eitaa logo
شهیدعارف کایدخورده💕
440 دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
31 فایل
کانال اصلی ایتا💜 دانشجوی روانشناسی🎓 جوان خوشتیپ دهه هفتادی فعال در عرصه هنر ❤️ فعال و قهرمان در زمینه های ورزشی🥇 با حضورمادربزرگوارشهید💫 خادم کانال : @Partizan313s #شهیدِ_رضوی❤️ تاریخ تولد: ١٣٧١/۵/٢۴ تاریخ شهادت: ١٣٩۶/٨/٢٧ محل شهادت : سوریه _البوکمال
مشاهده در ایتا
دانلود
Copy of قرب به اهل بیت ۳۳.m4a
1.84M
اگر می‌خواهیم راه ارتباط حقیقی‌ و عشق‌بازیمان با غیب برقرار شود؛ ابتدا باید معیارهایی را شناسایی کنیم💓 این معیارها کدامند؟ آیت‌ الله جوادی آملی استاد شجاعی | استاد انصاریان https://eitaa.com/shahidaref 💜🕊💜🕊💜🕊💜🕊💜
ـــــــــــــــــــــــــــــــ•°🌸🍃ــــــــــــــــــــــ     :::یا لطیف:::
🕊🕊 🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 https://eitaa.com/shahidaref
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥فتنه اکبری که پیش رو میباشد که خیلی از خواص و انقلابی ها نسبت به رهبر شک و تردید میکنند این فتنه بزرگی که پیش رو میباشد آیت الله مصباح در اواخر عمر خودشان به انقلابی‌ها گوشزد کردند!!! 💥برخی میگویند فکر یک رهبر دیگر باشیم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊「کتاب بیست و هفت روز و یک لبخند」🕊 زندگینامہ شهید بابڪ نوࢪی قسمت صد و سیزدهم...シ︎ همه مشغول تمیز کردن تفنگ و جمع و جور کردن وسایل شان اند . منطقه ، بعد از درگیری روز گذشته ، در آرامش فرو رفته . بابک ، پشت فرمان نشسته و سر در دفترچه ی کوچکش دارد . بادگیر تنش و چفیه پیچیده شده دور گردنش نشان می دهد هنوز سرمای دیشب از تنش خارج نشده . خودکار توی دستش ، روی سفیدیِ کاغذ می لغزد. عارف❤️ ، دوربینی در دست گرفته و از موقعیت مکانی که در آن قرار دارند ، فیلم می گیرد . در این چند باری که به سوریه آمده ، فیلم های مستند زیادی گرفته است . با خیلی ها مصاحبه کرده که بعدش خبر شهادت شان به گوشش رسیده و ازشان فقط یک قطعه فیلم برایش مانده . همیشه قبل از روشن کردن دوربین می گوید : (ثبت می کنم تا بمونه به یادگار . ) دوربین ، روی بیابان و تپه های شنی بالا و پایین می شود . به نوبت روی چهره ارجمند فر و میانجی می ایستد . عارف می پرسد ، و آن ها جواب می دهند . دوربین حرکت می کند به سمت ماشین . چهره ی بابک در کادر جا می گیرد . بابک سر بلند می کند و می پرسد : فیلمه ؟ عارف جواب می دهد : بله ، بله . . . دارم فیلم برداری می کنم . بابک به پشتی صندلی تکیه می دهد : _سلام می کنم به هر کس این فیلم رو می بینه . اگه ما بودیم ، که بودیم . اگه هم نبودیم ، این فیلم رو ببینید شما . و می خندد . عارف می پرسد : چی کار می کنی ، بابک جان ؟ چند وقته تو منطقه مستقری ؟ چه کارها کرده ای ؟ بابک سر خم می کند و نگاهی به دفترچه توی دستش می اندازد و گردن می چرخاند سمت دوربین : _ ما الان نزدیک بیست و شیش هفت روزه که اومده ایم تو خاک سوریه . دو روزه که تو این موضع مستقر هستیم . تامین جاده هستیم برای این که بچه هامون رو کسی اذیت نکنه . داریم یکی از روستاهای اطراف . . . https://eitaa.com/shahidaref 💜🕊💜🕊💜🕊💜🕊💜
🕊「کتاب بیست و هفت روز و یک لبخند」🕊 زندگینامہ شهید بابڪ نوࢪی قسمت صد و چهاردهم...シ︎ بوکمال رو می گیریم تا از اونجا وارد شهر بوکمال بشیم و از دست داعش های تکفیری درش بیاریم . ایشالا که نابود بشن ! ایشالا که ریشه کن کنیم این ها رو ! عارف می گوید : ان شاءالله! بابک لبخند می زند و ادامه می دهد : به امید خدا ، بعد از گرفتن این منطقه بر می گردیم بوحوس ، و بعدش هم می ریم تو خاک ایران . من یه پیامی دارم برای کسایی که تو ایران ان . یه حرف هایی به ما می زنن که نا مربوطه . عزیز های من ، ما اینجا هستیم برای این که این داعش های تکفیری وارد خاک ما نشن . ما اینجا هستیم واسه این که از ناموس خودمون دفاع بکنیم . ما اینجا هستیم تا از اعتقاداتون دفاع بکنیم . لبخندی می زند : اره ، عزیز های من ! شما هم نگین مدافع بشار ! ما مدافعان حرم ایم . ما مدافعان ناموس کشورمون ایم . دست بلند می کند و ( یاعلی ) می گوید . کادر دوربین ، از کابین ماشین خارج می شود . ماشین تاو ، در سینه جاده ، داخل گودی قرار دارد . عمق گودی به اندازه ای ست که اگر یک آدم قد بلند سر پا بایستد ، سرش هم سطح جاده می شود . طول این گودال یا فرو رفتگی ، دو سه متری ادامه دارد ، و بعد ، جاده و خاکی اطراف ، موازی هم قرار می گیرند . * * * نزدیک ظهر است . آفتاب ، گرم تر از دو ساعت قبل می تابد ، و باد ، مثل هر روز ، شن های بیابان را به رقص در آورده است . ضد هوایی دولول ۲۳ داعش ، از موضع خودش بیرون آمده ! شلیک ها خطی ست و کوک وار به زمین دوخته می شود . گلوله های خودترکان¹ ، دو سه متر بالاتر از جاده می ترکند . صدای زوزه و سوتِ وقت ترکیدنشان ، تا خاکریز می رسد ، و ترکش های سرگردان در هوا ، به سمت هدفی نا مشخص می ریزد روی زمین .منبع کوچک آب سوراخ می شود ، و زمینِ تشنه ، قطره های آب را می بلعد . هوا پر شده از اضطراب و نگرانی . شلیک های ممتد ، توان مقابله را از نیروها گرفته . میانجی و ارجمند فر منتظرند کمی از بارش تیر کم شود و به سمت ارتفاع حرکت کنند ؛ لانچر بر دوش چمباتمه زده اند پشت خاکریز . کتریِ کوچکی توی هوا تاب می خورد و تا نگاه ها از کتری گرفته شود و به صاحب دست برسد ، صدای عارف بلند می شود : بچه ها ، بیایید می خوام نسکافه درست کنم . صدای چند نفر ، هم زمان در هم می پیچد : عارف ، بخواب ! الآن می زنن . شاید تو تیر رس شون باشی ! عارف اما انگار نه انگار ، همان طور که به سمت کوله اش می رود تا نسکافه را در بیاورد ، می گوید : نه ، این گلوله ها بی اسم من نیست فعلا ـــــــــــــــــــــــــــــــــ ¹نوعی بمب که خود به خود و قبل از خوردن به جایی منفجر می شود ـ https://eitaa.com/shahidaref 💜🕊💜🕊💜🕊💜🕊💜
نماز اول وقت شاه کليد است❣❣❣ نقل است جواني نزد عالم رباني، حضرت آيةالله شيخ حسنعلي اصفهاني «نخودکي» آمد و گفت: سه قفل در زندگي ‌ام وجود دارد و سه کليد از شما مي‌خواهم! قفل اول: دوست دارم يک ازدواج سالم داشته باشم؛ قفل دوم: دوست دارم کارم برکت داشته باشد؛ قفل سوم: دوست دارم عاقبت ‌به ‌خير شوم. آيةالله اصفهاني فرمود: براي قفل اول، نمازت را اول وقت بخوان. براي قفل دوم نمازت را اول وقت بخوان. و براي قفل سوم هم نمازت را اول وقت بخوان! جوان عرض کرد: سه قفل با يک کليد؟! آيةالله اصفهاني(ره)فرمود: نماز اول وقت شاه کليد است. نشریه افق حوزه يکشنبه 9 تير 1392 به نقل از شیعه نیوز https://eitaa.com/shahidaref 💜🕊💜🕊💜🕊💜🕊💜
سلام_امام_زمانم ❤️✋ بسمِ ربِّ النّور آقا جان بیا درد دارم حضرت درمان بیا حیف از خوبیِ تو یابن الحسن عاشقت من باشم و امثال من السلام‌علیک‌یا‌ابا‌صالح‌المهدی ≽ ✦السّلامُ عَلَیْڪَ یا صاحِبَ الزَّمانِ ✦اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمانِ ، ✦اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا شَریڪَ الْقُرْآنِ ، ✦اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ ❣لَـیِّن_قَـلبی_لِوَلِیِّ_اَمرِک ❣ 🌹 اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ 🌹 تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج صلوات 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 "بحق فاطمه(س) " https://eitaa.com/shahidaref 💜🕊💜🕊💜🕊💜🕊💜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از اصول مراقبت کنید. اصول یعنی ولیّ فقیه، خصوصاً این حکیم، مظلوم، وارسته در دین، فقه، عرفان، معرفت؛ "خامنه‌ای عزیز را عزیزِ جان خود بدانید." حرمت او را حرمتِ مقدسات بدانید. فرازی از وصیت شهید حاج قاسم سلیمانی https://eitaa.com/shahidaref 💜🕊💜🕊💜🕊💜🕊💜
🕊「کتاب بیست و هفت روز و یک لبخند」🕊 زندگینامہ شهید بابڪ نوࢪی قسمت هشتاد و هشتم... * * * قرار می شود قبل از رفتن به تدمر ، یک گروه موشکی تشکیل شود تا در مقابله با عملیات پیش رو مجهز تر باشند . ادوات ، قبل از این ، فقط خمپاره انداز ۱۲۰،۸۱،۱۰،۱۰۶، داشت ؛ اما با بررسی و مشورت و وجود لانچر¹ و موشک انداز تصمیم گرفته می شود یک گروه مجهز موشکی تشکیل شود . حسین مظلومی و حمید تجسمی در اتاق نشسته اند و درباره ی این موضوع صحبت می کنند . عادف کاید خورده وارد اتاق می شود و کلاه از سر بر می دارد . موهای طلایی اش ، روی پیشانی ریخته می شود . می گوید : شنیده ام قراره گروه موشکی تشکیل بشه . من می تونم کمک تون کنم . حسین مظلومی نگاهش می کند . چشمان عارف ، از پشت عینک قاب طلایی ، منتظر است . _ چی بلدی ، آقا عارف ؟ عارف، دسته ی عینکش را روی گوشش تکان می دهد می گوید : از صفر تا صد تئوری موشک کنکورس رو بلدم . نگاهی بین حسین و حمید رد و بدل می شود. عارف ، همان اول ورودی می نشیند و می گوید : کتابش رو خونده ام ؛ اما تا حالا باهاش ‌کار نکرده ام . حمید ، دستی به ریشش می کشد و متفکرانه عینک از صورت برمی دارد . گوشه ی پیراهنش را می گذارد روی شیشه عینک، و خرچ خرچ مشغول پاک کردنش می شود . برای مدتی ، سکوت توی اتاق سایه می اندازد . اما بعد از صحبت و مشورت چند نفر از اعضای حرفه ای و با تجربه ی گروه قرار می شود یک گروه نه نفره انتخاب و برای تمرین و کار عملی با موشک مشغول شوند . خبر به گوش بابک هم می رسد . . . ادامـــہ دارد ـ ـ ـ ـــــــــــــ ¹-لانچر: پرتابگر ـ پرتاب موشک https://eitaa.com/shahidaref 💜🕊💜🕊💜🕊💜🕊💜
🕊「کتاب بیست و هفت روز و یک لبخند」🕊 زندگینامہ شهید بابڪ نوࢪی قسمت هشتاد و نهم...シ︎ اعلام آمادگی می کند . تمام بچه هایی که هم کلاسی بابک بوده اند ، می دانند بابک سر کلاس با چه دقت و علاقه ای ، آموزش های تئوری را پشت سر گذاشته ، و می دانند که آن دفترچه ی کوچک جلد مشکی داخل جیب روی سینه اش پر است از تصویر سلاح ها و توضیحات درباره نحوه کار با آن ها. * * * بابک و عارف کاید خورده خم شده اند روی موشک تاو . اسپیکر کوچکی که همیشه و همه جا همراه عارف است ، روی کاپوت ماشین قرار دارد و صدای آهنگران از آن پخش می شود :( مرا اسب سپیدی بود روزی . ‌‌ . ‌.) تا حالا اکثر بچه ها ، متوجه علاقه عارف به این قطعه شده اند . هر کس بخواهد عارف را پیدا کند کمی گوش تیز کردن و رد صدای آهنگران ، به او می رسد . عارف توضیحاتی می دهد و به قسمتی از بدنه ی موشک اشاره می کند .بابک خم می شود روی بدنه ، و با دقت گوش می سپرد ، و بعد به جای دیگر از موشک اشاره می کند و با دست هایش ، چیزی را در هوا ترسیم می کند . این بار ، عارف با دقت در حال گوش کردن است . دو جوان ، زیر گرمای سوزان آفتاب ، با دقت کتابی را ورق می زنند . حسن قلی پور تکیه داده به در سیلو ، و شاهد تبادل نظر دو جوان است . حمید تجسمی ، کنارش قرار می گیرد . آفتاب افتاده روی ماسه ها . به هر طرف نگاه می کنی و تا چشم کار می کند ، شن و ماسه است . حمید ، رد نگاه قلی پور را دنبال می کند ؛ _ حمید، این پسره رو می شناسی ؟ _ کدوم یکی شون رو ؟ _ اون که قدش کوتاه تره و ریش سبیل مشکی داره . _ ها . . .بابک نوری! _ می دونستی پسر حاج محمد نوریه ؟ حمید که کارمند شهرداری ست ، حاج محمد نوری رو زیاد دیده ؛ اما چرا تا الان حتی به ذهنش هم نرسیده که بابک ممکن است با او نسبتی داشته باشد ؟ _ جدی می گی ؟! _ آره .طفلی پدرش خیلی نگرانشه ‌. تو رو خدا حواست بهش باشه . _ به فرمانده می گم اینجا نگهش داره . نبردش جلو . قلی پور از عرض شانه به حمید نگاه می اندازد که دست در شلوارش کرده و کمر چسبانده به دیوار . _ به نظرت ، این بچه رو که تو هر کاری سر مز کنه و می خواد کمک حال همه باشه ، می شه این عقب ها نگه داشت ؟ بابک ، پارچه ای دستش گرفته و دارد تنه ی موشک را پاک می کند . عارف سر برده تو ی لوله ، نگاهی به داخلش می اندازد و نگاهی به کتاب توی دستش . صدای پر سوز آهنگران رها شده توی بیابون :( شبی چون باد بر یالش خزیدم . . ‌. به سوی خانه ی ساقی دویدم . . . ) * * * https://eitaa.com/shahidaref 💜🕊💜🕊💜🕊💜🕊💜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هردوتا متن عاااالی بودند خانم دکتر دستت طلا بضریح کربلا
قوربونتون بشم خاک پای شما هستم🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋✨ تمام زیبایی‌های ظاهری و باطنی رو خدا جمع کرده در یک نفر❗️ 🎙استادشجاعی https://eitaa.com/shahidaref 💜🕊💜🕊💜🕊💜🕊💜
زندگی زیباست شهادت زیباتر♥️💎 اگـــر از سرها و بدنهای ما بسازید، نخواهیــــم گذاشت بار ِ دیگر، در تاریخ بنویسند: امام تنها ماند... ✋ https://eitaa.com/shahidaref 💜🕊💜🕊💜🕊💜🕊💜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شَهید دست نوشته خداست..! درهمـٰان لَحظـه ڪه مـٰا غـٰافل عشق یــار بودیم؛ شُـهدا عـٰاشق شدند، وخدا پاے عشقشان ایستاد..♥️ 🕊🕊🕊🕊🕊🕊 https://eitaa.com/shahidaref ✾‌✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. - من می‌توانستم گناه کنم . . ! • خاطره‌ای از شهید احمد علی نیرے "" ‎‎‌┄┄┅┅┅❅شهدایی❅┅┅┅┄┄
🌹سلام بر شهدا؛ 🍃همان‌هایی که با سر رفتند و بدون سر آمدند 🌹سلام_بر_شهدا‌؛ 🍃همان‌هایی که با پای خود رفتند و بر دوش مردم برگشتند 🌹سلام بر شهدا؛ 🍃همان‌هایی که مونسی جزء نسیم صحرا و حضرت زهرا (س) ندارند ‌🌹سلام بر شهدا؛ 🍃همان‌هایی که از همه چیزشان گذشتند و رفتند تا ما بمانیم 🕊🕊🕊🕊🕊🕊 https://eitaa.com/shahidaref ✾‌✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾ف