فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 *اربعینیها*
*یادتان باشد که ستون به ستون، مدیون قطره قطره خون شهیـــــــدانید*
💔 *اربعینیها*
*وقتی عازم کربلا شدیدقدمهایتان راووقتی چشمتان به گنبد زیبای آقا افتاد، یاد کنید از آنانی که با حسرت، پشت پیراهنهایشان مینوشتند* :
🌹 *یا زیارت یا شهادت
💔 *اربعینیها*
*میانِ هرولههای بینالحرمین، یاد کنید از شهـــــــدایی که در آرزوی زیارتِ شش گوشهی اربابـــــ پرپر شـــدند*
💔 *اربعینیها*
*نمیدانم از کدام مرز میگذرید اما؛ یاد کنید از شهـــدای مفقودالاثر در مرزهای*
*خسروی... مهران… چذابه… حاج عمران…شلمچه… بوکمال...*
🚩🚩🚩🚩
*اربعینیها*
*التمــــــــــــــاسِ دعای فرج برای عزیز دل حضرت زهرا*
*الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْ🤲🏻🕊*
به #شهدا بگوييد
قصهی شما
اینجا تمام نمي شود،
شما
بود و نبودِتان
#برکت باران را در پي دارد..
شوينده ي آلاينده هاي ماست
طراوت ايمان ماست...
#راز_سر به مهر دلهاي #عاشق_ماست
ما را از برکت خود #محروم_نکنيد
هر چند ما روسياهيم
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
06.mp3
13.96M
▪️" صباحاً و مساءً "
بشنویم مصیبتی را که او هر صبح و شام میبیند و خون میگرید!
🎧 روایت ششم:
خطبهی حضرت زینب سلاماللهعلیها در بازارِ کوفه...
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#اربعین_
ز کودکی خادم این تبار محترمم....
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پســرم مال تو
مهمانانی که زوار امام حسین «ع» هستند مال من
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پاسدار شهید کربلایی محمد اسلامی
شادی روح پاک تمام شهدا صلوات 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 #محرم_نامه_شهدایی
🖤شهید مدافعحرم #سید_علی_زنجانی
🔳فَلْیَبْکِ الْباکُون
▪️گریه برای اباعبدالله الحسین عليهالسلام از گريهای كه برخاسته از ترس و خشيت الهیست، افضل است و ثواب عظيمتری دارد. وقتی در پی علت اين مسئله رفتم، فهميدم كه گريه به خاطر خوف و خشيّت الهی به دليل ترس از آتش جهنم و يا محروميت از بهشت است.
▪️اما گریه بر مصائب اهل بیت علیهمالسلام، گریهای است برخاسته از عشق و محبت. آيا میدانيد چرا؟ زيرا آنها مظهری از مظاهر خدا، جلوهاى از تجلّيّاتش و نشانهاى از نشانههاى اويند.
▪️برادران! واضح است كه مقام عبادت، عبادت آزادگان، عبادت خدا از روی عشق، والاتر و بااَرزشتر از عبادت خائفین و عبادتِ از روی ترس است.
▪️«فَعَلی مِثْلِ الْحُسَینِ فَلْیَبْکِ الْباکُونَ»: گریهکنندگان باید بر کسی همچون حسین علیهالسّلام گریه کنند.
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
#خداحافظ_سالار
روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی سرلشکر شهید حاج حسین همدانی
#قسمت : پنجم
وارد شهر شدیم. شهر اگرچه خالی از سکنه نبود اما شکل و شمایل یک شهر کاملا جنگ زده را داشت؛ تیرهای برق خمیده، سیمها و کابلها آویزان و بریده، کرکره مغازه ها پایین یا مچاله، درختان اکالیپتوس خیابان ها هم با چترهای شکسته شان گویی که صاعقه خورده بودند. کمتر کسی در پیاده روها تردد می کرد واغلب خودروهایی هم کهتوی خیابان ها حرکت می کردند یا ماشین های نظامی بودند یا آمبولانسها. وقتی ماشین ما از کنار خیابانی اصلی که نزدیک کاخ بشار اسد بود گذشت، صدای تیراندازی هایی ممتد از دور به گوشمان خورد. حسین پایش را روی پدال گاز فشار داد تا سریع تر از آن منطقه دور شویم و گفت: «بچه ها! میدونید این سروصداها به خاطر چیه؟!» زهرا و سارا
سکوت کردند، منتظر بودند تا پدرشان خبری از درگیریهای اطراف کاخ بدهد اما او با خنده ای که پنهانش می کرد، خیلی جدی گفت: «مسلحين خبردار شدند که شما اومدید میخوان بهتون خیرمقدم بگن، البته به زبون خودشون.» دخترها که انتظار چنین جوابی نداشتند، از بودن جوان سوری توی ماشین غافل شدند و زدند زیر خنده! همان روحيةشجاعت و نترسی حسین مثل خون توی رگ و ریشه شان جاری بود. آنها بدون اینکه جنگ و سختی هایش را تجربه کرده باشند، خودشان را برای هر شرایطی آماده کرده بودند و حالا فارغ از همه خطرات اطراف، غرق در شادی بودند. رسیدیم سر کوچه ای که آن هم از خرابی ها در امان نمانده بود، حسین ماشین را نگه داشت و به ساختمانی سه طبقه در
همان کوچه اشاره کرد و گفت: «خب رسیدیم، اینجا محل اسکان شماست.
👇👇👇
بهتره سریع بریم وسایلو توی خونه جاگیر کنیم که من حدود نیم ساعت دیگه یک جلسه مهمی دارم و باید برم. البته سعی می کنم بعدش زود برگردم پیش شما، ان شاالله!»
وقتی رسیدیم جلوی در خانه حسین زنگ زد. سرایدار ساختمان که نگاه چندان
مهربانانه ای به ما نداشت، در را باز کرد. ابوحاتم چند کلمه ای با او صحبت کرد، انگار داشت ما را به او معرفی می کرد. حرفهای ابوحاتم که تمام شد، سرایدار نگاهی به ما انداخت که بغض و کینهای پنهانی نسبت به ما در آن آشکار بود و میشد عمق آن را در ابروهای درهم رفته و گره زمخت چهره اش خواند! آن قدر این نفرت آشکار و ناگهانی بود که سؤال بزرگی را در ذهنم ایجاد کرد:
«علت این همه تنفر در دیدار اول چی میتونه باشه؟!» چمدان ها و چند کارتون مواد غذایی مثل برنج و خواربار را از پشت ماشین به زحمت تا طبقه سوم ساختمان بالا بردیم. آمدم بپرسم که این آقا چرا این قدر اخم کرده بود که حسین گفت: «حاج خانم! با این همه وسایل اومدیدپیک نیک؟!»
راستش قبل از آمدن، خودم هم باور نمی کردم که در شرایطی این قدر بحرانی پا به دمشق بگذاریم. تصورم این بود که لااقل پایتخت سوریه باید کمی در امان مانده باشد. حسین همان طور که وسایل را برمیداشت به ابوحاتم گفت: «بگو اینجا کجاست!» جوان نگاهی همراه با اکراه به حسین انداخت تا بلکه معافش کند اما با اشاره حسین که اصرار می کرد تا بگوید، مجبور شد، صحبت کند: «اسم این منطقه، گفر وسه س. یه منطقه پولدارنشین که با شیعه ها میونه خوبی ندارن، على الخصوص با ایرانیها!» من که حسین را بعد از سالها زندگی، خوب میشناختم، فهمیدم او می خواست ما را متوجه کند که محل اسکانمان چندان هم امن نیست و باید مواظب باشیم، اما نمی خواست این مطلب را در همین لحظات اول دیدارمان، خودش بگوید به همین خاطر شرایط را طوری تنظیم کرد تا ما آن توضیحات ضروری را از زبان ابوحاتم بشنویم. خودش رفت کنج حیاط و با کسی تماس گرفت و بعد سرگرم مرتب کردن وسایل خانه شد. در این فاصله ابوحاتم اطلاعات بیشتری از «کفر سوسه» در اختیارمان گذاشت:
«از اینجا تا سفارت ایران چندان راه نیست اما همه جا ناامنه، حتى
خود سفارت! چند روز پیش مسلحين تا پشت دیوار کاخ ریاست جمهوری هم آمدند.» ابوحاتم هم مثل حسین از واژه مسلحين استفاده کرد، باوجود اینکه سر پدرش را همينها بریده بودند. خواستم بپرسم: «چرا میگی مسلحين؟! مگه کسی که سر میبره، تکفیری ووهابی نیس؟!» این سؤالی بود که می توانستم در فرصتی مناسب از حسین بپرسم. برای من وضعیت حرم حضرت زینب (س) از هر سؤالی مهم تر بود. با لحنی که بوی نگرانی داشت، پرسیدم: «حرم خانم چطور؟ امنه؟» ابوحاتم اما آه سردی کشید، سرش را پایین انداخت و حرفی
نزد.برای لحظه ای فکرهای مختلفی از ذهنم گذشت، اشک تا پشت پرده چشمم آمد اما در همان حال بارقه ای دلم را روشن کرد، خوشحال شدم که در این اوضاع و احوال غربت خانم، حسین را که برای دفاع از حرم آمده، تنها نگذاشته ام!
⬅️#ادامه_دارد....
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین (علیه السلام)مراسم قرائت زیارت عاشورا و عزاداری سرور وسالار شهیدان در جوار چهارده شهید گمنام کوه خضر نبی فردا پنج شنبه 3شهریورساعت 7/30 الی 8/30دقیقه صبح
▪️▪️🏴▪️▪️
#زیارت_روز_پنجشنیه
🌲 روز پنجشنبه به نام حضرت عسکرى علیه السّلام است🌲
بسم الله الرحمن الرحیم
🌹 السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَلِیَّ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا حُجَّةَ اللهِ وَ خَالِصَتَهُ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا إِمَامَ الْمُؤْمِنِینَ وَ وَارِثَ الْمُرْسَلِینَ وَ حُجَّةَ رَبِّ الْعَالَمِینَ صَلَّى اللهُ عَلَیْکَ وَ عَلَى آلِ بَیْتِکَ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ یَا مَوْلایَ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ أَنَا مَوْلًى لَکَ وَ لِآلِ بَیْتِکَ وَ هَذَا یَوْمُکَ وَ هُوَ یَوْمُ الْخَمِیسِ وَ أَنَا ضَیْفُکَ فِیهِ وَ مُسْتَجِیرٌ بِکَ فِیهِ فَأَحْسِنْ ضِیَافَتِی وَ إِجَارَتِی بِحَقِّ آلِ بَیْتِکَ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ. 🌹
🌸اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌸
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷