درون کیف مدرسهاش، دو دفترچه کوچک داشت؛ یکی از آنها را با کاغذ سفید جلد گرفته بود و دیگری را با کاغذ سیاه؛ بعضی وقتها چه در خانه و چه در مدرسه، یکی از آنها را از کیفش بیرون میآورد و چیزهایی داخل آن مینوشت؛ این کار همیشگی او توجه دوستان و همکلاسیهایش را به خود جلب کرده بود.
یک روز یکی از همکلاسیهایش در مورد دفترچهها از او سوال کرد؛ حیدر جواب داد: اینها دفتر روزانه من هستند؛ کارهای خوبی را که انجام میدهم در دفتر جلد سفید و کارهای بدی را که ناخواسته از من سر میزند، در دفتر جلد سیاه مینویسم».
دوستش از شنیدن حرفهای او تعجب کرد و گفت: «اجازه میدهی نگاهی به نوشتههای داخل آنها بیندازم؟» حیدر کمی فکر کرد و بعد اجازه داد.
صفحات داخل دفتر سفید بسیار کم بود و نوشته داخل آن دیده نمی شد اما صفحات دفتری که جلدش سیاه بود، کامل و تا نیمه پر از نوشته بود؛ همکلاسیاش باز هم بیشتر از قبل تعجب کرد. این بار حیدر زودتر از آنکه او سوالش را بپرسد، گفت: «کارهای خوبی را که انجام میدهم بعد از نوشتن پاره میکنم تا غرور مرا نگیرد و همیشه فکر کنم هنوز کار خوبی انجام ندادهام اما کارهای بدم را نگه میدارم تا یادم بماند چقدر بدی کردهام».
#شهدای_دانش_آموز
#یاد_شهدا_ذکر#صلوات
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
امروز، آمدیم تا نام آنان را زنده کنیم و از کرامات و سجایایشان سخن برانیم. آنان که پهلوانانی بی ادعا و عارفانی حق آشنا بودند.
#شهدای_دانش_آموز
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷