#کتاب_با_بابا
براساس خاطراتی از
#سردار_شهید_حاج_محمد_طاهری
و فرزندش#مصطفی
#قسمت_پنجاه و هشتم
#مزار_قسمت دوم
همه ساکت شدند. او گفت: بگذار خود دخترم بیاد براتون تعریف کنه. من فکر کردم خواب این دختر هم برنامه ريزي شده است که بخواد حرف اون قاچاق فروش ها رو تأیید کنه. دختر این همسایه آمد و گفت: من دیشب خواب دیدم که تمام اهالي کنار قبر شهید طاهري رو به قبله نشستند. مي خواستند فیلم نشان دهند.
مثل سینما روبروي ما پردهاي باز شد. بعد فيلمي از بهشت پخش شد. همه نگاه می کردند. بعد گفتند: حضرت زینب (س) مي خواهد صحبت کند. حضرت زینب (س) با دو دست رو به آسمان گفت: شهید حاج محمد طاهري سرباز راه اسلام و بنده صالح خدا بود. چرا به او تهمت میزنید؟ این جوان به خاطر خدا و براي شما راهيجبهه شد و از لذتها و خوشي زندگي گذشت. این همسایه و دخترش همین چند جمله را گفتند و رفتند. با رفتن آنها، قاچاق فروشهاي محله هم رفتند. اما بیان این جملات کافي بود تا دیگر کسي پشت سر حاجي طاهري حرف نزند. بعد از آن، عنایات این شهید به مردم شروع شد. او مانند زماني که زنده بود،
👇👇👇