eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.2هزار دنبال‌کننده
28.3هزار عکس
23.8هزار ویدیو
58 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 ناگهان باز دلم یاد تو افتاد، شکست.. رحمت به روح صائب شیرین سخن که گفت عالم پُر است از تو و خالی است جای تو...! 📸 مراسم عزاداری ایام فاطمیه، بیت مقام معظم رهبری؛ امسال بدون حضور فرمانده قاسم... 🥀 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
امروز مصادف با 🔰شهید به علیه علاقه ی وافری داشتند و در غالب مداحی هایشان از مصائب ایشان می خواندند. همچنین شهید وصیت نمودند که بروی سنگ قبرشان بنویسند: ...  🔰 به نماز اول وقت اهمیت فراوانی می دادند و قران کریم را بسیار تلاوت می نمودند. همیشه دو ساعت قبل از نماز صبح به راز و نیاز می پرداختند. در جبهه بار ها مجروح شدند به گونه ای که در میان دوستان به شهید زنده معروف شدند. 🔰 و هر بار پیش از بهبودی کامل باز به جبهه عزیمت کردند. سر انجام این مجاهد خستگی ناپذیر در 66/2/5 در ارتفاعات شهر بانه در استان کردستان در ساعت صبح حین فرماندهی گردان یا زهرا در سنگر فرماندهی به شهادت رسیدند. 💔 🔰جراهتی که موجب شهادت ایشان شد همچون بود: جراحاتی بر پهلو و بازو و ترکش هایی مانند تازیانه بر کمر ایشان اصابت کرد . 🌹 جهت شادی روح بمناسبت سالروز شهادت این برادر عزیزمان.🌹 🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نشانه های دجال:🌪 ۱_موجودی تک چشم ۲_از مادری یهودی زاده شده ۳_غذاش اندازه یه کوه...... ظهور حضرت مهدی عجل الله سخنرانی حجت الاسلام عالی 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👇 🔸خدا نکند که خاطره شهادت تازه شود آن وقت است  قلب مادر از جا کنده میشود   که در سرگردان بود تا محل شهادت فرزندش را ببیند.من که  جان از بدنم رفت،سردشت تو با دل مادر چه کردی.!😭 روزی که به محل شهادت رفتم حس کردم در دنیای دیگری هستم حال خوبی نداشتم اما خدا ی مهربان کسانی را سرمسیرمن قرار داده بود که هوای من را داشته باشند  کم کم به محل نزدیک شدم مدام به خودم دلداری میدادم  امامگر میشد!! داشتم از درون میسوختم کم کم که نزدیک ترشدم تپش قلبم بالا تررفت کوله پشتی محمدم روی دوشم بوداما آنقدردرخودم غرق بودم که ناگهان دیدم نه کوله دستم هست نه کیفم. با توکل برخدا هرچه بالاترمیرفتیم راحس میکردم دائم ذکر را میگفتم تاازته قلبم دادنزنم... به که رسیدم دل تودل نداشتم از خداخواستم که بردلم رحم کندکه باآرامش به محل شهادت محمدم بروم.. قلبم ازخودم بیشتر عجله داشت،تپش قلب امانم رابریده بود  رابستم به داشتم بالامیرفتم دیدم راحس میکنم با صدای بلند گفتم محمدم کجا افتاده بودی مادر؟ دیدم یکی از برادرها گریه کنان گفت مادرجان من شرمندتم دقیقازیرپای شما محمدشهید شده بودگفتم یا زهرا یازهراسجده زدم برجایی که محمدم به سنگ های سردشت گذاشته بود،پسرم چه ناجوانمردانه پرپر شد. امایک لحضه به یادحضرت زینب افتادم از خودش صبرخواستم تاآرام شوم یک را به نشانه گذاشتم تاوقتی که توان داشته باشم سری بزنم... «محمدم فدای حضرت علی اکبر» 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrah
🌸 از عاشقان حضرت زهرا بود. اون فرمانده گردان بود. اغلب گردان از سادات بودند و اون نیز فرمانده آنها. 🌸🍃درست در موقع شهادتش خمپاره روی سنگر خورد و به چپ_محمد اصابت میکند و ترکشی هم به . محمد به صاحب نام گردانش اقتدا کرد و مثل سلام الله علیها به شهادت رسید.💔 🌸🍃او به شدت علاقه ای که به داشت وصیت کرده بود که روی سنگ قبرش بنویسید 🌸🍃در روز تشییع جنازه شهید تورجی خدا صبر عجیبی به مادر محمد داده بود. مادر شهید در اون روز با صلابت سخنرانی کرد. شهید تورجی زاده توسط پدر و مادرش به خاک سپرده شد. 🌸🍃 خیلی دوست داشتند بعد از شهادتش زیاد برایش بخوانند 👇👇👇 🔰من دوست دارم هر کاری می توانم برای انجام بدم... حتی بعد از !💔 اِن شاءالله که شفیع همگی ما در قیامت باشد. ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
Hamed-Zamani-Nahelatal-Jesm-Yani-(320).mp3
7.99M
ناحلة الجسم یعنی؛ نحیف و دل شکسته میری... 😔جوونی؛ اما مادر پیری! بهونه ی سفر می گیری… 💔🏴 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 جان! از شما نوشتن کجا و منِ روسیاه کجا؟ درست است به حسَب ظاهر، شما بی نشان است، ولی مادر جان! هایی هست که هنگام شنیدن نام نامی شما به می افتد و هایی هستند که با شنیدن مصائبی که بر شما گذشته، از تر می شود خلقت! از شما می خواهیم در این دوران ها در این تباهی ها، نورتان را برما بتابانید و ما را چون آن یهودیانی که با چادر سیاهتان هدایت شدند، به راه فرزندتان هدایت و قدم کنید که راه آن آخرین، تنها راه ماست. . . فقط به رسم ، چند سطری برایتان قلم زدم به آنکه ما را جزء و شما به شمار آورند... ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
خالی است دستانم هیچ ندارم جز دوست داشتنت.... ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
خالی است دستانم هیچ ندارم جز دوست داشتنت.... ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 ۲۴ روز مانده به فاطمیه : من رزق سال کشور را در شب های می گیرم. 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 تو اتوبوس، یکی به بغل دستی من گفت: "من مطمئنم خدا وقتی آرزوی چیزی رو میندازه تو دل آدم، حتما قراره بهش بده" همسنگری ها نذاریم آرزوی تو دلمون بمیره مثه اون شهیدی که اگه یه روز می‌گذشت و میدید آرزوی شهادت نکرده، فرداش رو روزه می‌گرفت....🥀 معطر با یاد حضرت مادر 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
... از خیابان آرام آرام در حال گذر بودم!🤔 . 🌷اولین کوچه به نام شهید همت؛ محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین... نامم را صدا زد! گفت: توصیه ام بود! چه کردی؟... جوابی نداشتم؛ سر به زیر انداخته و گذشتم...😞 . 🌷دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛ پرچم سبز سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود! انگار همین جا بود... عبدالحسین آمد! صدایم زد! گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت خدا... چه کردی؟ جوابی نداشتم و از 😓 از کوچه گذشتم... . به سومین کوچه رسیدم! 🌷شهید محمد حسین علم الهدی... به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند! گفت: و در کجای زندگی ات قرار دارد؟ چیزی نتوانستم جواب دهم! با چشمانی که گوشه اش نمناک شد! سر به گریبان؛ گذشتم... . به چهارمین کوچه! 🌷شهید عبدالحمید دیالمه... آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها! بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛ گفت: چقدر برای روشن کردن مردم! کردی؟! برای خودت چه کردی؟! برای دفاع از !؟! همچنان که دستانم در دستان شهید بود! از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم...😓 . 🌷به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران... صدای نجوا و شهید می آمد! صدای و ناله در درگاه پروردگار... حضورم را متوجه اش نکردم! شدم😓، از رابطه ام با پروردگار... از حال معنوی ام... گذشتم... . 🌷ششمین کوچه و شهید عباس بابایی... هیبت خاصی داشت... مشغول تدریس بود! مبارزه با ، نگهبانی ... کم آوردم...😭 گذشتم... . 🌷هفتمین کوچه انگار بود! بله؛ شهید ابراهیم هادی... انگار مرکز کنترل دل ها بود!! هم ! هم ! هم ! مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در خطر لغزش و تهدیدشان می‌کرد! را دیدم... از کم کاری ام شرمنده شدم😞 و گذشتم... . 🌷هشتمین کوچه؛ رسیدم به شهید محمودوند... انگار پازوکی هم کنارش بود! پرونده های دوست داران شهدا را می‌کردند! آنها که اهل به وصیت شهدا بودند... شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد! برای ارسال نزد ... . پرونده های باقیمانده روی زمین! دیدم وساطت میکردند،برایشان... . اسم من هم بود! وساطت فایده نداشت... از تا ! فاصله زیاد بود...😭😭😭 . دیگر پاهایم رمق نداشت! افتادم... خودم دیدم که با چه کردم!😭 تمام شد... .🥀🕊از کوچه پس کوچه های دنیا! بی شهدا، نمی توان گذشت... 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi