eitaa logo
امام زادگان عشق
94 دنبال‌کننده
14.9هزار عکس
4هزار ویدیو
333 فایل
خانواده های معظم شهداء و ایثارگران محله مسجد حضرت زینب علیها سلام . ستاد یادواره امام زادگان عشق ارتباط با مدیر کانال @ya110s تاریخ تاسیس ۱۳۹۷/۱۰/۱۶
مشاهده در ایتا
دانلود
عظمای ولایت امام خامنه ای حفظه الله «فلسطین قطعا روزی را خواهد دید که رژیم صهیونیستی دیگر وجود ندارد.» 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سیزدهم همین که عقد کردیم، خبر رسید مصطفی شهید شده و سعید به سردشت رفت. حمیرا زن مصطفی باردار بود و یک بچه سه ماهه در راه داشت. هنوز مراسم چهلم مصطفی نرسیده بود که شایع شد سعید می‌خواهد با همسر مصطفی ازدواج کند و از بچه برادرش نگهداری کند. غم و اندوه شهادت مصطفی با سایۀ سنگین حمیرا همگام شد و مانند صاعقه بر زندگی‌ام افتاد. رسم بود برادر با زن برادرش ازوداج کند و با غیرت و فداکاری اجازه ندهد بچۀ برادرش زیر دست و پای مردی غریبه بزرگ شود. ننگ بود زن برادر با مرد دیگری ازدواج کند. برادر باید جور برادر را بکشد و به هر نحوی شده بچه‌ها‌یش را بزرگ کند. همان‌طور که پدربزرگم در زمان خواستگاری یک کلام گفته بود: «‌دختر که به سن بلوغ برسه، نباید تو خونه پدر بمونه. باید زود عروسی کنه و به منزل شوهرش بره.» حالا هم انتظار داشتم بگوید: «‌رسم و مراممانه، سعید باید از بچه برادرش نگهداری کنه و نذاره بی‌سرپرست بزرگ بشه. سُعدا هم تکلیفش روشنه، یا طلاق بگیره و بی‌خیال سعید بشه یا با حمیرا کنار بیاد و با هم زندگی کنن.» هول و هراس به جانم افتاده بود و طاقت از کف داده بودم. اگر پدر یا پدربزرگم ازدواج سعید و حمیرا را تأیید می‌کردند، نمی‌توانستم مخالفتی بکنم. معتقد بودند زن باید مطیع شوهرش باشد و نباید در کار او دخالت کند. وظیفۀ زن خانه‌داری و بچه‌داری است و نباید به پر و پای شوهرش بپیچد. نباید اجازه دهد حرمت مرد شکسته شود و بر علیه او حرف‌ها‌ی ناشایست به زبان بیاورد. حمیرا هم بلاتکلیف بود. سعید هم باید تصمیمش را می‌گرفت؛ یا طلاقم دهد و با حمیرا ازدواج کند یا حمیرا را هم عقد کند و عروسی نکرده صاحب هوو شوم. باید خودم را از این مخمصه نجات می‌دادم. کارم دعا کردن و حسادت بود. سعید هم دوست نداشت با حمیرا ازدواج کند ولی سرپرستی و نگهداری فرزند برادرش وظیفه‌ای‌ بود که نمی‌توانست از زیر بار آن شانه خالی کند. باید می‌جنگیدم و زندگی‌ام را نجات می‌دادم. نتوانستم دوری سعید را تحمل کنم. وادارش کردم زودتر ترتیب عروسی‌مان را بدهد و او هم پذیرفت. ولی چهلم مصطفی نرسیده بود و نمی‌توانستم زیاد اصرار کنم. بلاتکلیفی خورۀ جانم شده بود. دلشوره و بی‌قراری باعث شده بود سعید زودتر تصمیمش را بگیرد و تکلیفم را روشن کند.در همین شرایط سخت بود که نامۀ کوتاهی با یک روسری از طرف سعید به دستم رسید و تا حدودی خیالم را راحت کرد. در نامه نوشته بود: «اول سلام نامزد عزیزم، به خدمت نامزد عزیزم سُعدا خانم تقدیم می‌گردد. سُعدا جان چون دلم گرفته است، نمی‌توانم زیاد درد دلم را برایت بنویسم و امیدوارم که این غم، غم آخر هر دومان باشد. و امیدوارم که تو بتوانی غم‌ها‌ی من را از بین ببری. و تو هم از خودت مواظبت کن. سُعداجان احساس تنهایی مکن. این روسری که برایت فرستادم امیدوارم برای همیشه با شادی آن را بپوشی. دیگر عرضی ندارم به امید آینده. 58/6/20 » بعد از چهلم مصطفی با پیغام سعید آماده عروسی شدم ولی دلم آشوب بود. در فرصت کوتاهی سعید را دیدم و با تعارف و از خودگذشتگی گفتم: «‌اگه صلاح خودت و خانواده‌ت در اینه که با حمیرا ازدواج کنی من حرفی ندارم. حاضرم طلاق بگیرم.» او ناراحت شد و گفت: «‌یعنی تو منو دوست نداری؟» ـ چون دوستت دارم و خیر و صلاحت رو می‌خوام این پیشنهاد رو می‌دم. با عصبانیت گفت: «‌تو حق نداری منو تنها بذاری. خدا بزرگه. همه چی درست میشه.» چند نفر از هم‌کلاسی‌ها‌یم را دعوت کردم و دو سه قطعه عکس یادگاری گرفتم. بدون هیچ مراسمی ‌به خانه بخت رفتم. دوست نداشتم از خانواده‌ام‌ دور شوم و به سردشت بروم. ولی اوضاع آشفتۀ خانوادۀ سعید ایجاب می‌کرد کنارشان باشم و دلداری‌شان‌ دهم. خانوادۀ سعید با یک ماشین به دنبالم آمدند و با یک خداحافظی ساده از خانواده‌ام‌ جدا شدم و به سردشت رفتم. عروسی‌مان شکل عزا داشت. یک ماهی گذشت. خانه‌ای‌ کوچک و دوطبقه داشتند که هر طبقه دو اتاق داشت. مام‌رحمان اسب و گاری‌اش را گوشۀ حیاط بسته بود و با آن امرار معاش می‌کرد. علی شش‌ساله دائم دور و برم می‌پلکید. بچه‌ای‌ دلسوز و خوش‌اخلاق و خندان که علاقۀ زیادی به پول درآوردن داشت. دوست داشت من حمامش کنم. از کیسه‌کشی و لیف‌زنی مادرش فرار می‌کرد. اصلاً آدم را اذیت نمی‌کرد. هر کاری داشتم به او می‌سپردم و با شوق برایم انجام می‌داد.... ⬅️ ادامه دارد..... 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روز جهانی قدس روز فریادومقاومت اسلامی در مقابل سیاست های تفرقه انگیز است ( مقام معظم رهبری)
امام خمینی (ره):اسرائیل در منطقه یک غدۀ سرطانی است که باید از روی زمین محو شود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 پوستر| فلسطین تنها نیست 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷