ماجرای شهیدی که به دیدار امام زمان(عج) نائل شد
شهیدی که در وصیتنامه خود نوشت به دیدار امام زمان(عج) نائل شده است و این مطلب را چنین بازگو میکند:
" بگذاريد بعد از مرگم بدانند كه همانطور كه بزرگان می گفتند نوكر محال است صاحبش را نبيند من نيز صاحبم را، محبوبم را ديدار كردم اما افسوس كه تا اين لحظه كه اين وصيت را مي نويسم، ديدار مجدد او نصيبم نگشت و تا اين لحظه او را نديده ام تمام جگرم سوخته است.
بدانيد كه امام زمانمان حی و حاضر است و او پشتيبان همه شيعيان می باشد. از ياد او غافل نگرديد.
ديگر در اين مورد گريه مجالم نمی دهد بيشتر بنويسم و تا اين زمان ديدار او را برای هيچكس نگفتم مبادا كه ريا شود.
و اكنون به جبهه می روم تا پيروزی اسلام را نزديك سازم و راه را جهت ظهور آن حضرتش باز سازم....."
شهید چمران بسیار به شهید مصطفی ابراهیمی مجد علاقه داشت و ساخت موشک «مصطفی مصطفی» اولین موشک ابتکاری ۱۰۰ درصد ایرانی بود.
اين شهيد بزرگوار در شهریور سال ۱۳۶۰ در منطقه دارخوين به #شهادت رسيد و در قطعه 24 *بهشت زهرا* به خاك سپرده شده است.
#یا_صاحب_الزمان
#شهدا
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
دو شهید...دو رفیق
همه جا معروف شده بودن به باهم بودن
تو جبهه حتی اگه جداشونم میکردن آخرش نا خواسته و تصادفی دوباره برمیگشتن پیش هم
خبر شهادت علیرو که آوردن مادر محمد هم دو دستی تو سرش میزد و میگفت بچم
اول همه فکر میکردن علی رو هم مثل بچش میدونه به خاطر همین داره اینجوری گریه میکنه
بهش گفتن مادر تو الان باید قوی باشی تو هنوز زانوهات محکمه تو باید ننه علی رو دلداری بدی
همونجور که اشک میریخت گفت:
زانوهای محکم کجا بود؟ اگه علی شهید شده مطمئنم محمد منم شهید شده اونا محاله از هم جدا بشن
عهد بستن آخه مادر...
عهد بستن بدون هم پیش "سیدالشهدا" نرن...
مامور سپاهی که خبر آورده بود کنار دیوار مونده بود و به اسمی که روی پاکت بعدی نوشته شده بود خیره شد
#شهید_محمد_رجبی 🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
14.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حداقل یک نفر را با امام زمانت رفیق کن
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
••⚜••
[تنصرامام زمانك،وتروحتحضر
حالكانكتنصرامامزمانك.]
"امامزمانترایارۍکن وخودت را به
گونهاےآمادهکن ڪه یارۍکنندهۍ
«امامزمانت »باشی!
#شهیدجهادمغنیه
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹خواب عجیب شهید مدافع حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
🍃🕊
بال و پرم ، به درد پریدن نمی خورد ...💔
#اللهمعجللولیکالفرج
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
💔 #رمان_دلارام_من #قسمت_چهل هانیه خانم با کف دست به صورتش می کوبد: یاابالفضل العباس(ع)! عمو طول
💔
#رمان_دلارام_من
#قسمت_چهل_و_یک
محمد چند بار اب دهانش رو قورت میدهد و گلویش را صاف می کند : والا حاج اقا خیلی هم بی خبر نبود....
میدونستیم میخواد بره، ولی این قضایا پیش اومد فراموشمون شد ، اون بنده خدا هم رفت لابد دیرش شده بود دیگه...
عمو تکیه می دهد به دیوار : منظورم اینه که چرا خداحافظی نکرد؟
محمد با درماندگی می گوید : اینو باید از خودشون بپرسید ! حامد همیشه اینطوره...
هانیه خانم درحالی که بشقاب ها را در سفره می گذارد غر میزند :
-عین بابای خدا بیامرزشه ، یهو بی خبر یه کاری می کنه ...
عمو از پاسخ گرفتن ناامید می شود :
- حالا کجا رفته ؟ یعنی رفته اونجا چیکار؟
نویسنده : خانم فاطمه شکیبا
ادامہ دارد...🕊️
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
💔 #رمان_دلارام_من #قسمت_چهل_و_یک محمد چند بار اب دهانش رو قورت میدهد و گلویش را صاف می کند : وال
💔
#رمان_دلارام_من
#قسمت_چهل_و_دو
محمد ، دختر کوچک و شیرینش را روی پایش می نشاند و پاسخ می دهـد :
ما فکر کردیم شما در جریان ماموریتش هستـید ! رفته برای امنیت زوار ، سامرا ، گفت اگه کربلا شلوغ شد شاید کربلام بره ...
هانیه خانم کنار سفره رها می شود و میزند زیر گریه : این بچہ اخرش خودشو به کشتن میده ..
جمله آخر محمد بدجور تکانم می دهد و نگرانی به وجودم چنگ می اندازد ، نگران غریبه ای شده ام که الان آشنا در آمده...
نـگرانم .... نگران مجهولی که حالا از هر معلومی معلوم تر است ، نگران واژه غریبی به نام برادر ، یادم نمی آید برای نیما نگران شده باشم..
بااینکه از یک مادر هستیم ولی چندان علاقه ای به او ندارم ، نمی دانم باید درباره این برادر جدید چه حسی داشته باشم؟
نرگس که تا الان با گوشی اش کشتی می گرفت ، ناگاه می گوید: بلاخره روشن شد ! الان بر می داره !
هانیه خانم بر می گردد با اظطراب می گوید : بزار رو بلندگو! ....
نرگس اطاعت می کند ، بعد از چندبار بوق زدن ، صدای ناواضحی از پشت خط می گوید :
-جانم مادر؟
هانیه خانم خودش را به نرگس می رساند و گوشی را می قاپد : تو کجا سرتو زیر انداختی رفتی بچه ؟
صدای خنده می اید :
شرمنده تون شدم مادر ، ببخشید ، اخه پروازم داشت دیر می شد، این ماموریتم نمی شد کاریش کنم ، باید میرفتم حتما ، شرمنده ...
نویسنده خانم فاطمه شکیبا...
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
14.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
باتوسل به امام زمان ع وبا یاد تمامی شهدا و شهید محمد حسین حدادیان
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
🌷 #شهدا
🍃 #طرح
❤️ #شهید_سید_سجاد_خلیلی
📱 #سایز_پروفایل و #استوری
🍃نشر حداکثری...
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi