eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.2هزار دنبال‌کننده
29.1هزار عکس
24.9هزار ویدیو
67 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴‏امروز یکی از روزای خوب زندگی منه چون قراره از ‎#اسطوره_تیراندازی_جهان بنویسم که خیلیها شاید ازش مطلع نباشند؛ بهش میگفتند؛ گردان تک نفره صیاد خمینی و .. آخه رکورد تک تیراندازی دنیا را زده بود؛ اونم با ۷۰۰ شلیک موفق البته اینها را ما نباید بدونیم؛چون خودباوری میاره! ‏در وصف ‎#شهید_زرین همین بس، که صدام برای شکارش یک تیم بیست نفری از معروف‌ترین تک‌تیراندازهای جهان و آمریکا را اجیر کرد ... ابرقهرمانی که با ۷۰۰ شلیک موفق؛ صبر از نیروهای بعثی و صدام ربوده بود ... ‎#اسطوره_تیراندازی_جهان ‎#شهید_زرین "پروین اعتصابی" 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت هفتم : شرطبندی ✔️راوی : مهدی فریدوند ، سعید صالح تاش 🔸تقريباً سال 1354 بود. صبح يک روز جمعه مشغول بازي بوديم. سه نفرغريبه جلو آمدند و گفتند: ما از بچه هاي غرب تهرانيم، ابراهيم کيه!؟ بعد گفتند: بيا بازي سر 200 تومان. دقايقي بعد بازي شروع شد. تک و آنها سه نفر بودند، ولي به ابراهيم باختند. 🔸همان روز به يكي از محله هاي جنوب شهر رفتيم. سر 700 تومان شرط بستيم. بازي خوبي بود و خيلي سريع برديم. موقع پرداخت پول، ابراهيم فهميد آنها مشغول گرفتن هستند تا پول ما را جور كنند. 🔸يكدفعه ابراهيم گفت :آقا يكي بياد تكي با من بازي كنه. اگه شد ما پول نميگيريم. يكي از آنها جلو آمد و شروع به بازي كرد. ابراهيم خيلي ضعيف بازي كرد. آنقدر ضعيف كه حريفش برنده شد! 🔸همه آنها خوشحال از آنجا رفتند. من هم كه خيلي عصباني بودم به گفتم:آقا ابرام، چرا اينجوري بازي كردي؟! باتعجب نگاهم كرد وگفت: ميخواستم ضايع نشن! همه اينها روي هم صد تومن تو جيبشون نبود! 🔸هفته بعد دوباره همان بچه هاي غرب تهران با دو نفر ديگر از دوستانشان آمدند. آنها پنج نفره با سر 500 تومان بازيکردند. ابراهيم پاچه هاي شلوارش را بالا زد و با پاي برهنه بازي ميکرد. آنچنان به توپ ضربه ميزد که هيچکس نميتوانست آن را جمع کند! 🔸آن روز هم ابراهيم با اختلاف زياد برنده شد. شب با ابراهيم رفته بوديم مسجد. بعد از ، حاج آقا احکام ميگفت. تا اينكه از شرط بندي و پول صحبت کرد و گفت: پيامبر ميفرمايد: «هر کس پولي را از راه نامشروع به دست آورد، در راه باطل و حوادث سخت از دست ميدهد .» و نيز فرمود هاند: «کسي که لقمه اي از حرام بخورد نماز چهل شب و دعاي چهل روز او پذيرفته نميشود .» 🔸ابراهيم با تعجب به صحبتها گوش ميكرد. بعد با هم رفتيم پيش حاج آقا وگفت: من امروز سر واليبال 500 تومان تو شرط بندي برنده شدم. بعد هم ماجرا را تعريف کرد و گفت: البته اين پول را به يك خانواده بخشيدم! حاج آقا هم گفت: از اين به بعد مواظب باش ، بکن اما شرط بندي نکن. 🔸هفته بعد دوباره همان افراد آمدند. اين دفعه با چند يار قويتر، بعدگفتند: اين دفعه بازي سر هزارتومان! ابراهيم گفت: من بازي ميکنم اما شرط بندي نميکنم. آنها هم شروع کردند به مسخره کردن و تحريک کردن و گفتند: ترسيده، ميدونه ميبازه. يکي ديگه گفت: پول نداره و... 🔸ابراهيم برگشت وگفت: شرط بندي حرومه، من هم اگه ميدونستم هفته هاي قبل با شما بازي نميکردم، پول شما رو هم دادم به ، اگر دوست داريد، بدون شرط بندي بازي ميکنيم. که البته بعد از کلي حرف و سخن و مسخره کردن بازي انجام نشد. ٭٭٭ 🔸دوستش می گفت: با اينكه بعد از آن ابراهيم به ما بسيار توصيه كرد كه شر طبندي نكنيد. اما يكبار با بچه هاي محله نازي آباد بازي كرديم و مبلغ سنگيني را باختيم! آخرای بازي بود كه آمد. به خاطر شرط بندي خيلي از دست ما عصباني شد. 🔸از طرفي ما چنين مبلغي نداشتيم كه پرداخت كنيم. وقتي بازي تمام شد ابراهيم جلو آمد وتوپ را گرفت. بعدگفت: كسي هست بياد تك به تك بزنيم؟از بچه هاي نازي آباد كسي بود به نام ح.ق كه عضو تيم ملي وكاپيتان تيم برق بود. با خاصي جلو آمد وگفت: سَرچي!؟ ابراهيم گفت: اگه باختي از اين بچه ها پول نگيري. او هم قبول كرد. 🔸ابراهيم به قدري خوب بازي كرد كه همه ما تعجب كرديم. او با اختلاف زياد حريفش را شكست داد. اما بعد ازآن حسابي با ما دعوا كرد! ابراهيم به جز واليبال در بسياري از رشته هاي ورزشي داشت. در کوهنوردي يک کامل بود. تقريباً از سه سال قبل از پيروزي انقلاب تا ايام انقلاب هر هفته صبحهاي جمعه با چندنفر از بچه هاي زورخانه ميرفتند تجريش. نماز صبح را در صالح ميخواندند، بعد هم به حالت دويدن از کوه بالا ميرفتند. آنجا صبحانه ميخوردند و برميگشتند. 🔸فراموش نميكنم. ابراهيم مشغول تمرينات كشتي بود و ميخواست پاهايش را قوي كند. از ميدان دربند يكي از بچه ها را روي كول خود گذاشت و تا نزديك آبشار دوقلو بالا برد! اين کوهنوردي در منطقه دربند و کولکچال تا ايام پيروزي انقلاب هر هفته ادامه داشت. ابراهيم را هم خيلي خوب بازي ميكرد. در پينگ پنگ هم استاد بود و با دو دست و دو تا راكت بازي ميكرد وكسي حريفش نبود. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
مهدی جان این روزها حال دلهایمان خوب نیست . حال دلهایمان پر از بوی غصه است ، سرشار از التهاب و دلتنگی ، لبریز از نوای بی کسی ... این روزها دلهایمان برای تو خیلی تنگ است ، برای صدای دلنشینت ، برای لبخند ملیحت ، برای سیمای زهرایی ات ، برای نفس های حیدری ات ... این روزها دلهایمان چقدر پر از بغض است ، پر از گریه های مداوم انتظار ... درست مثل هوای پاییز...که بی هوا ابری می شود و می بارد ... 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
اذان ابراهیم هادی.mp3
5.58M
🕊اذان شهید ابراهیم هادی روحش شاد و یادش گرامی🌷 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
اگر روزی توانستیم به ستایش علف های هرز و گل های خودرو برآییم، تا رستگاری راهی نخواهیم داشت. اگر روزی توانستیم برگی کوچک و ساده را دست به دست بگردانیم و چنان ببویمش که گویی اکسیر حیات است، با فرشتگان محشور خواهیم شد. اگر برای تماشای گل های ریز و پنهان لابه لای بوته ها به خاک سجده بردیم، نَفَس مان حق خواهد شد و دعایمان به آسمان خواهد رسید. اگر برای زندگی کفشدوزک ها و پروانه ها و کرم ها چنان نگران بودیم که گویی آنها همان مایند، به بهشت خواهیم رفت و خدای بخشنده مهربان را نه در آخرت که در همین دنیا ملاقات خواهیم کرد. "بیژن جوانمردی"
♦️چمدونش را بسته بودیم، با خانه سالمندان هم هماهنگ شده بود کلا یک ساک داشت ، کمی نون روغنی، آبنات، کشمش ، چیزهایی شیرین، برای شروع آشنایی … گفت: "مادر جون، من که چیز زیادی نمیخورم یک گوشه هم که نشستم نمیشه بمونم، دلم واسه نوه هام تنگ میشه!” گفتم: "مادر من دیر میشه، چادرتون هم آماده ست، منتظرن.” گفت: "کیا منتظرن؟ اونا که اصلا منو نمیشناسن! آخه اون جامادرجون، آدم دق میکنه ها، من که اینجا به کسی کار ندارم اصلا، اوم، دیگه حرف نمی زنم. خوبه؟ حالا میشه بمونم؟” گفتم: "آخه مادر من، شما داری آلزایمر می گیری همه چیزو فراموش می کنی!” گفت: "مادر جون، این چیزی که اسمش سخته رو من گرفتم، قبول! اما تو چی؟ تو چرا همه چیزو فراموش کردی پسرم؟!” خجالت کشیدم …! حقیقت داشت، همه کودکی و جوونیم و تمام عشق و مهری را که نثارم کرده بود، فراموش کرده بودم. اون بخشی از هویت و ریشه و هستیم بود،راست می گفت، من همه رو فراموش کرده بودم! زنگ زدم خانه سالمندان و گفتم که نمی ریم توان نگاه کردن به خنده نشسته برلب های چروکیده اش رو نداشتم، ساکش رو باز کردم نون روغنی و … همه چیزهای شیرین دوباره تو خونه بودند! آبنبات رو برداشت گفت: "بخور مادر جون، خسته شدی هی بستی و باز کردی.” دست های چروکیدشو بوسیدم و گفتم: "مادر جون ببخش، فراموش کن.” اشکش را با گوشه رو سری اش پاک کرد و گفت: "چی رو ببخشم مادر، من که چیزی یادم نمی یاد، شاید فراموش میکنم! گفتی چی گرفتم؟ آلمیزر؟!” در حالی که با دستای لرزونش، موهای دخترم را شونه میکرد زیر لب می گفت: "گاهی چه نعمتیه این آلمیزر… 😔😔 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
سلام الله علیها الگوی چه کسانی است؟ 🔶 استاد علی صفایی حائری: ، الگوى كسانى است كه بيش‏تر از خودشان هستند و بيش‏تر از رفاه و عدالت و تكامل را مى‏ خواهند؛ كه انسان، با رسيدن به تكامل و شكوفايى استعدادهايش، جهتى عالى‏ تر مى‏ خواهد تا رشد داشته باشد؛ وگرنه خسر و خسارت، او را مى ‏ربايد. تمامى دعا و تمامى آرزوى من، اين است كه تو را ‏ ى رسول و همسر على و مادر زينب، به چشم عنايت بپذيرد. تمام خواسته ‏ى من، اين است كه شما همه، نور چشم اولياء خدا و سُرور قلب آن‏ها باشيد؛ نه سنگى در راه خدا و خارى بر دامان رسول و استخوانى در گلوى على و ضربه‏ اى بر گونه ‏ى . 👈آن‏طور زندگى كن كه «مرگ»، مزاحم «زندگى» تو نباشد! و آن‏گونه بمير، كه زندگى ساز باشى! شايد بتوانى، در كنار باشى! الهى ثَبِّتنا عَلى دينِكَ وَ اسْتَعْمِلْنا بِطاعَتِكَ وَ لَيِّن قُلُوبَنا لِوَلىِّ امْرِكَ وَ عافِنا مما امْتَحَنْتَ بِهِ خَلْقَكَ 📚 نامه هاى بلوغ، ص: 135 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
💠 "رابطه با نامحرم" 💠 🔶 یکی از کارهایی که آرامش را در خانواده ها بهم میریزه و "هیجان کاذب" به انسان میدهد ⭕️ رعایت نکردن حد وحدود "ارتباط با نامحرم" است. ✅ چرا اسلام عزیز ، انقدر تاکید میکنه که آقا مراقب نگاهت باش! ⛔️ خانم مراقب حرف زدنت باش! 💢 طوری حرف نزن که نامحرم ازت خوشش بیاد و وابسته ت بشه و ازت تعریف و تمجید کنه و در آخر ، کارش به درد و دل و بقیه ی کارها بکشه 🔶 خصوصا آنهم در فضای مجازی و فضاهای دیگر ... پس مراقب باشید. ⛔️ خیلی وقتها در فضای مجازی این حد و حدودها اصلا رعایت نمی شود و همین امر بعدها باعث نابودی و فحشا در خانوادها می شود. 💢 دقت کنید ! خدا که بیکار نبوده این مسائل رو فرموده!🚫 🔹برای این گفته که هوای نفس رو به خوبی میشناسه و میدونه 👈 که هوای نفس خاصیتش اینه که : 🔴 اگه بهش لذت دادی 💯بدبختت میکنه آنهم در دنیا و آخرتت ❗️ ⭕️ پس تو حرف زدن با نامحرم چه در فضای حقیقی و چه در "فضای مجازی" حسابی مراقب باشید 🔻 دقت کن تا دیدی انگار از حرف زدن با یه نامحرم "یه ذره داری لذت میبری" سریع قطعش کن تقوا پیشه کن. ❌ به خودت بگو: چه خبرته؟! ادامه نده اگرم ادامه دادی و همینطوری جلو رفتی 🔶به میزانی که ادامش دادی " چوب بیشتری " دنیا بهت میزنه! 🔞 پوستت کنده میشه تا بتونی ترکش کنی؛ تازه اگه بتونی! « آنهم اگر خدا بهت رحم کنه » تا از تباهی و نابودی وسیاهی این گناه ! نجات پیدا کنی . 🔸گاهی اوقات باید بدانی که بعضی ها حد و حدود ارتباط با نامحرم را نمی شناسند و آفتهای آن را نمی دانند. یا بهتر بگم درک و فهمی از قدرت هواهای نفسانی و اذیتهایش ندارند. 🌷 اما کسی که دنبال اطاعت دستور خداست، آدم خیلی فهمیده ای هست... 🔸فقط اونه که از زندگیش لذت میبره... اونه که آرامش داره و عزتمند زندگی میکنه... 🌺 شما هم سعی کنید زندگی و خانوادتون رو در مسیر آرامش قرار بدید و اصلا با نامحرم ارتباط نگیرید تنها در حد ضرورت ارتباط بگیرید و همیشه سعادتمند و عزتمند زندگی کنید . 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
خدایـا... من صدایت می زنم چرا که جز خودت هیچکس را گره گشای مشکلاتم نمیدانم. من "تو" را دارم و دلی که. یقین دارد به بودنت.... یقینی که آرامم می کند : یقین دارم خـدایم مرا رهـا نخواهد کرد به نام خدای همه 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
حبه نور وَ اجعَل قَلبِی بِحُبِّکَ مُتَیِّماً... وجودمو از محبت ِخودت پر كن ... 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
‌همه عمـر ... بر ندارم ... سَر از این ... خمار مسـتی که هنوز ... من نبودم ... که تــو ... در دلم نشستی سلام حضرت دلبـ💚ـر .... اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
🍃سلام و درود بر بندگان صالح خدا، سلام بر شهیدان، آن هایی که زنده اند و نزد پروردگارشان روزی میخورند🌺 🌸سَلاٰمٌ عَلیٰ اِبْراٰهْیم🌸 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
ســـــلام صبحتون پُر از عطر خدا روز پنجشنبه تـون معطر به بوی مهربانی الهی دلتـون شـاد لبتون خندان قلبتون مملو از آرامش صبح زیبای پنج شنبه تـون بخیر ‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
🍃گاهی ما عکس ها را می سوزانیم... و گاهی عکس ها...🌷 شادی روح صلوات🌹 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
اين كجا و آن كجا!!😔 🔹چند وقت پیش ﯾﻜﯽ ﺍﺯ جایی ﺳﻪ ﻫﺰﺍﺭ میلیارد ناقابل برداشت و رفت و دیگه هم برنگشت... و یکی ديگه دوازده هزار ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩ ﮔﺮفت ﻭ ﺭفت و دیگه برنگشت... والان یکی دیگه 100هزار میلیارد.. و هیچکدومشون برنگشتن .....!!!!!!!!!! اما...سی ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ، در یک جنگ، ﭘﺸﺖ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﻣﯿﻦ، ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ میخواستن با جونشون ﻣﻌﺒﺮ ﺑﺎﺯ ﻛﻨﻨﺪ.... یکیشون ﭼﻨﺪ ﻗﺪﻡ ﻛﻪ رفت دوباره برگشت! همه فکر کردن ترسیده، ﭘﻮﺗﯿﻦ ﻫﺎﺵ ﺭﻭ درآورد؛ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : « ﺗﺎﺯﻩ ﺍﺯ ﺗﺪﺍﺭﻛﺎﺕ ﮔﺮﻓﺘﻢ، نو هستش، حیفه، بیت الماله» ﺑﻌﺪ ﭘﺎﺑﺮﻫﻨﻪ ﺭﻓﺖ ﻭ اتفاقا: اونم ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺮﻧﮕﺸﺖ....! رفتن این کجا و رفتن اونا کجا... حالا رفتن کسی مهم نیست.چطوری رفتن و برای چی رفتن مهمه. 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۵ صفر پیامبر در بستر بیماری فرمودند دوات و قلم بیاورید تا چیزی برایتان بنویسم که هرگز گمراه نشوید! عمر گفت: درد بر او غلبه کرده و (العیاذ بالله) هذیان می‌گوید، کتاب خدا ما را بس است! 📚صحیح بخاری، جلد ۷، صفحه ۹ 📚 صحیح مسلم، جلد ۵، صفحه ۷۶ وَمَن يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ نَارًا خَالِدًا فِيهَا وَلَهُ عَذَابٌ مُّهِينٌ ﻭ ﻫﺮ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﻭ ﺭﺳﻮﻟﺶ ﻧﺎﻓﺮﻣﺎﻧﻰ ﻛﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺣﺪﻭﺩ ﺍﻭ ﺗﺠﺎﻭﺯ ﻧﻤﺎﻳﺪ، ﺧﺪﺍ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﺗﺸﻰ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺟﺎﻭﺩﺍﻧﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﻭ ﻋﺬﺍﺑﻰ ﺧﻮﺍﺭﻛﻨﻨﺪﻩ ﺍﺳﺖ. سوره نساء | آیه ۱۴ 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
چه میجویی؟ آرامش؟ آرامش نه در بالشت پر است ونه در قرص های آرامبخش آرامش را درلابه لای نگاه پرمعنای شهدا بجوی !!!! ... 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
💌 🌸 | | 🌸 حاج حسین یکتا: بچه ها بگردید یه خدایی پیدا ڪنید ڪ وسط میدون گناه دستتون رو بگیره ... 🌹 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
حیــای شہید ابراہیم هادے 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت هشتم : کشتي ✔️راوی : برادران شهيد 🔸هنوز مدتي از حضور ابراهيم در باستاني نگذشته بود که به توصيه دوستان و شخص حاج حسن، به سراغ رفت. او در باشگاه در اطراف ميدان خراسان ثبت نام کرد. او کار خود را با وزن 53 کيلو آغاز کرد. آقايان گودرزي و محمدي مربيان خوب ابراهيم درآن دوران بودند. آقاي محمدي، ابراهيم را به خاطر و رفتارش خيلي دوست داشت. آقاي گودرزي خيلي خوب فنون کشتي را به ابراهيم مي آموخت. 🔸هميشه ميگفت: اين پسر خيلي آرومه، اما تو کشتي وقتي زير ميگيره، چون قد بلند و دستاي کشيده و داره مثل حمله ميکنه! او تا امتياز نگيره ول کن نيست. براي همين اسم ابراهيم را گذاشته بود پلنگ خفته! بارها ميگفت: يه روز، اين پسر رو تو مسابقات جهاني ميبينيد، مطمئن باشيد! 🔸سالهاي اول دهه 50 در مسابقات قهرماني نوجوانان تهران شرکت کرد. همه حريفان را با اقتدار شکست داد. او در حالي که 15 سال بيشتر نداشت براي مسابقات کشوري انتخاب شد.مسابقات در روزهاي اول آبان برگزار ميشد ولي ابراهيم در اين مسابقات شرکت نکرد! مربيها خيلي از دست او ناراحت شدند. بعدها فهميديم مسابقات در حضور برگزار ميشد و جوايز هم توسط او اهداء شده. براي همين ابراهيم در مسابقات شرکت نکرده بود. 🔸سال بعد ابراهيم در مسابقات قهرماني آموزشگاهها شرکت کرد و قهرمان شد. همان سال در وزن 62 کيلو در قهرماني باشگاههاي تهران شرکت کرد.در سال بعد از آن در مسابقات قهرماني آموزشگاه ها وقتي ديد صميمي خودش در وزن او، يعني 68 کيلو شرکت کرده، ابراهيم يک وزن بالاتر رفت و در 74 کيلو شرکت کرد. 🔸در آن سال ابراهيم خيره کننده بود و جوان 18 ساله، 74 کيلو آموزشگاهها شد.تبحر خاص ابراهيم در فن لنگ و استفاده به موقع و صحيح از دستان قوي و بلند خود باعث شده بود که به کشتي گيري تمام عيار تبديل شود. ٭٭٭ 🔸صبح زود ابراهيم با وسائل کشتي از خانه بيرون رفت. من و برادرم هم راه افتاديم. هر جائي ميرفت دنبالش بوديم! تا اينکه داخل سالنِ هفت تيرِ فعلي رفت. ما هم رفتيم توي سالن و بين تماشاگرها نشستيم. سالن شلوغ بود. ساعتي بعد مسابقات کشتي آغاز شد. آن روز ابراهيم چندکشتي گرفت و همه را پيروز شد. تا اينکه يکدفعه نگاهش به ما افتاد. ما داخل تماشاگرها تشويقش ميکرديم. با عصبانيت به سمت ما آمد. گفت: چرا اومديد اينجا !؟ گفتيم: هيچي، دنبالت اومديم ببينيم کجا ميري. بعد گفت: يعني چي !؟ اينجا جاي شما نيست. زود باشين بريم خونه با تعجب گفتم: مگه چي شده!؟ جواب داد: نبايد اينجا بمونين، پاشين، پاشين بريم خونه. همينطور که حرف ميزد بلندگو اعلام کرد: 🔸کشتي نيمه نهائي وزن 74 کيلو آقايان و تهراني.ابراهيم نگاهي به سمت تشک انداخت و نگاهي به سمت ما. چند لحظه سکوت کرد و رفت سمت تشک.ما هم حسابي داد ميزديم و تشويقش ميکرديم .مربي ابراهيم مرتب داد ميزد و ميگفت كه چه کاري بکن. ولي ابراهيم فقط ميکرد. نيم نگاهي هم به ما مي انداخت. مربي که خيلي عصباني شده بود داد زد: ابرام چرا کشتي نميگيري؟ بزن ديگه. 🔸ابراهيم هم با يك فن زيبا حريف را از روي زمين بلند کرد. بعد هم يک دور چرخيد و او را محکم به تشك کوبيد. هنوز كشتي تمام نشده بود كه از جا بلند شد و از تشک خارج شد. آن روز از دست ما خيلي بود. فکر کردم از اينکه تعقيبش کرديم ناراحت شده، وقتي در راه برگشت صحبت ميکرديم گفت: آدم بايد را براي قوي شدن انجام بده، نه شدن.من هم اگه تو مسابقات شركت ميكنم ميخوام فنون مختلف رو ياد بگيرم.هدف ديگه اي هم ندارم. گفتم: مگه بده آدم قهرمان و مشهور بشه و همه بشناسنش؟! بعد از چند لحظه سکوت گفت: هرکس ظرفيت مشهور شدن رو نداره، از شدن مهمتر اينه که آدم بشيم. 🔸آن روز به فينال رسيد. اما قبل از مسابقه نهائي، همراه ما به خانه برگشت! او عملاً ثابت کرد که رتبه و مقام برايش اهميت ندارد. ابراهيم هميشه جمله معروف امام راحل را ميگفت: ورزش نبايد هدف زندگي شود. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi