eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.4هزار دنبال‌کننده
30.8هزار عکس
28.2هزار ویدیو
75 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال شهید ابراهیم هادی
#کتاب_سلام_بر_ابراهیم2 قسمت دوازدهم رفاقت🌺 💢ابراهیم همه چیز را در وجود خود از بین برد مگر آدمیت را
قسمت سیزدهم جهالت و هدایت🌺 💢ابراهیم برای برخی از رفقایش که در دوران جهالت طاغوتی غرق بودند خیلی دل می سوزاند. 💢اما برخی تعصبات قومی و محله ای در بعضی جوانهای بی سواد و ورزشکار باعث شده بود دعوا و چاقوکشی در جوان ها زیاد دیده شود. 💢ابراهیم رفیقی داشت بنام محمد، فرهنگ و خانواده او با اهالی محل ما تناسبی نداشت اما چندین بار با ابراهیم تمرین کرده و حتی به زورخانه حاج حسن آمده بود او کشتی گیر موفقی در باشگاه ابومسلم بود. 💢محمد در مسابقات قهرمانی خوش درخشید و مسافر مسابقات جهانی کانادا شد. 💢قبل از عزیمت با دعوت ابراهیم به زورخانه حاج حسن آمد. 💢ساعتی بعد من و علی نصرالله راهی زورخانه شدیم همین که می خواستیم وارد شویم صدای ابراهیم را شنیدیم که فریاد می زد من را بزنید اما با محمد کاری نداشته باشید او مهمان ماست. 💢همین که وارد شدیم دیدیم سه نفر چاقو به دست منتظر فرصت حمله هستند، محمد هم پشت ابراهیم پناه گرفته بود. 💢من یکی از آنها را گرفتم و چاقو را از دستش خارج کردم علی نصرالله هم یکی دیگر را گرفت سومی هم با حمله به ابراهیم روی زمین افتاد اونها بعد کتک خوردن فرار کردند. 💢آن روز به خیر گذشت. 💢محمد آن سال قهرمان مسابقات جهانی شد و پله های پیشرفت را یکی پس از دیگری طی کرد و قهرمان ملی ما شد. 💢در سال های اخیر هم سرمربی کشتی ملی فرنگی را عهده دار شد او کسی نبود جز محمد بناء. 💢سراغش را از برخی دوستان گرفتم می خواستم خودش را ببینم و از حرفهایی که پشت سرش بود مطمئن شوم. 💢در مسجد او را دیدم و احوالپرسی کردم با تعجب گفتم شما آقای.. هستید؟ 💢سر را تکان داد و گفت: بفرمایید. 💢با کمی مکث چهره اش را بر انداز کردم گَرد پیری بر سر و صورتش نشسته بود. 💢با توصیفاتی که از او شنیده بودم با اخلاق و رفتارش جور در نمی آمد. 💢چون شنیده بودم ابراهیم بارها و بارها به خاطر او سند گذاشته بود تا از زندان آزاد شود و شنیده بودم از افراد چاقوکش بود و شنیده بودم ابراهیم را با کارهایش اذیت کرده بود اما حالا.. 💢این بنده خدا چندین سال است نماز اول وقت می خواند و نماز اول وقتش ترک نمی شود حتی نماز صبح را در مسجد به جماعت می خواند. 💢از لحاظ شغلی باشگاه ورزشی در محل دارد و برای جوانان محل زحمت زیادی کشیده و از معتمدین محل و از افراد هیئتی و مذهبی است. 💢گفتم می خواهم در مورد ابراهیم با هم صحبت کنیم 💢نفس عمیقی کشید و گفت: نمی دانید چه ورزشکاری بود توی فن لنگ استاد بود یک بار در مسابقات پنج مسابقه را پشت هم برد که همه را با فن لنگ شکست داد حتی وقتی برای مسابقات می رفتم مثل یک مربی به من راهنمایی می کرد. 💢حرفش را قطع کردم و گفتم من شنیدم ابراهیم برای هدایت امثال شما خیلی زحمت کشیده.. 💢لحن صحبتش تغییر کرد و لبخند تلخی زد و اشک در چشمانش جمع شد مکثی کرد و گفت: خدا می داند چقدر زحمت کشید. 💢و بعد ادامه داد من به خاطر رفقای بدی که داشتم همیشه دنبال چاقو و چاقو کشی بودم البته شرایط آن روزگار این طور بود و من دست کمی از بقیه نداشتم. 💢بارها به خاطر چاقو کشی زندان رفتم و ابراهیم با سند آزادم کرد. 💢بارها به محله ما می آمد و من را نصیحت می کرد اغلب نصیحت هایش دعوا نکردن بود. 💢ما هم در اوج جوانی و جهالت نمی فهمیدیم. 💢اما ابراهیم آنقدر برای ما وقت گذاشت تا مسیر زندگی ما تغییر کرد. 💢روزهای اول انقلاب را فراموش نمی کنم یکبار زیر باران سر تا پا خیس شده بود آمده بود درب منزل ما. 💢چقدر با من حرف زد و نصیحت کرد که دنبال درس و یا دنبال کار بروم. 💢من هم که اهل کار نبودم برای همین خودش دست به کار شد و در حوزه هنری که تازه آغاز به کار کرده بود من را مشغول کرد. 💢خلاصه قبل شهادتش ما را مشغول کار و کاسبی کرد و خودش رفت. 💢کمی مکث کرد و اشک هایش را پاک نمود و ادامه داد ابراهیم را خدا فرستاده بود تا دست ما را بگیرد. 💢من الان در خدمت یکی از قهرمانان و پیشکسوتان کشتی کشور کار می کنم و به جوان ترها آموزش می دهم ولی در کنار کار همیشه برای آنها از ابراهیم می گویم. 💢اینکه چگونه در کنار کشتی به مردم خدمت کنید و سعی کنید مانند ابراهیم بنده خوب خدا باشید. 💢البته مثل من زیاد بودند کسانی که ابراهیم برایشان وقت گذاشته بودحمدالله مرادی که در وزن ۶۲حریف نداشت رفت جبهه و عاقبتش به شهادت ختم شد. 💢قاسم یکی دیگر از رفقای من بود او همیشه چاقو داشت و اهل دعوا بود او بهتر از من تغییر کرد و پله های سعود به سوی خدا را یکی پس از دیگری طی کرد و شنیدم در اواخر فرمانده گردان شده بود که شهید شد. 💢خدا همه شان را رحمت کند و ما را به آنها ملحق کند و خدا از سر تقصیرات ما بگذرد. 💢ایشان این جملات را گفت و بلند شد در حالی که حال منقلب و چشمانی بارانی داشت خداحافظی کرد و رفت. 🗣امیر منجر و یکی از دوستان ابراهیم 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
9.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔 ببینید بسیار زیبا 🌺 راز دست های جدا شده شهید قاسم سلیمانی..... 🌺 رمز عملیات انهدام اسرائیل چیست؟ 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
🌷🍃 🍃 ڪارےکه انجام مے‌دهید حتے نایستید ڪه ڪسی بگوید 👈خسته نباشید. از همان در پشتی بیرون بروید چون اگر ڪنند تو دیگر را گرفتـه‌اے و چـیـزے براے آن باقے نمے‌ماند. ♥ 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
♥️😔 می خوانمت ... ولے ...!!! خیلی خیلی دوری ... نه دستم به دستانت میرسد ...! نه چشمانم به نگاهت ...!‌ چــاره ای کن ...! "تــو" را کم داشتن ...! کم نیست ...! است ...! 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
آدم های ساده را دوست دارم، کسانیکه بدی ها را باور ندارند و به همه لبخند میزنند.. می توان ساعتها آنها را مانند تابلوی زیبایی تماشا کرد! آنها بوی ناب آدمیت می دهند ❤️‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎ @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
💔 نمایی زیبا از مرقد مطهر شهید سلیمانی 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
گریه نکن پدر... همین نان حلال که در دست داری می ارزد به تمام سفره های رنگینِ حرامی که بعضی ها دارن! این روزا نان حلال درآوردن عرضه میخواهد. 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
🌓 درِ خــــــدا همـیشه باز است و فانـوس قشنگش همیشه روشـــــن است! پس فـکرت را از ترس و ناامــیدی دور ڪن و را بخاک بسپار. ✨ ✨ 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
ای ماندگار، ای جاودانه ترین عشق، ای جدا از من و با من، ای منتهای آرزویم، از خودم چه بگویم که همه را دانی و از تو چه بگویم که فراتر از آنی. من تو را می خوانم که راز هرچه عشقی. تو را می خواهم که خوش بوتر از هرچه عطری. به نام خدای همه 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
حبه نور✨ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ شرمنده از تویی که از من و کارهام چشم بر نمیداری... 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
بیـن فـرهنـگ لغـت نام تو استثنایـی است ...! واجـب الـعشـق تـریـن واژه ی دنیا مهـدی‌ (عج ) اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi