eitaa logo
شـَـ🥀ــہیــدانـِہ
417 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
260 ویدیو
64 فایل
و چہ‌کربلا نرفتہ‌هایی‌کہ‌کربلایی‌شدند:)🕊 رفیق؛واسہ خدا زندگی کن☝️ اگہ واسہ خدا زندگی ڪنی؛ زود تر بهش میرسی کانال‌بہ‌نیت #شهید_اصغر_الیاسی:)
مشاهده در ایتا
دانلود
💟📚 بعد از شهادت اصغر رفت و امد در منزل زیاد شد همش به فکر این بودم که یه خانه تکانی حسابی انجام بدم چند وقت بعد از مراسم سالگرد این فرصت پیش امد شروع کردم به شستن فرش و موکت خانه و نظافت آشپز خانه... دو روزی بود که به طول انجامیده بود یکی از همسایه ها امد و گفت : رقیه خانم دیشب خوابِ اصغر را دیدم بهم سفارش کرد که بیایم و به تو در خانه تکانی کمک کنم... گفتم : خیره ان شاءالله...خندیدم و اهمیت چندانی ندادم با خود فکر کردم از روی دلسوزی میخواهد کمک کند اصغر را بهانه کرده.... اما نفر بعدی و نفر بعدی هم با همین مضمون مراجعه کردن الهی قربون محبت پسرم برم اون زنده است اون می بیند و درک میکند اصغر برایم نیروی کمکی فرستاده بود تا مادر خسته نباشد که مادر دست تنها نباشد خیلی به فکر من و خانواده بود و تمام تلاشش را میکرد که من دست به سیاه و سفید نزنم..... 🌈 ❤️ @shahidasgarelyasi
💟📚 بعد از شهادت اصغر رفت و امد در منزل زیاد شد همش به فکر این بودم که یه خانه تکانی حسابی انجام بدم چند وقت بعد از مراسم سالگرد این فرصت پیش امد شروع کردم به شستن فرش و موکت خانه و نظافت آشپز خانه... دو روزی بود که به طول انجامیده بود یکی از همسایه ها امد و گفت : رقیه خانم دیشب خوابِ اصغر را دیدم بهم سفارش کرد که بیایم و به تو در خانه تکانی کمک کنم... گفتم : خیره ان شاءالله...خندیدم و اهمیت چندانی ندادم با خود فکر کردم از روی دلسوزی میخواهد کمک کند اصغر را بهانه کرده.... اما نفر بعدی و نفر بعدی هم با همین مضمون مراجعه کردن الهی قربون محبت پسرم برم اون زنده است اون می بیند و درک میکند اصغر برایم نیروی کمکی فرستاده بود تا مادر خسته نباشد که مادر دست تنها نباشد خیلی به فکر من و خانواده بود و تمام تلاشش را میکرد که من دست به سیاه و سفید نزنم..... 🌈 ❤️ @shahiasgarelyasi
💟📚 بعد از شهادت اصغر رفت و امد در منزل زیاد شد همش به فکر این بودم که یه خانه تکانی حسابی انجام بدم چند وقت بعد از مراسم سالگرد این فرصت پیش امد شروع کردم به شستن فرش و موکت خانه و نظافت آشپز خانه... دو روزی بود که به طول انجامیده بود یکی از همسایه ها امد و گفت : رقیه خانم دیشب خوابِ اصغر را دیدم بهم سفارش کرد که بیایم و به تو در خانه تکانی کمک کنم... گفتم : خیره ان شاءالله...خندیدم و اهمیت چندانی ندادم با خود فکر کردم از روی دلسوزی میخواهد کمک کند اصغر را بهانه کرده.... اما نفر بعدی و نفر بعدی هم با همین مضمون مراجعه کردن الهی قربون محبت پسرم برم اون زنده است اون می بیند و درک میکند اصغر برایم نیروی کمکی فرستاده بود تا مادر خسته نباشد که مادر دست تنها نباشد خیلی به فکر من و خانواده بود و تمام تلاشش را میکرد که من دست به سیاه و سفید نزنم..... 🌈 ❤️ 🌹💔 @shahiasgarelyasi