eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.4هزار دنبال‌کننده
30.6هزار عکس
27.7هزار ویدیو
75 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔶️آیت الله بهجت(ره): تکان میخوری بگو یا صاحب الزمان، می نشینی بگو یا صاحب الزمان، برمیخیزی بگو یا صاحب الزمان، ☘صبح که از خواب بیدار میشوی مؤدب بایست و صبحت را با سلام به امام زمانت شروع کن و بگو آقا جان دستم به دامانت خودت یاری ام کن، 🌱شب که میخواهی بخوابی اول دست به سینه بگذار و بگو"السلام علیک یا صاحب الزمان"بعد بخواب. شب و روزت را به یاد محبوب سر کن که اگر اینطور شد,شیطان دیگر در زندگی تو جایگاهی ندارد،دیگر نمیتوانی گناه کنی،دیگر تمام وقت بیمه امام زمانی... 🔸️و خود امیرالمؤمنین(ع) فرموده است: که در حیرت دوران غیبت فقط کسانی بر دین خود ثابت قدم می مانند که با روح یقین مباشر و با مولا و صاحب خود مأنوس باشن. 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
تو مثل همه نباش تا کی میخواهید در اقیانوس قرمز مملو از رقیب با همه، سر هیچی بجنگید برای اینکه قابلیت های پنهان خودتون رو کشف کنید سری هم به اقیانوس آبی غنی از فرصت‌های بکر و ناب بزنید 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
💔 یک شانزده ساله: توشه برای آخرت خود جمع کنید و خیر زادالتقوی، هر چند که خود من و و خوبی برای آخرت برنداشته و انجام ندادم. 🍃🌹
💛بهش گفتم دوست داری چطوری شهید بشی؟ 💚گفت: همیشه از خدا خواستم طوری شهید بشم که جنازمم برنگرده! دوست ندارم وجبی از این خاک رو اشغال کنم. ۳۷ ساله که هنوز پیکرش برنگشته..💔😔 ؛ 🌷 🍃🌹
کانال شهید ابراهیم هادی
🌹✨🌹 #بر_بال_خاطره_ها 🕊 🔻 #عملیات_والفجر_۴ #قسمت_اول ✨ رمز عملیات: یالله ،یاالله ،یاالله 🔻محور
🌹✨🌹 🕊 🔻 ۴ 🔸تا وقت نماز صبح خواب روی چشم کسی نرفت و آثار خستگی در چهره نیروها مشهود و پیدا بود. در آن لحظات ناب یکرنگی و اخلاص، بچه‌ها حال و احوال بسیار خوبی داشتند. نماز صبح رو به امامت یک روحانی اهل شیراز خواندیم . بعد از آن یکی از بچه‌ها دعای زیبایی که هنوز آن صوت و نوا در خاطرم هست، با تمام وجود خواند و دعا رو تمام کرد 🔸برادر اسماعیلی فرمودند یک در میان بین سنگرها بچه تا دو سه ساعتی که وقت داریم بخوابند. یک کیسه خواب با یک پتو داشتم که توانستم یک ساعتی بخوابم . آن یک ساعتی که خوابیدم خیلی چسپید. ناگهان با صدای انفجارات پی در پی بیدار شدم . سریع رفتم بطرف سنگری که داخل کانال بود. دیدم برادر اسماعیلی با دوربین منطقه رو دیدبانی میکرد . 🔸سئوال کردم که چه خبره ؟ گفتند که اول پاتک است داره گراگیری میکنند و قدرت ما رو میسنجند . 🔸من هم رفتم پیش نیروهای ادوات .دوشکا و خمپاره و ۱۰۶ و دیدم همگی آماده هستند اما چهره‌ها خسته بود ولی کسی اهمیت نمیدادند .لباسها خاکی و گاها گلی بود . ساعت یادم نمیاد که چه ساعتی بود اما حدودا هفت صبح بود . سکوت رادیویی برقرار بود اما تماس بیسیمی بین دیدبان و آتشبارها برقرار بود . 🔸سکوت عجیبی همه رو در بر گرفته بود سمت چپ ما بلندی سورکوه بود که یادم نیست ولی احتمالا تیپ امام رضا (ع) مشهد مستقر بودند . بچه‌ها شروع کردن به خواندن سوره عصر با صوت و نوای زیبایی که یادم نمیره و آن لحظات پر از استرس و حساس که در تاریخ دفاع مقدس ثبت و درج میشد . چون وقتی که عراق در هر نقطه پاتک میزد واقعا منطقه رو وجب به وجب شخم میزد. انواع گلوله‌ها رو‌ بر سر رزمندگان آوار میکرد. لحظات سختی بود و ما با وجود خستگی و بی خوابی شب گذشته در کانالها و سنگرها منتظر پاتک عراقی‌ها بودیم. با توجه به خستگی مفرط بچه‌ها ولی در سنگرها بیشتر نیروها یک مفاتیح کوچیکی در دست داشتند و دعا میخواندند مخصوصا زیارت عاشورا که با خلوص نیت و تواضع و فروتنی همراه بود. 🎤راوی: ... 🍀
یڪ نفــر حسرت لبخند تـو را مـی‌بـارد... ڪـن عـشق نمک گیـــر شود بعـــد بـرو... 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
💔 بی مرزتر از عشقـم و بی خانه‌تر از باد ای فاتــحِ بی لشکرِ من خانه‌اتــــ آبـــاد 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
🔴دو کیلو قند و یک کیلو زعفران را شبــ بگـــــذارید کــــنار پیتـ نفتـــ، صبح که شد دیگر نمی‌شود از آن‌ها استفاده کرد! 🔺 هم این ‌گونه برای انسان ضرر دارد... پنبه را بگذارید کنار آتش و بگویید نسوز! مــــــگر مــــــــی‌شود...؟! | از آدمهای منفی دوری کنید تا زندگی بهتری رو داشته باشید. | ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
قبل از اینکه سرت را بالا ببری و نداشته هایت را به پیش خدا گلایه کنی؛ نظری به پایین بینداز و داشته هایت را شاکر باش. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
#کتاب_سلام_بر_ابراهیم2 قسمت بیست و پنجم اذان🌺 💢به محض ورود دستمال سرخ ها به سر پل ذهاب با چهره زیب
قسمت بیست و ششم آن چهار نفر🌺 💢بسیاری از رزمندگان معتقدند دوران جنگ ماه بعد از خروج بنی صدر تبدیل به دفاع مقدس شد یعنی واژه های معنوی و اهمیت به مسائل دینی در جنگ وارد شد. 💢اما من اعتقاد دارم که در جبهه سر پل ذهاب و روزهای اول جنگ ما دفاع مقدس را با وجود ابراهیم حس میکردیم. 💢ابراهیم هر وقت که فرصت می یافت مشغول مداحی می شد امور معنوی را بین نیروها گسترش میداد. 💢در همان روزهای اول جلسات فرماندهان در یکی از خانه های سر پل ذهاب که دستمال سرخ ها در آنجا مستقر بودند برگزار می شد. 💢اعضای جلسه معمولا اصغر وصالی، علی تیموری، و خلبان شیرودی بودند. 💢 وقتی جلسه تمام می شد ابراهیم مشغول مداحی می شد. 💢تمام نیروها جمع می شدند و از نوای ملکوتی ابراهیم استفاده می کردند. 💢یک روز از طرف اصغر به پادگان ابوذر رفتم نامه ای به خلبان شیرودی دادم که برای جلسه به سر پل ذهاب بیاید. 💢آقای شیرودی گفت بگویید این رفیق ما، آقا ابراهیم حتما باشه. 💢گفتم چشم ایشون هم هستند. 💢روزها گذشت معنویت ابراهیم تاثیر عجیبی روی نیرو ها گذاشت. 💢اوج معنویت ابراهیم را در برخورد با دشمن شاهد بودیم او با دشمن که به اسارت در می آمدند به گونه ای برخورد می کرد که برای تمام نیرو ها الگو بود. 💢یادم هست در ارتفاعات کوره موش در همدان روزهای اول چهار اسیر گرفتیم. ما در یکی از خانه های ابتدایی شهر مستقر بودیم. 💢همراه با ابراهیم این چهار اسیر را به خانه آوردیم تا چند روز بعد به پادگان ابوذر منتقل شوند. 💢آن سوی حیاط یک اتاق با درب آهنی وجود داشت رفقا پیشنهاد کردند که اسرا را به آنجا منتقل کنیم و درش را قفل کنیم. 💢ابراهیم قبول نکرد گفت: اینها مهمان ما هستند. 💢گفتم: آقا ابراهیم چی میگی اینها اسیر های جنگی هستند به وقت فرار می کنند. 💢ابراهیم گفت: اگر برخورد ما صحیح باشد مطمئن باش هیچ کاری نمی کنند. 💢دستان اسرا را باز کرد و آورد داخل اتاق سفره نهار پهن شد نان و کنسرو آوردم تعداد کنسروها کم بود. 💢با تقسیم بندی ابراهیم خودمان هر دو نفر یک کنسرو خوردیم اما به اسرای عراقی به هر نفر یک کنسرو دادیم. 💢عراقی ها زیر چشمی شاهد این اتفاقات بودند می دیدند که قرار بود آنها را زندانی کنیم اما حالا در بهترین حالت کنار ما هستند آنها می دیدند همان چیزی که ما می خوریم حتی بهتر از آن را برای اسرا می آوریم. 💢دو روز گذشت و ابراهیم به من گفت حمام را روشن کن. 💢من هم آب گرمکن را روشن کردم و حمام آماده شد. 💢ابراهیم چهار دست لباس آماده کرد و یکی یکی از اسرا را به حمام فرستاد. 💢عصر همان روز ابراهیم به پادگان ابوذر رفت. همان موقع یک خودرو برای انتقال اسرا به محل استقرار ما آمد. 💢اسرای عراقی گریه می کردند و نمی رفتند و مرتب اسم ابراهیم را صدا می زدند. 💢با بیسیم تماس گرفتم و ابراهیم برگشت. 💢اسرای عراقی یکی یکی با او دست و روبوسی و خداحافظی کردند. 💢آنها التماس می کردند که پیش ابراهیم بمانند ولی قانون چنین اجازه ای به ما نمی داد. 🗣مرتضی پارسائیان 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
💔 💞 استغفار میکنم از اینکه قدر دینمو اونجور که باید ندونستم... دینی که بخاطرش مردم زیادی مثل مسلمونای هند بهای سنگینی پرداخت میکنن؛فقط به جرم مسلمان بودن.... 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
شـ🌙ـب شـد دل‌ها بہ فـردا امیـدوار شـد چشـم‌ها پر از خـواب شـد همه می‌گویند ڪه زنـدگی سـر بالایی و سـرازیـری دارد امـا مـن می‌گویـم زنـدگی هر چـه ڪه هسـت جـریـان دارد می‌گویـم تـا خــدا هسـت و خـدایی می‌کنـد امیـد هسـت فـردا روشـن اسـت. 🌙شبتـون آروم در پنـاه خــدا🌟 فـردایتـان روشـن 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi