🌷〰🌷〰🇮🇷〰🌷〰🌷
#مصاحبه همسر شهیدمدافع حرم
#حاج_محمود_هاشمی با یکی از مجلات
خانم محمدي! شهيد هاشمي چه زماني به خواستگاري شما آمدند و چگونه با ايشان آشنا شديد؟
من بتول محمدي هستم متولد فروردين ماه 1355 اهل قم. من و همسرم بعد از معرفي و وساطت خواهر ايشان با هم آشنا شديم و در 15 بهمن ماه سال 1371ازدواج كرديم. ايشان نظامي بودند و در سپاه پاسداران خدمت ميكردند. آقامحمود متولد 17 بهمن ماه 1350بود. ايشان از همان سنين نوجواني يعني زماني كه 14 سال بيشتر نداشتند راهي ميدان نبرد عليه كفار و دفاع از اسلام در جبهههاي حق عليه باطل شدند.
بنابر اين شما از همان ابتدا ميدانستيد كه با يك فرد مجاهد ازدواج ميكنيد كه لباس رزم بر تن دارد؟
بله كاملاً درست است. آن زمان محمود به صورت بسيجي در جبهههاي جنگ تحميلي حاضر شده بود. در مدت حضورش چندين بار مجروح شده بود و بعد از بهبودي دوباره راهي جبهه شده بود. از همان ابتداي آشناييمان به من گفتند كه شغل سختي دارند و امكان دارد زمانهاي زيادي را به مأموريت بروند. محمود از همان ابتدا آرزوي شهادت داشت. من ميدانستم كه با يك مجاهد خستگيناپذير ازدواج ميكنم كه جهاد برايش يك تكليف است نه يك حرفه و شغل. عاشقانه خدمتكرد تا اينكه بازنشسته شد اما بعد از بازنشستگي هم براي خدمت آرام و قرار نداشت.
پس بعد از بازنشستگي هم همچنان فعاليت داشتند.
روحيه آقامحمود اينگونه بود. با وجود اينكه بازنشسته شده بود اما همچنان در زمانهاي گوناگون در زمينههاي مختلف مانند آموزش بسيجيان، برگزاري اردوهاي راهيان نور، آموزش تخصصي سلاح و غيره شركت داشتند. ايشان در زمينه ورزش هم در رشتههاي مختلف با سپاه و بسيج همكاري داشت و حتي به عنوان يكي از بهترين بازيكنان تيم بازنشستگان نيروهاي مسلح استان قم شناخته و برگزيده شده بود.
چند سال با هم زندگي كرديد؟
من و محمود 23 سال با هم زندگي كرديم.
از شاخصههاي شهيد در مدت زندگيتان برايمان بگوييد. به نظر شما چطور شد كه ايشان لايق مدافع حرم شدن و شهادت در اين راه شدند؟
يكي از اين ويژگيها نماز اول وقت ايشان است كه در همه جا به آن توجه ويژهاي داشتند. در خاطرهاي كه در مأموريت داشتند و در دستنوشتههاي ايشان خواندم اين بود كه در حال نبرد يادشان ميافتد كه نماز اول وقتشان را به جا نياوردند و اگر الان به شهادت برسند بينماز شهيد شدهاند. از اين روبه عقب برميگردند و در حال دويدن نمازشان را زباني ميخوانند و بعد از انجام مأموريت نمازشان را مجدداً به جا ميآورند. از ديگر ويژگيهاي ايشان ميتوانم به صله رحم و ديد و بازديد از بستگان اشاره كنم. محمود سعي ميكرد به بهانههاي مختلف بستگان را دور هم جمع كند. تمام تلاش خود را ميكرد تا گره از مشكلات مردم و دوستان باز كند. بسيار مردمدار بود. منش او به اين گونه بود كه تكيهگاه محكمي براي دوستان و بستگان و مردم بود. محمود رزمندهاي شجاع و نترس بود.
بچهها مشتاق شنيدن خاطرات دوران دفاع مقدس پدرشان بودند؟
بله، محمود هميشه از خاطرات جنگ به گونهاي براي ما تعريف ميكردند كه ما مشتاق بيشتر شنيدن ميشديم. ايشان بيشتر اتفاقات خندهدار و شاد را براي بچهها تعريف ميكردند، براي همين اين خاطرات براي بچهها ناراحتكننده و خستهكننده نبود و مشتاقانه پاي حرفها و خاطرات پدر مينشستند.
يكي از خاطرات جالبي كه آقامحمود همواره براي ما تعريف ميكردند اين بود كه در زمان جنگ فرماندهان به خاطر اينكه سن و سال كمي داشت و ريز نقش بود به ايشان لقب «مينيرزمنده» داده بودند. هنوز هم خيليها محمود را با لقب همان دوران يعني مينيرزمنده ميشناسند.
ايشان از همرزمان شهيدش ياد ميكرد، دلتنگي براي رفقا و...؟
بله، چند تن از رفقاي صميمي آقامحمود سال 1390 در جبهههاي شمالغرب سردشت به شهادت رسيدند.
ايشان بعداز شهادت دوستانش يك اتاق براي خودش ساخت و اين اتاق را پركرد از عكس شهدا. بيشتر زمان خودشان را در خانه در اين اتاق ميگذراند و مداحي گوش ميكرد. همه نگراني من اين بود كه خداي ناكرده افسرده نشود كه به لطف خدا توانستند با فقدان دوستانشان كنار بيايند و دوباره خودشان را پيدا كردند.
از اعزامشان به دفاع از حرم اهل بيت بگوييد.
مرتبه اول اعزام ايشان شهريور ماه بودو اواخر مهر ماه بازگشتند. سري دوم اعزام شان 29 آذر ماه بود. كه در نهايت در تاريخ 16بهمن ماه 1394در آزادسازي نبل و الزهرا به شهادت رسيدند. اولين بار را ياد دارم نيمههاي شب بود كه گوشي آقامحمود زنگ خورد و يكي از مسئولان به ايشان گفت كه آيا آمادگي براي رفتن به سوريه دارند. ايشان هم خيلي پيگير و از مدتها قبل ثبت نام كرده بودند. از اين رو براي رفتن با ذوق و شوق فراوان هم استقبال كردند.
ادامه دارد ....
🌷〰🌷〰🇮🇷〰🌷〰🌷
#مصاحبه همسر شهیدمدافع حرم
#حاج_محمود_هاشمی با یکی از مجلات
خانم محمدي! شهيد هاشمي چه زماني به خواستگاري شما آمدند و چگونه با ايشان آشنا شديد؟
من بتول محمدي هستم متولد فروردين ماه 1355 اهل قم. من و همسرم بعد از معرفي و وساطت خواهر ايشان با هم آشنا شديم و در 15 بهمن ماه سال 1371ازدواج كرديم. ايشان نظامي بودند و در سپاه پاسداران خدمت ميكردند. آقامحمود متولد 17 بهمن ماه 1350بود. ايشان از همان سنين نوجواني يعني زماني كه 14 سال بيشتر نداشتند راهي ميدان نبرد عليه كفار و دفاع از اسلام در جبهههاي حق عليه باطل شدند.
بنابر اين شما از همان ابتدا ميدانستيد كه با يك فرد مجاهد ازدواج ميكنيد كه لباس رزم بر تن دارد؟
بله كاملاً درست است. آن زمان محمود به صورت بسيجي در جبهههاي جنگ تحميلي حاضر شده بود. در مدت حضورش چندين بار مجروح شده بود و بعد از بهبودي دوباره راهي جبهه شده بود. از همان ابتداي آشناييمان به من گفتند كه شغل سختي دارند و امكان دارد زمانهاي زيادي را به مأموريت بروند. محمود از همان ابتدا آرزوي شهادت داشت. من ميدانستم كه با يك مجاهد خستگيناپذير ازدواج ميكنم كه جهاد برايش يك تكليف است نه يك حرفه و شغل. عاشقانه خدمتكرد تا اينكه بازنشسته شد اما بعد از بازنشستگي هم براي خدمت آرام و قرار نداشت.
پس بعد از بازنشستگي هم همچنان فعاليت داشتند.
روحيه آقامحمود اينگونه بود. با وجود اينكه بازنشسته شده بود اما همچنان در زمانهاي گوناگون در زمينههاي مختلف مانند آموزش بسيجيان، برگزاري اردوهاي راهيان نور، آموزش تخصصي سلاح و غيره شركت داشتند. ايشان در زمينه ورزش هم در رشتههاي مختلف با سپاه و بسيج همكاري داشت و حتي به عنوان يكي از بهترين بازيكنان تيم بازنشستگان نيروهاي مسلح استان قم شناخته و برگزيده شده بود.
چند سال با هم زندگي كرديد؟
من و محمود 23 سال با هم زندگي كرديم.
از شاخصههاي شهيد در مدت زندگيتان برايمان بگوييد. به نظر شما چطور شد كه ايشان لايق مدافع حرم شدن و شهادت در اين راه شدند؟
يكي از اين ويژگيها نماز اول وقت ايشان است كه در همه جا به آن توجه ويژهاي داشتند. در خاطرهاي كه در مأموريت داشتند و در دستنوشتههاي ايشان خواندم اين بود كه در حال نبرد يادشان ميافتد كه نماز اول وقتشان را به جا نياوردند و اگر الان به شهادت برسند بينماز شهيد شدهاند. از اين روبه عقب برميگردند و در حال دويدن نمازشان را زباني ميخوانند و بعد از انجام مأموريت نمازشان را مجدداً به جا ميآورند. از ديگر ويژگيهاي ايشان ميتوانم به صله رحم و ديد و بازديد از بستگان اشاره كنم. محمود سعي ميكرد به بهانههاي مختلف بستگان را دور هم جمع كند. تمام تلاش خود را ميكرد تا گره از مشكلات مردم و دوستان باز كند. بسيار مردمدار بود. منش او به اين گونه بود كه تكيهگاه محكمي براي دوستان و بستگان و مردم بود. محمود رزمندهاي شجاع و نترس بود.
بچهها مشتاق شنيدن خاطرات دوران دفاع مقدس پدرشان بودند؟
بله، محمود هميشه از خاطرات جنگ به گونهاي براي ما تعريف ميكردند كه ما مشتاق بيشتر شنيدن ميشديم. ايشان بيشتر اتفاقات خندهدار و شاد را براي بچهها تعريف ميكردند، براي همين اين خاطرات براي بچهها ناراحتكننده و خستهكننده نبود و مشتاقانه پاي حرفها و خاطرات پدر مينشستند.
يكي از خاطرات جالبي كه آقامحمود همواره براي ما تعريف ميكردند اين بود كه در زمان جنگ فرماندهان به خاطر اينكه سن و سال كمي داشت و ريز نقش بود به ايشان لقب «مينيرزمنده» داده بودند. هنوز هم خيليها محمود را با لقب همان دوران يعني مينيرزمنده ميشناسند.
ايشان از همرزمان شهيدش ياد ميكرد، دلتنگي براي رفقا و...؟
بله، چند تن از رفقاي صميمي آقامحمود سال 1390 در جبهههاي شمالغرب سردشت به شهادت رسيدند.
ايشان بعداز شهادت دوستانش يك اتاق براي خودش ساخت و اين اتاق را پركرد از عكس شهدا. بيشتر زمان خودشان را در خانه در اين اتاق ميگذراند و مداحي گوش ميكرد. همه نگراني من اين بود كه خداي ناكرده افسرده نشود كه به لطف خدا توانستند با فقدان دوستانشان كنار بيايند و دوباره خودشان را پيدا كردند.
از اعزامشان به دفاع از حرم اهل بيت بگوييد.
مرتبه اول اعزام ايشان شهريور ماه بودو اواخر مهر ماه بازگشتند. سري دوم اعزام شان 29 آذر ماه بود. كه در نهايت در تاريخ 16بهمن ماه 1394در آزادسازي نبل و الزهرا به شهادت رسيدند. اولين بار را ياد دارم نيمههاي شب بود كه گوشي آقامحمود زنگ خورد و يكي از مسئولان به ايشان گفت كه آيا آمادگي براي رفتن به سوريه دارند. ايشان هم خيلي پيگير و از مدتها قبل ثبت نام كرده بودند. از اين رو براي رفتن با ذوق و شوق فراوان هم استقبال كردند.
ادامه دارد ....