📚 برشی از #دلتنگ_نباش
🌷فکر مهران خیلی مشغول بود. نمیدانست کدام راه را انتخاب کند. میخواست با #روح_الله مشورت کند و نظرش را بپرسد.
پاتوق شان شب ها بعد از ساعت خاموشی، در بالای ساختمان ممنوعه بود...
🌷تو میگی بریم یا بمونیم درسمون رو ادامه بدیم؟ من فکرم مشغوله، نمیدونم کدوم رو انتخاب کنم.
روح الله نگاه #نافذش را به مهران دوخت و گفت: آره، باید زودتر وارد کار بشیم. معلوم نیست قضیه سوریه تا کی باشه، باید #زود خودمون رو برسونیم.
🌷الان که سوریه پیش اومده، وقت موندن و درس خوندن نیست، باید بریم و برسونیم خودمون رو
روح الله خیلی #نگران بود. مدام به زینب میگفت: دعاکن اونجایی که دوست دارم بیفتم.
🌷شهادت #رسول_خلیلی خیلی چیزها را برایش روشن کرده بود. از خدا خواست آنچه برایش صلاح است و دوست دارد نصیبش کند.
#پ_ن: آن کس که ترا شناخت جان را چه کند
فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی
دیوانهی تو هر دو جهان را چه کند
#شهید_روح_الله_قربانی 🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
#شهید_مدافع_حرم_حمید_سیاهکالی 🕊🌺
🌸همیشه در حال بدو بدو بود و تکاپو بود
مخصوصا وقتی ایام #شهادت یا #ولادت ائمه میشد یا ماه محرم و ماه رمضان
#میگفتم بابا چرا اینقدر خودت رو #خسته میکنی یه کم #استراحت کن فقط #لبخند میزد،
همش تو راه کار و هیئت و مراسمات و بود ولی الان آرام آرام انگار که می دونست #زود میخواد بره به خاطر همین این دنیا همش #میدوید تا در دنیای #ابدی #آرام بگیره و با بهترینها آرامش بگیره
#روایت_از_مادر_شهید
#شهادت_محرم94
🍃🌹🍃🌹