eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.4هزار دنبال‌کننده
30.5هزار عکس
27.6هزار ویدیو
74 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
دل‌گیرنبـاش! :) دلت‌ڪه‌گیر‌باشد‌🖇 رهـا‌نمیشوےیادت‌باشد؛! خدابندگانش‌راباآنچه‌‌بداند دل‌بسته‌اندمی‌آزماید...✨✋🏻 🙂🌳 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
یه آرزو داشت که همیشه به زبون می‌آورد، می گفت: می‌خوام روز عاشورایِ امام حسین عاشورایی بشم.. روز عاشورا ، داشت جعبه‌های مهمات رو جا به‌ جا می کـرد ، که صدای انفجار بلند شد! وقتی گرد و غبار خوابید ، دیدم سرش از بدنش جدا شده... سر جدا، پیکر جدا …. به روایت: همرزم شهید شهید محمد تکلو بیغش🌷 قائم‌مقام گردان علی‌اکبر علیه السلام لشکر۳۲ انصارالحسین همدان شهادت: جزیره‌ مجنون ۱۳۶۵ 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
وقتی سکوت خدا رو دیدی، نگو خدا باهام قهره! خدا به تموم کائنات فرمان سکوت داده، تا حرف دل تو رو بشنوه... 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
گوشه ای از خصوصیت اخلاقی شهید مدافع حرم 🌺 بابک اعتقاد داشت که لازم نیست کارهایش را به کسی نشان دهد و لازم نیست دیگران بدانند چه کاری انجام میدهد. اعتقاد و کارهای او برای و است نه دیگران.✅ 🌺او رضایت مردم را نمیخواست را میخواست بعضی کارهایی که انجام میداد بعد از همه متوجه شدن... شاید این بتواند تلنگری باشه که جوانان را ازروی قضاوت نکنیم و کارهایمان را با اخلاص و برای نزدیک شدن به خدا انجام دهیم نه توجه مردم.❤️ 🌺خدا مارا بنده های محبوبش قرار میدهد. 💔 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
7.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•°🌱 چشماتو ببند؛ خیال کن که با زائرایی چشماتو ببند؛ خیال کن که الان کربلایی 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
•°🌱 ارباب....حسین جانم فصل پرواز شده... حق بده دلتنگ شوم | 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 از آن زمان که روی آب ریخت، آب گرداگرد قبر مطهر به التماس آمد، تا را از شریعه ی بردارد و را از لبه‌های خشک و برطرف کند. 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
●مکتب بــردوقسم است ... حسینی ... زینبی... وچہ دشـــوار است بودن ، پس ازیڪ حماسہ حسینے .. 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
#عاشقانہ_دو_مدافع #قسمت_پنجاه_دوم _وارد حرم شدیم... حس عجیبے داشتم سرگردو تو بیـ الحرمیـݧ وایساده ب
سوریه... باتعجب نگاهم و کردو گفت:سوریہ❓ نگاهش کردم و گفتم:آره ،مـ میدونم کہ میخواے برے مـݧ میدونم کہ میخواے برے فقط بگو کے❓ چیزے نگفت زدم بہ شونش و گفتم:علے با توام _اشک تو چشماش حلقہ زده و گفت:وقتےکہ دل تو راضے باشہ برگشتم ، پشتمو بهش کردم و گفتم: إجدے❓پس هیچوقت نمیخواے برے دستشو گذاشت رو شونم ومنو چرخوند سمت خودش اومد چیزے بگہ کہ انگشتمو گذاشتم رولباشو گفتم:هیس ، هیچے نگو علے تو کہ میخواستے برے چرا اصلا زن گرفتے❓ چرا موقع خواستگارے بهم نگفتے❓ اصلا چرا مـ❓ علے چرا❓ _دستمو گرفت تو دستشو گفت:اجازه هست حرف بزنم❓ اولا کہ هر مردے باید یروزے ز بگیره دوما کہ اسماء تو کہ خودت میدونے مـݧ عاشقت شدم و هستم باز میپرسے چرا مـ❓ اوݧ موقع خبرے از رفتـݧ نبود کہ بخوام بهت بگم الانش هم اگہ تو راضے نباشے مـݧ جایے نمیرم _آره مـݧ راضے نباشم نمیرے اما همش باید ببینم ناراحتے❓ بادید عکس یہ شهید بغضت میگیره❓ ینے مـݧ مانع رسیدݧ بہ آرزوت بشم❓ مـ خودخواهم علی❓ _اسماء چرا اینطورے میکنے❓ نمیدونم علے ، نمیدونم بس کـݧ اسماء دستم گذاشتم رو سرمو بہ دیوار تکیہ دادم علے از جاش بلند شد رفت سمت در ، یکدفعہ وایساد و برگشت سمت مـݧ بہ حرکاتش نگاه میکردم اومد پیشم نشست و با ناراحتے گفت:!اسماء ینے اگہ موقع خواستگارے بهت میگفتم کہ احتمال داره برم سوریہ قبول نمیکردے❓ _نگاهم و ازش دزدیدم و بہ دستام دوختم قلبم بہ تپش افتاده بود ، نمیدونستم چہ جوابے باید بدم چونم گرفت و سرمو آورد بالا اشک تو چشماش حلقہ زده بود سوالشو دوباره تکرار کرد ایندفعہ یہ بغضے تو صداش بود طاقت نیوردم دستشو گرفتم و گفتم:قبول میکردم علے مثل الاݧ کہ... کہ چے❓ بغضم ترکید ، توهموݧ حالت گفتم ، مثل الاݧ کہ راضے شدم برے _باورم نمیشد ایـݧ حرفو مـݧ زدم❓ کاش میشد حرفمو پس بگیرم کاش زما فقط یکدیقہ بہ عقب برمیگشت علے اشکامو پاک کردو سرمو چسبوند بہ سینش دوباره صداے قلبش میشنیدم پشیمو شدم از حرفے کہ زدم تو دلم گفتم:الا وقت درآغوش گرفتنم نبود علے ، دارے پشیمونم میکنے،چطورے ازت دل بکنم چطورے❓ باصداش بہ خودم اومدم _اسماء اینطورے راضے شدے با گریہ و اشک❓با چشماے غمگیـ❓ فایده اے نداشت مـ حرفمو زده بودم نمیتونستم پسش بگیرم ازش جدا شدم سرمو انداختم پاییـݧ و گفتم:مـݧ تصمیممو گرفتم فقط بگو کے میخواے برے❓ بگو بہ جوݧ علے راضیم برے❓ إ علے گفتم راضیم دیگہ ایـݧ حرفا ینے چے❓ بگو بہ جوݧ علے علے دارے پشیمونم میکنیا دیگہ چیزے نگفت _علے نمیخواے بگے کے میخواے برے❓ آهے کشید و آروم گفت:جمعہ شب پس واقعیت داشت رفتنش تو ایـݧ یکے دوماه دنبال کاراش بود بہ من چیزی نگفته بود چرا❓ احساس کردم سرم داره گیج میره نشستم رو صندلے و چشمامو بستم زما از دستم خارج شده بود نمیدونستم چند روز تا رفتنش مونده باصداے آروم کہ کمے هم لرزش قاطیش بود پرسیدم:علے امروز چند شنبست چهارشنبہ _فقط سہ روز تا رفتنش زماݧ داشتم.باید چیکار میکردم❓ما هنوز عروسے هم نکرده بودیم قرار بود تولد امام رضا عروسیمونو بگیریم و ماه عسل بریم پابوس آقا _جلوے چشمام سیاه شد از رو صندلے افتادم دیگہ چیزے نفهمیدم چشمامو باز کردم همہ جا سفید بود یادم نمیومد چہ اتفاقے افتاده و کجام از جام بلند شدم اطرافمو نگاه کردم هیچ کسے نبود تازه متوجہ شدم کہ بیمارستانم... با سرعت از تخت اومدم پاییـ و سمت در اتاق حرکت کردم ، متوجہ سرم تو دستم نشده بودم ، سرم کشیده شد ، سوزنش دستم و پاره کردو از دستم خارج شد سوزش شدیدے و تو تمام تنم احساس کردم آخ بلندے گفتم،سرم گیج رفت و افتادم زمیـݧ پرستار با سرعت اومد داخل اتاق رو زمیـݧ افتاده بودم _لباسم و کف اتاق خونے شده بود ترسید و باصداے بلند بقیہ پرستارها ، رو و صدا کرد از زمیـݧ بلندم کرد و لباسامو عوض کردݧ و یہ سرم دیگہ وصل کردݧ از پرستار سراغ علے و گرفتم گفت رفتـݧ دارو هاتونو بگیر الا میاݧ مگہ چم شده❓ افت فشار شدیدو لرزش بد _اگہ یکم دیرتر میاوردنتو میرفتیـ تو کما خدا رحم کرده لبم و گاز گرفتم و یہ قطره اشک از گوشہ ے چشمم روے بالش بیمارستاݧ چکید علے با شتاب وارد اتاق شد چشماش قرمز شده بود و پف کرده بود معلوم بود هم گریہ کرده هم نخوابیده بغضم گرفت خستہ شده بودم از بغض و اشک کہ ایـݧ روزا دست از سرم بر نمیداشت خودمو کنترل کردم کہ اشک نریزم اومد سمتم رو بہ پرستار پرسید:چیشده خانم❓ _چیزے نشده پس همکاراتو پرستار حرفشو قطع کرد وخیلے جدے گفت از خودشوݧ بپرسید آمپول آرام بخشے روداخل سرم زد و از اتاق رفت بیرو علے صندلے آورد و کنارم نشست لبخندے بهم زدو گفت:خوبے اسماء❓میدونے چقد منو ترسوندے❓ حالا بگو ببینم چیشده بود مـݧ نبودم❓ لبخند تلخے زدم و گفتم:‌مـݧ چرا اینجام علے❓ازکے❓الا ساعت چنده... ادامه دارد.. 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi