eitaa logo
امام زادگان عشق
95 دنبال‌کننده
14.9هزار عکس
4هزار ویدیو
332 فایل
خانواده های معظم شهداء و ایثارگران محله مسجد حضرت زینب علیها سلام . ستاد یادواره امام زادگان عشق ارتباط با مدیر کانال @ya110s تاریخ تاسیس ۱۳۹۷/۱۰/۱۶
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 نکند ما هم "جــا" بمانیم ! - کسانی که از کربلا "جا ماندند " آدمهای عجیبی نبودند! فقط باور نداشتند عاقبت بخیری در گرو یاری امام زمانشان است🌺🌿
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌹 آیات ۴۸ و‌ ۴۹ سوره أنعام 🌸 وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ ۖ فَمَنْ آمَنَ وَأَصْلَحَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ (۴۸) وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا يَمَسُّهُمُ الْعَذَابُ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ (۴۹) 🍀 ترجمه: و پیامبران را جز مژده دهنده و انذار دهنده نمی ‌فرستیم؛ پس كسانی كه ایمان بیاورند و اصلاح كنند نه ترسی بر آنان است و نه اندوهگین می ‌شوند‌ (۴۸) و کسانی كه آیات ما را تكذیب كردند، به سزای آنچه که فسق می کردند عذاب به آنان خواهد رسید (۴۹) 🌷 : نمی فرستیم 🌷 : پیامبران 🌷 : بشارت دهندگان 🌷 : انذار دهندگان 🌷 : ترس 🌷 : اندوهگین می شوند 🌷 : تکذیب کردند 🌷 : به آنان می رسد 🌷 : خارج شدن از حق 🌸 این آیه همانند سایر آیات سوره أنعام در مکه نازل شده است. در اين آيه به وضع اشاره كرده، مى‌ فرماید: «وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ: و پیامبران را جز مژده دهنده و انذار دهنده نمی ‌فرستیم» انبياى بزرگ و رهبران الهى نيز كارى جز ابلاغ رسالت، و بشارت و انذار، و تشويق و تهديد ندارند، و هر نعمتى هست به فرمان خدا و از ناحيه اوست و آنها هم هر چه بخواهند از خدا مى‌ خواهند. 🌸 سپس به راه اشاره نموده و مى‌ فرمايد: «فَمَنْ آمَنَ وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ: پس کسانی که ایمان بیاورند و اصلاح کنند نه ترسی بر آنان است و نه اندوهگین می شوند» سپس می فرماید: «وَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا يَمَسُّهُمُ الْعَذابُ بِما كانُوا يَفْسُقُون: و کسانی که آیات ما را تکذیب کردند، به سزای آنچه که فسق می کردند عذاب به آنان خواهد رسید» 🔹 پیام های آیات ۴۸ و ۴۹ سوره أنعام ✅ محدوده ی کار را تنها خدا تعیین می کند. ✅ مسئولیت ، بشارت و هشدار است، نه اجبار مردم. ✅ و ، بر پایه ترس و امید و کیفر و پاداش استوار است. ✅ و با هم هستند. ✅ صالح بودن کافی نیست، مصلح بودن لازم است. ✅ و انسان را از بیماری های روحی مانند ترس و اندوه و اضطراب محفوظ می کند. ✅ مداومت بر ، زمینه ساز عذاب الهی است. 🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
«اگر اسطوره‌ها در قصه‌ها هستند تو اما در میان خاطرات هستی.» سلام✋ ‍داییم 🌹 اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
🔻راهپیمایـــی بزرگ خودرویــــی مـــــــــــردم قـــــــــــم 🔻جهت حمایت از دلیرمردان سپاه❤️ در حمله به رژیم حرامزاده صهیونیستی ◀️ امروز یکشنبه ساعت 17 ◀️ آغاز مسیر از بلوار پیامبر اعظم ص میــدان ســـلام؛ به سمت بهشت معصومه س ؛ گلزار شهــدای عزیـــز مدافـــع حــــــرم ⬅️ تـزیین خودروها با پرچم 🇮🇷🇵🇸 و نمـادهای مقاومـت و پخش صوت‌های انقلابی، در طول مسیر، به شکوه مراسم کمک می‌کند. @nookaari
انسان شناسی ۱۳۷.mp3
11.72M
۱۳۷ ▪️منظور از انرژی، و قُوای عالَم چیست؟ - نیروهای اداره‌کننده عالم را چگونه می‌توان شناخت؟ - این نیروها چگونه رابطه‌ی بین عالم ماده، با عوالم بالاتر را تنظیم می‌کنند؟ 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
🚨🚨🚨🚨خیلی مهم ✅✅✅ مردم شریف ایران! لطفا از انتشار جزئیات، اسم شهر ها و روستاهای کوچک در کنار فیلم های شلیک موشک و ضمیمه عکس و قیلم به مختصات به شدت خود داری کنید و در مکان یابی موقعیت دقیق سیلوهای موشکی به دشمن کمک نکنید.
32.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢سردار مفخمی فرمانده انتظامی استان مازندران با حضور در بخش خبری ۲۰ و ۴۵ دقیقه شبکه تبرستان به تشریح ابعاد طرح نور در راستای رعایت عفاف و حجاب پرداخت . 🔰 سازمان اطلاعات فراجا 🆔 @S_Etelaat_faraja
🔰کارتون "خواب راحت" 🔸️هنرمند: نازنین اسماعیل زاده 🔹️️تهیه شده در مرکز آفرینش های هنری معاونت فرهنگی بسیج استان قم 📎در نشر هنر انقلاب اسلامی سهیم باشیم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚کتاب 💢خاطرات 🍂قسمت هفتاد و هشت 📝ورزش♡  🌱محمّد از بچگی پر جنب و جوش بود و بازی هایی مثل هفت سنگ و ... را انجام می داد. در نوجوانی هم به رشته های ورزشی مثل فوتبال و والیبال می پرداخت. زمانی که به مرحلۀ جوانی یعنی سال های پایانی زندگی اش رسید به ورزشهای پهلوانی از جمله کشتی و وزنه برداری روی آورد 🌷روزی دو عدد میل زورخانهِ ای سنگین وزن را با خود به روستا آورد و صبح زود ورزش می کرد. وقتی کنارش رسیدم پیشانیش خیس عرق شده بود تا مرا دید سلامی داد. پرسیدم: چکار میکنی؟ محمّد لبخند زد و گفت: ورزش میکنم. با کنایه گفتم: با دو تا چوب دستی؟! 🌱مؤدّبانه گفت بله، داداش جان! بد نیست شما هم خودت را محکی بزنی، ببینی چطور است؟ این گوی و این میدان . بسم الله....امتحان بفرما بعد میله ای چوبی را جلو پایم گذاشت و گفت: یا علی بگو و روی شانه ات ورز بده. 🌱من که تا آن زمان فکر نمیکردم این قدر میل های چوبی سنگین باشند، بادی به غبغب انداختم و به دید یک چوب‌دستی هر دو میله را با هم برداشتم، هنوز میل ها را یک متر از زمین جدا نکرده بودم شانه ام درد گرفت و از سنگینی وزن شان، آنها را روی زمین پرت کردم و آنجا فهمیدم که این ورزش به چشم تماشاگران، راحت و آسان به نظرمی آید با ناراحتی مچِ دستم را ماساژی دادم و رو به محمّدگفتم: این چه ورزشی است؟ محمّد لبخندی زد و گفت: ورزش پهلوانی، طوری تان که نشد؟ گفتم می آید نه من... 🌷ولی محمّد به ورزش کردن با آن میل ها عادت داشت و بدون توجّه به سنگینی وزنشان خیلی راحت میلها را روی دوشش بالا میداد و قدرتمندانه آنها را به هوا می انداخت و می گرفت و دوباره مشغول می شد... ادامه دارد .... 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 داستانها و حکایات های کوتاه ❤️محبّت! بی منِت🙏 🥸 هر وقت بابام می‌دید لامپ اتاق💡 یا پنکه روشنه و من بیرون اتاقم، می‌گفت: چرا اسراف؟ چرا هدر دادن انرژی؟ 🚰آب چکه می‌کرد، می‌گفت: اسراف حرامه! اطاقم که بهم ریخته بود می‌گفت: تمیز و منظم باش؛ نظم اساس دینه. حتی درزمان بیماریش نیز تذکر می‌داد. مدام حرفهای تکراری و عذاب‌آور! 😋 تا اینکه روز خوشی فرا رسید؛ چون می‌بایست در شرکت بزرگی برای کار، مصاحبه بدم. با خود گفتم اگر قبول شدم، این خونه کسل کننده و پُر از توبیخ رو، ترک می‌کنم. صبح زود حمام کردم، بهترین لباسمو پوشیدم و خواستم برم بیرون که پدرم بِهم‌💰 پول‌ داد و با لبخند گفت😊: فرزندم: ۱- مُرَتب و منظم باش؛ ۲- همیشه خیرخواه دیگران‌ باش؛ ۳- مثبت اندیش باش؛ ۴- خودت رو باور داشته باش؛ 😚تو دلم غُرولُند کردم که در بهترین روز زندگیم هم از نصیحت دست بردار نیست و این لحظات شیرین رو زهرمارم می‌کنه! 🏃‍♂با سرعت به شرکت رویایی‌ام رفتم. به در شرکت رسیدم، با تعجب دیدم هیچ نگهبان و تشریفاتی نبود. فقط چند تابلو راهنما بود! به محض ورود، دیدم آشغال زیادی در اطراف سطل زباله ریخته، یاد حرف بابام افتادم؛ آشغالا رو ریختم تو سطل زباله.🥡 ■اومدم تو راهرو، دیدم دستگیره در کمی از جاش دراُومده، یاد پند پدرم افتادم که می‌گفت: خیرخواه باش؛ دستگیره رو سر جاش محکم 🪛کردم تا نیوفته! از کنار باغچه رد می‌شدم، دیدم آبِ سر🚿 ریز شده و داره میاد تو راهرو، یاد تذکر بابا افتادم که اسراف حرامه؛ لذا شیر🚰 آب رو هم بستم..‌. □🪜پله‌ها را بالا می‌رفتم، دیدم علیرغم روشنی هوا 🌅چراغ‌ها روشنه💡، نصیحت بابا هنوز توی گوشم زمزمه می‌شد، لذا اونا رو خاموش 🔦کردم! ●به بخش مرکزی رسیدم و دیدم افراد زیادی زودتر از من برای همان کار آمدن و منتظرند نوبتشون برسه. چهره و لباسشون رو که دیدم، احساس خجالت کردم😰؛ خصوصاً اونایی که از مدرک دانشگاههای غربی‌شون تعریف می‌کردن! عجیب بود؛ هر کسی که می‌رفت تو اتاق مصاحبه، کمتر از یک دقیقه می‌آمد بیرون! ■با خودم گفتم: اینا با این دَک و پوزشون رد شدن، مگر ممکنه من قبول بشم؟🤔 عُمراً! بهتره خودم محترمانه انصراف بدم تا عذرمو نخواستن! باز یاد پند پدر افتادم که مثبت➕ اندیش باش، نشستم و منتظر نوبتم شدم. اون‌روز حرفای بابام بهم انرژی می‌داد ■توی این فکرا بودم که اسم‌مو صدا زدن. وارد اتاق مصاحبه‌ شدم، دیدم ۳ نفر نشستن و به من نگاه می‌کنند! 👨‍🦰 یکی‌شون گفت: کِی می‌خواهی کارتو شروع کنی؟ لحظه‌ای فکر کردم، داره مسخره‌م می‌کنه🧑‍🦱. یاد نصیحت آخر پدرم افتادم که خودت رو باور کن و اعتماد به نفس🤦‍♂ داشته باش! پس با اطمینان کامل بهشون جواب دادم: ِ ان شاءالله بعد از همین مصاحبه آماده‌ام. یکی از اونا گفت: شما پذیرفته شدی! باتعجب گفتم: هنوز که سئوالی نپرسیدید؟! گفت: چون با پرسش که نمی‌شه مهارت داوطلب رو فهمید، گزینش ما عملی بود. 📹 با دوربین مداربسته دیدیم، تنها شما بودی که تلاش کردی از🚪 درب ورود تا اینجا، نقصها رو اصلاح کنی. در آن لحظه همه چی از ذهنم پاک شد، کار، مصاحبه، شغل و … هیچ چیز جز صورت پدرم🧔‍♂ را ندیدم، کسی که ظاهرش سختگیر👊، اما درونش پر از محبت بود💛 و 🗓 آینده نگری. ⭕️ عزیزانم! در ماوراء نصایح و توبیخ های‌ مادرها و پدرها، محبتی نهفته است که روزی حکمت آن را خواهید فهمید. اما شاید دیگر آنها در کنار ما نباشند: می‌گن قدیما حیاطها درب نداشت، اگر درب داشت هیچوقت قفل نبود. می‌دونید چرا قدیمیا اینقدر مخلص بودند؟ چرا اينقدر شاد بودن؟ چرا اينقدر احساس تنهايی نمی‌كردند؟ چرا زندگی‌ها بركت داشت؟ چرا عمرشون طولانی بود؟… ○چون تو کتاب‌ها دنبال ثواب نمی‌گشتند که چی بخونند ثواب داره، دنبال عمل‌کردن بودند. فقط یک کلام می‌گفتند: خدایا به داده‌هایت شکر. نمی‌گفتند تشنه رو آب بدید ثواب داره. می‌گفتند آب بدید به بچه که طاقت نداره. موقعی که غذا می‌پختند، نمی‌گفتند بدیم ‌به همسایه ثواب داره، می‌گفتند بو بلند شده، همسایه میلش می‌کشه. ببریم اونا هم بخورن. موقعی که یکی مریض می‌شد نمی‌گفتن این دعا رو بخونی خوب می‌شی، می‌رفتن خونه طرف ظرفاشو می‌شستن، جارو می‌زدن، غذاشو می‌پختن که بچه‌هایش‌غصه نخورن. اول و آخر کلامشون رحم و مهربانی بود. به بچه عیدی می‌دادند، می‌گفتن دلشون شاد می‌شه. به همسایه می‌رسیدن می‌گفتن همسایه از خواهر و برادر به آدم نزدیکتره. 🤲خدایا قلب ما را جلا بده که تو کتاب‌ها دنبال ثواب نگردیم خودمان را اصلاح‌کنیم و با عمل کردن به ثواب برسیم‌ نه فقط با خواندن دعا. ❤️مهربان باشیم، محبت کنیم بی‌منت🌞 ─۰۰۰🍃🌹🍃۰۰۰─