eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.2هزار دنبال‌کننده
28.4هزار عکس
24هزار ویدیو
58 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
سردار شهید نورعلی شوشتری که سال های متمادی منصب خادمی افتخاری بارگاه ملکوتی امام رضا را نیز عهده دار بود بارها در جمع همرزمانش گفته بود: آرزو دارم در میدان جنگ باشم و به شهادت برسم و جسم ناقابلم در راه خدا تکه تکه شود. سردار شوشتری جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و فرمانده قرارگاه قدس که در تدارک برگزاری همایش وحدت سران طوایف در استان سیستان و بلوچستان بود صبح روز یک شنبه 26مهر1388 در اقدامی تروریستی به فیض شهادت نائل آمد. 👈 بخشی از وصیت‌نامه شهید شوشتری: دیروز از هرچه بود گذشتیم- امروز از هرچه بودیم گذشتیم. آنجا پشت خاکریز بودیم و اینجا در پناه میز. دیروز دنبال گمنامی بودیم و امروز مواظبیم ناممان گم نشود. جبهه بوی ایمان می‌داد و اینجا ایمانمان بو می‌دهد. آنجا بر درب اتاقمان می‌نوشتیم یاحسین فرماندهی از آن توست؛ الان می‌نویسیم بدون هماهنگی وارد نشوید. الهی نصیرمان باش تا بصیرگردیم، بصیرمان کن تا از مسیر برنگردیم. آزادمان کن تا اسیر نگردیم. 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💠 مامانمو گم ڪردم. نوجوان ۱۳ ساله‌ای ڪه به منظور مقابله با دشمن و ضربه زدن به آنها، به شناسایی مواضع عراقی ها می‌رفت و غنائم و اطلاعات مهمی را با خود می‌اورد. بهنام می‌رفت شناسایی چند بار گفته بود: دنبال مامانم می‌گردم، گمش ڪردم، عراقی‌ها هم فڪر نمی‌ڪردند بچه ۱۳ ساله بره شناسایی، رهاش می‌ڪردند. یکبار رفته بود شناسایی، عراقی‌ها گیرش انداختند و چند تا سیلی بهش زدند، جای دست سنگین مأمور عراقی روی صورت بهنام مونده بود؛ وقتی برگشت دستش را روی سرخی صورتش گرفته بود، هیچ چیز نمی‌گفت، فقط به بچه‌ها اشاره می‌ڪرد ڪه عراقی‌ها ڪجا هستند و بچه‌ها راه می‌افتادند. یڪ بار یڪ اسلحه به غنیمت گرفته بود و با همان یڪ اسلحه هفت عراقی را اسیر ڪرده بود. 🌷شهید بهنام محمدی🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
یڪ‌محبت‌میڪنی‌ماراحرم‌ دعوت‌ڪنی؟ گریھ‌کردن‌برشماگفتی‌اثرداردحسین..💔(: صلے‌الله‌علیڪ‌یا‌اباعبدالله..🌿 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
✆↶ 🌺شهیـد تهرانے‌ مُقدم دائم الوضو بود❗️ 🔹موقعِ اَذان خیلی‌ها می‌رفتند وضو بگیرند ولی‌ حسن‌ اذان‌ و اقامه را می‌گٌفت و ش‌ را شروع‌ می‌ڪرد. می‌گٌفت‌: زمین جایِ‌ جمع‌ کردن‌ ثوابه... حیف‌ زمین خدا نیسٺ، که‌ آدم‌ بدونِ‌ وضو روش‌ راه‌ بره؟! 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
❌⭕️❌ وظیفه ما در برابر شایعات از دیدگاه قرآن 🔻اگر فردى درباره شخصی يا مؤسسه‏‌اى حرفى زد ما چه وظيفه‌اى داريم. آيا وظيفه داريم سكوت كنيم؟ نه. 🔸 آيا وظيفه داريم بگوييم «ما كه نمى‏ دانيم، خدا عالم است»، «من چه مى‏ دانم، شايد باشد شايد نباشد»؟ این هم نه. 🔸 آيا وظيفه داريم در مجالس نقل كنيم، و بگوييم «چنين چيزى مى‏ گويند»؟ اصلاً و ابداً، اینهم نه. 🔻پس وظيفه‏ مان چيست؟ 🔻مادام كه دلیل و حجت شرعى نيست، نه حق داريم بازگو كنيم، نه حق داريم بگوييم «نمى‏ دانيم، چه مى‏ دانيم، شايد هست، شايد نيست» و نه حق داريم سكوت كنيم، بلكه وظيفه داريم بگوييم دروغ است. 🔻هر وقت شرعاً ثابت شد، آن‏وقت وظيفه ما مبارزه كردن است. البته در هر موردى وظيفه‏‌اى داريم. در بعضى از مسائل، بايد مبارزه كنيم، در بعضى از مسائل حاكم شرعى بايد وظيفه ‏اش را انجام بدهد. 🔻 قرآن مى‏‌گويد: اى مسلمين، نسبت به تهمتی که به یکی از همسران پیامبر زده شد (قضیه افک) یک کلاغ چهل کلاغ کردن، با اين زبان به زبان كردن، دهان به دهان كردن، گناه بزرگى مرتكب شديد، به انسان بیگناهی تهمت زدید... اگر نبود براى شما مسلمانها فضل و رحمت الهى در دنيا و در آخرت، هر آينه مى ‏رسيد به شما عذاب عظيم، هم در دنيا و هم در آخرت، به خاطر چيزهايى كه در آن وارد شديد، يعنى درباره آن چيزها بدون دليل حرف زديد. فقط لطف خدا جلو عذاب دنيا و آخرت را گرفت. پس متوجه باشيد، ديگر چنين كارى نكنيد.(سوره نور : آیات ۱۱ - ۱۳) 📚 مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى؛ ج‏لد ۲۶، صفحه ۴۱۳، با تلخیص و ویرایش جزئی 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
❣️ 💢 در آشپزخونه غرق حال و هوای خودم مشغول کار بودم که محمدرضا با صدای بلند گفت: مادر! نگاه کردم و دیدم دم درب ورودی ایستاده اومد توی آشپزخونه و شروع کرد به چرخیدن دور من و می‌گفت: مادر حلالم کن... مادر حلالم کن. گفتم: آخه چیکار کردی که حلالت کنم؟ ❤️ گفت: وقتی اومدم صداتون کردم متوجه نشدید. بعد با صدای بلند صداتون کردم. حلالم کنید اگه صدایم رو روی شما بلند کردم... 🌷 خاطره ای از زندگی سردار شهید محمد رضا عقیقی 📚 منبع: کتاب همسفر تا بهشت 1 ،صفحه 94 📎 📎 📎 📎 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
1_1227973828.mp3
6.61M
❓من الآن دقیقاً باید برای امام زمان چیکار کنم؟ ✅ اول از همه باید ... 👤استاد شجاعی 👤استاد رائفی پور 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
✍️ 💠 گریه یوسف را از پشت سر می‌شنیدم و می‌دیدم چشمان این رزمنده در برابر بارش اشک‌هایش می‌کند که مستقیم نگاهش کردم و بی‌پرده پرسیدم :«چی شده؟» از صراحت سوالم، مقاومتش شکست و به لکنت افتاد :«بچه‌ها عباس رو بردن درمانگاه...» گاهی تنها خوش‌خیالی می‌تواند نفسِ رفته را برگرداند که کودکانه میان حرفش پریدم :«دیدم دستش شده!» 💠 و کار عباس از یک زخم گذشته بود که نگاهش به زمین افتاد و صدایش به سختی بالا آمد :«الان که برگشت یه راکت خورد تو .» از گریه یوسف همه بیدار شده بودند، زن‌عمو پشت در آمد و پیش از آنکه چیزی بپرسد، من از در بیرون رفتم. 💠 دیگر نمی‌شنیدم رزمنده از حال عباس چه می‌گوید و زن‌عمو چطور به هم ریخته و فقط به سمت انتهای کوچه می‌دویدم. مسیر طولانی خانه تا درمانگاه را با دویدم و وقتی رسیدم دیگر نه به قدم‌هایم رمقی مانده بود نه به قلبم. دستم را به نرده ورودی درمانگاه گرفته بودم و برای پیش رفتن به پایم التماس می‌کردم که در گوشه حیاط عباسم را دیدم. 💠 تخت‌های حیاط همه پر شده و عباس را در سایه دیوار روی زمین خوابانده بودند. به‌قدری آرام بود که خیال کردم خوابش برده و خبر نداشتم دیگر به رگ‌هایش نمانده است. چند قدم بیشتر با پیکرش فاصله نداشتم، در همین فاصله با هر قدم قلبم به قفسه سینه کوبیده می‌شد و بالای سرش از افتادم. 💠 دیگر قلبم فراموش کرده بود تا بتپد و به تماشای عباس پلکی هم نمی‌زد. رگ‌هایم همه از خون خالی شده و توانی به تنم نمانده بود که پهلویش زانو زدم و با چشم خودم دیدم این گوشه، عباس من شده است. زخم دستش هنوز با چفیه پوشیده بود و دیگر این به چشمم نمی‌آمد که همان دست از بدن جدا شده و کنار پیکرش روی زمین مانده بود. 💠 سرش به تنش سالم بود، اما از شکاف پیشانی به‌قدری روی صورتش باریده بود که دلم از هم پاشیده شد. شیشه چشمم از اشک پُر شده و حتی یک قطره جرأت چکیدن نداشت که آنچه می‌دیدم نگاهم نمی‌شد. 💠 دلم می‌خواست یکبار دیگر چشمانش را ببینم که دستم را به تمنا به طرف صورتش بلند کردم. با سرانگشتم گلبرگ خون را از روی چشمانش جمع می‌کردم و زیر لب التماسش می‌کردم تا فقط یکبار دیگر نگاهم کند. با همین چشم‌های به خون نشسته، ساعتی پیش نگران جان ما را به دستم سپرد و در برابر نگاهم جان داد و همین خاطره کافی بود تا خانه خیالم زیر و رو شود. 💠 با هر دو دستم به صورتش دست می‌کشیدم و نمی‌خواستم کسی صدایم را بشنود که نفس نفس می‌زدم :«عباس من بدون تو چی کار کنم؟ من بعد از مامان و بابا فقط تو رو داشتم! تورو خدا با من حرف بزن!» دیگر دلش از این دنیا جدا شده و نگران بار غمش نبودم که پیراهن را پاره کردم و جراحت جانم را نشانش دادم :«عباس می‌دونی سر حیدر چه بلایی اومده؟ زخمی بود، کردن، الان نمیدونم زنده‌اس یا نه! هر دفعه میومدی خونه دلم می‌خواست بهت بگم با حیدر چی کار کردن، اما انقدر خسته بودی خجالت می‌کشیدم حرفی بزنم! عباس من دارم از داغ تو و حیدر دق می‌کنم!» 💠 دیگر باران اشک به یاری دستانم آمده بود تا نقش خون را از رویش بشویم بلکه یکبار دیگر صورتش را سیر ببینم و همین چشمان بسته و چهره برای کشتن دل من کافی بود. اجازه نمی‌داد نغمه ناله‌هایم را بشنود که صورتم را روی سینه پُر خاک و خونش فشار می‌دادم و بی‌صدا ضجه می‌زدم. 💠 بدنش هنوز گرم بود و همین گرما باعث می‌شد تا از هجوم گریه در گلو نمیرم و حس کنم دوباره در جا شده‌ام که ناله مردی سرم را بلند کرد. عمو از خانه رسیده بود، از سنگینی دست روی سینه گرفته و قدم‌هایش را دنبال خودش می‌کشید. پایین پای عباس رسید، نگاهی به پیکرش کرد و دیگر ناله‌ای برایش نمانده بود که با نفس‌هایی بریده نجوا می‌کرد. 💠 نمی‌شنیدم چه می‌گوید اما می‌دیدم با هر کلمه رنگ از صورتش می‌پَرد و تا خواستم سمتش بروم همانجا زمین خورد. پیکر پاره‌ پاره عباس، عمو که از درد به خودش می‌پیچید و درمانگاهی که جز پرستارانش وسیله‌ای برای مداوا نداشت. 💠 بیش از دو ماه درد و مراقبت از در برابر و هر لحظه شاهد تشنگی و گرسنگی ما بودن، طاقتش را تمام کرده و عباس دیگر قلبش را از هم متلاشی کرده بود. هر لحظه بین عباس و عمو که پرستاران با دست خالی می‌خواستند احیایش کنند، پَرپَر می‌زدم تا آخر عمو در برابر چشمانم پس از یک ساعت کشیدن جان داد... ✍️نویسنده: 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
یعنی درد... دردے ... یعنے با یڪے شدن... یعنے اثبات اینکه از همه چیزت براے گذشتے... یعنی فقط را دیدی و او را خواستی نه تعریف و را گمنامی یعنی ....... اے کاش همه ے ما گمنام باشیم 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
🍃🌹🍃🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 ‌ شهیدی که سر بی تنش سخن گفت! 🔹حجت الاسلام صادقی سرایانی از راویان دفاع مقدس نقل می کند: در جاده بصره خرمشهر شهید "علی اکبر دهقان" همین طور که می دوید از پشت از ناحیه سر مورد اصابت قرار گرفت و سرش از پیکر پاکش جدا شد. در همان حال که تنش داشت می دوید، سرش روی زمین غلتید سر مبارک این شهید حدود پنج دقیقه فریاد یاحسین یاحسین سر می داد همه رزمندگان با مشاهده این صحنه شگفت گریه می کردند. 🔸چند دقیقه بعد از توی کوله پشتی اش وصیتنامه اش را برداشتند، نوشته بود: ألسلام علی الرأس المرفوع خدایا من شنیده ام که امام حسین (ع) با لب تشنه شهید شده است، من هم دوست دارم این‌گونه شهید بشوم خدایا شنیده ام که سر امام حسین (ع) را از پشت بریده اند، من هم دوست دارم سرم از پشت بریده بشود خدایا شنیده ام سر امام حسین (ع) بالای نیزه قرآن خوانده، من که مثل امام اسرار قرآن را نمی دانم، ولی به امام حسین (ع) خیلی عشق دارم، دوست دارم وقتی شهید می‌شوم سر بریده ام ذکر "یا حسین" بگوید. عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
🌺12 ربیع الاول، سالروز میلادحضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) به روایت اهل سنت وآغاز هفته وحدت، مبارک باد 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
الهـی درجـلال،رحمانی دركمال، سبحانی تقدیردوستانم را زیبـابنویس خوابی آرام خیالی آسـوده وفردایی پرازموفقیت برایشان رقم بزن شبتون به لطافت گلـ🌷🌙 🌷🍃
یارا: . ♥السلام علیک یا ابا صالح المهدے♥ ❣❣ ✨بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم✨ 🕊اِلـهی عَظُمَ الْبَلاءُ،وَبَرِحَ الْخَفاءُ،وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ،وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ،وَمُنِعَتِ السَّماءُواَنْتَ الْمُسْتَعانُ،وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى،وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِوالرَّخاءِ؛اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد ،اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْناطاعَتَهُمْ ،وَعَرَّفْتَنابِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم،فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاًعاجِلاً قَريباًكَلَمْحِ الْبَصَرِاَوْهُوَاَقْرَبُ؛يامُحَمَّدُياعَلِيُّ ياعَلِيُّ يامُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُماكافِيانِ،وَانْصُراني فَاِنَّكُماناصِرانِ؛ يامَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ،اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني،السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ،الْعَجَل،يااَرْحَمَ الرّاحِمينَ،بِحَقِّ مُحَمَّدوَآلِهِ الطّاهِرين🕊 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
خدایـا... من صدایت می زنم چرا که جز خودت هیچکس را گره گشای مشکلاتم نمیدانم. من "تو" را دارم و دلی که. یقین دارد به بودنت.... یقینی که آرامم می کند : یقین دارم خـدایم مرا رهـا نخواهد کرد به نام خدای همه 🍃🌹🍃🌹
یه حبه نور 🌺🍃 وَسَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ ۖ وَالنُّجُومُ مُسَخَّرَاتٌ بِأَمْرِهِ ۗ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ او شب و روز و خورشید و ماه را مسخّر شما ساخت؛ و ستارگان نیز به فرمان او مسخّر شمایند؛ در این، نشانه‌هایی است از عظمت خدا برای گروهی که می‌اندیشند. -آیه ۱۲ 🍃🌹🍃🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صلی‌الله‌علیک‌یا‌ساکن‌کربلا❤️ سلام‌اۍحضرت‌عشق حضرتـــ جان! سلام‌اۍروح‌عالم،رو‌ح‌ایمان سلام‌اۍجرعه‌نوش‌جام‌ڪوثر سلام‌اۍسید‌و‌سالارخوبان 👌❣ 🍃🌹🍃🌹
‏صد فصل بهار آید و ‏بیرون ننهم گام! ‏ترسم که بیایی تو ‏در خانه نباشم... السلام علیک یا ابا صالح المهدی عج🍃 🍃🌹🍃🌹
🌷سلام صبح بخیر چهارشنبه تون پر از بهترینها امیدوارم خداوند  به زندگیتوڹ برکت به رابطه هاتون محبت به قلبتون مهربانی و به روحتون آرامش بده و از نعمتهای بیکرانش بی نیاز تون کنه... 🌷تقدیم با احترام به دوستان گلم 🌷 نگاه خدا بدرقه راهتون ‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🍃🌹🍃🌹