اَوّلُهاأن تَعرِفَ رَبَّکَ
وَالثّانیةُ أن تَعرِفَ ما صَنَعَ بکَ
وَالثّالثَةُ أن تَعـرِفَ ماأرادَ مِـنکَ
وَالرّابعَةُ أن تَعرفَ ما َیخرُجُکَ مِن دینِکَ
علومی را که مردم به آن نیاز دارند در چهار چیز یافتم :
اول اینکه خدای خودت را بشناسی .
بشناسی که خداوند با تو چه کار کرده است .
بشناسی که خداوند چه چیزی از تو می خواهد .
و بشناسی که چه چیزی تو را از دینت خارج می کند.(۱)
🔹حدیث دوم
اجْتَهِدُوا فِی أَنْ یكونَ زَمَآنُكمْ أَرْبَعَ سَاعَاتٍ سَاعَةً لِمُنَاجَاةِ اللَّهِ وَ سَاعَةً لِأَمْرِ الْمَعَاشِ وَ سَاعَةً لِمُعَاشَرَةِ الْإِخْوَآنِ وَ الثِّقَاتِ الَّذِینَ یعَرِّفُونَكمْ عُیوبَكمْ وَ یخْلِصُونَ لَكمْ فِی الْبَاطِنِ وَ سَاعَةً تَخْلُونَ فِیهَا لِلَذَّاتِكمْ فِی غَیرِ مُحَرَّمٍ وَ بِهَذِهِ السَّاعَة تَقْدِرُونَ عَلَى الثَّلَاثِ سَاعَاتٍ
تلاش کنید که وقت شما چهار ساعت باشد: ساعتى براى مناجات با خدا، ساعتى براى کار زندگى، ساعتى براى معاشرت با برادران و اشخاص مورد اعتماد که شما را از عیب هایتان آگاه نمایند و از دل با شما خالص و یک رو باشند و ساعتى که در آن براى لذت هاى غیر حرام خویش خلوت کنید و با این ساعت، براى سه ساعت دیگر نیرو مى یابید.(۲)
🔹حدیث سوم
للّهِ عَلَى النّاسِ حُجَّتَيْنِ حُجـَّةً ظاهِـرَةً وَحُجـَّةً باطِنـَةً، فَاَمَّا الَّظاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَالأَنْبِياءُ وَالأَئِمَّةُ، وَاَمـَّا الْبـاطِنـَةُ فَالْعـُقـُولُ
خـداوند را بر مردم دو حجّـت اسـت: حجـتى آشكار و حجّتى پنهان و درونى. امّا «حجت آشكار»، رسولان و پيامبران و امامانند. امـّا «حجت باطنى»، عقـلهاسـت(۳)
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
حدیث_روز
✍امام موسی کاظم علیهالسلام: همانا بدنهای شما را بهایی جز بهشت نیست. پس آنها را به غیر بهشت نفروشید.
📚تحف العقول ص383
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
1.m4a
3.67M
┄┅═✧✼🍃🌹🍃✼✧═┅
#جناب_استاد_نعمتی
با مبحث :👇👇👇
#انقلابادامهداردضرورتتحققانقلاباسلامیدرهمهیساحتهایفرهنگیواجتماعیواقتصادی
┄┅═✧✼🍃🌹🍃✼✧═┅┄
#خداحافظ_سالار
روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی سرلشکر شهید حاج حسین همدانی
#قسمت : ۱۳۳
ساعت دو نیمه شب بود و ما هنوز به نیمه راه نرسیده بودیم. هر چقدر میرفتیم جاده دورتر میشد انگار که در بی انتهاترین جاده دنیا هستیم، نمیدانستم که این ثانیه های دیرگذر و این جاده کشدار کی به پایان میرسد نه میتوانستم حرف بزنم و نه سکوت کنم و نه جاده به مقصد انتها میرسید.
هلال سفید و کمانی ماه هم که وسط سینه آسمان نشسته بود، نمیتوانست ذهنم را حتی برای یک لحظه از حسین دور کند باید به زینب کبری متوسل میشدم این تنها راه برای بیرون آمدن از این آوار غم بود با خودم گفتم زینب جان
کمکم کن دستم را بگیر توانم بده تا تحمل کنم شهادت حسینم را، عزیزم را ،تکیه گاه یک عمر زندگی ام را و همین طور که بازینب کبری درددل
میکردم برای خودم روضه خواندم حواسم به دخترانم نبود. انگار توی
، ماشین خودم بودم و خودم زیر لب
تکرار میکردم امان از دل زینب
امان از «دل... که با هق هق گریه
زهرا و سارا تکان خوردم مثل ابر بهار می باریدند و شیون کنان
میپرسیدند: «مامان چی شده
بابا؟!»
دیگر نمی توانستم به چشمان اشکبارشان نگاه نکنم. هنوز کسی به صراحت نگفته بود که حسین شهید شده اما دلهایمان به ما دروغ نمی گفت.
زهرا و سارا مثل کودکی هایشان
خودشان را توی بغلم انداختند و
زارزار گریه کردند. امین هم بیقرار
بود. فقط من برخلاف دل آشوبی ام
صورتی آرام داشتم و
اشک
نمی ریختم حالا زنگ تلفن هم یک ریز میخورد، بی جواب میماند، قطع میشد و دوباره میزد .انگار هیچ کس دوست نداشت خبر آن طرف خط را بشنود . منتظر بودم که وهب یا مهدی زنگ بزنند.
👇👇👇👇
اما دوست امین که تا آن لحظه تو داری میکرد باز سعی کرد بر احساساتش غلبه
کند اما بغض کرده بود.
به یاد آوردم که در سالهای جنگ وقتی با خواهران بسیجی و مادران شهدا برای دادن خبر شهادت رزمندهای میرفتیم اول از مجروحیت حرف میزدیم و کم کم به خانواده می گفتیم : حال بچه شما خوب نیست و توی بیمارستانه و بعد که آمادگی خانواده را بیشتر میدیدیم می گفتیم فرزندتان شهید شده حالا تمام آن غمهایی که آن لحظات در دل و جان خواهران همسران و مادران شهدا میآمد در درونم جمع شده بود زهرا با التماس پرسید: امین بگو چه اتفاقی برای بابا
افتاده؟!»
سارا هم با گریه همین درخواست را از
امین داشت.
امین گفت: «میگن
حاج آقا یه کم مجروح شده. زهرا با
گریه گفت: اما هر وقت که بابا
مجروح میشد کسی به مامان زنگ
نمیزد و معصومانه با اشکی که روی چشمش پرده شده بود نگاهم
کرد و پرسید: «می زد؟!»
جوابی ندادم امین یک گام جلوتر گذاشت و گفت: این مجروحیت با
مجروحیتهای دفعه قبل فرق میکنه احتمالاً حاج آقا رفته توی حالت کما.
سارا با لحنی که از آن معصومیتمیبارید گفت: «فقط زنده باشه براش نذر میکنیم که خوب شه و به من خطاب کرد : مامان چی نذر کنیم که بابا از کما بیاد بیرون؟
صدای اذان از مسجدی کنار جاده میآمد جواب سارا را ندادم .امین کنار مسجد ایستاد نماز را خواندیم نمازی که پر بود از استغاثه برای صبر بر این مصیبت. بعد از نماز چادرم را روی صورتم کشیدم آرام گریه کردم تا کمی خالی شدم و دوباره سوار ماشین شدیم وراه افتادیم در آن مسیر کشدار و جاده بی انتها تا کی برسیم.
خیلی دیره...»
حرف زدنهای با خود و فکرهای
جورواجور تمامی نداشت باید
تصمیم میگرفتم دستم به گوشی
رفت دخترها پرسیدند: «مامان میخوای به کی زنگ بزنی؟ :گفتم
به وهب.»
بالاخره زنگ زدم فاطمه نوه بزرگم که حتماً برای نماز صبح بلند شده بود ، جواب داد صدایش صاف بود و زلال گفتم اگه بابات نرفته سرکار
گوشی رو بده بهش.»
فاطمه تا وهب را صدا کند، برای ثانیه هایی لال شدم که خبر را چطوری بدهم. عكس العمل وهب هم مثل ،فاطمه عادی بود. شاید فقط زنگ زدن آن وقت صبح برایش غیر منتظره بود . سلام کردم و گفتم : «چطوری وهب جان؟»
گفت : خوبم مامان خدای نکرده اتفاقی براتون توی جاده افتاده؟!
گفتم : برای ما نه ولی مثل اینکه بابارفته توی حالت کما.
وهب آن طرف ساکت شد. نخواستم بچه ام را بیشتر از این توی هول و ولا بیندازم یک دفعه گفتم: «وهب بابا
شهید شده.»
داشتم میگفتم به مهدی هم خبر بده که گریه اش گرفت و گوشی را
قطع کرد.
تا چند دقیقه در خودم بودم که وهب زنگ زد اولش گفت: «بابا خیلی مظلوم بود. و بعد ادامه داد: شهادت حقش بود ناز شصتش که به اون چیزی که میخواست رسید لحن مؤمنانه وهب حرف ناگفته من بود . راست میگفت از عدالت خدا دور بود که حسین پس از این همه سختی و رنج از رفقای شهیدش جا بماند. ما او را برای خودمان
میخواستیم و او خودش را برای
خدا.
پرسیدم: «مهدی خبر داره؟»
گفت زودتر از من خبردار شده
گوشی من هم تا صبح چند بار زنگ خورده اما روی حالت بی صدا بوده
خبر رفته روی سایتها
.
گفتم: با مهدی و بچه ها برو خونه ما هم داریم میایم....
⬅️ ادامه دارد ....
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلم زندان
😭😭😭😭😭💔💔💔💔
«المعذب فی قعر السجون»
صلی الله علیک یا موسی بن جعفر
#زندان_مطامیر
کانال عشاق الحسین_۲۰۲۳_۰۲_۱۶_۰۹_۲۸_۱۷_۷۰۵.mp3
6.75M
" اغثنی یا باب الحوائج
کربلایی محمد فصولی
🏴 #یاموسیبنجعفر
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷