eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.2هزار دنبال‌کننده
29.1هزار عکس
24.9هزار ویدیو
67 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
خیلِ کثیری از مومنین نگران محرم‌اند! از رندی پرسیدم: برای اربعین و محرممان چه‌ کنیم؟ گفت: «به غدیرمان وابسته است! اگر در غدیر خوب نوکری کنیم رزق محرم و اربعین را خواهیم گرفت» :)🌱 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 روایتی از روزهای غربت زینبیه...💔 همسر شهید همدانی: ...دقایقی بعد به کوچه هایی باریک رسیدیم که در میان ساختمان هایی بلند و نیمه ویران محصور بودند. کوچه ها آن قدر باریک و پیچ در پیچ و ساختمان ها آنچنان بلند بودند که حتی بیرون ماشین هم به زحمت میشد سرچرخاند و رنگ آسمان را دید! سر یکی از همین کوچه ها تابلوی آبی‌رنگی کاشته شده بود که راهنمای حرکت به سمت زینبیه بود و با گلوله هایی که حکایت از نفوذ تکفیری ها به این منطقه داشت، سوراخ سوراخ شده بود. فلش تابلو نشان میداد که باید به سمت راست دور بزنیم. ماشین که پیچ کوچه را پشت سر گذاشت، از دور گنبد حرم پیدا شد. دیدن گنبد، شوق زیارت خانم را در وجودم زنده کرد. پر شدم از شادی این توفیق اما... این شادی دوامی نداشت...! گنبد زخمی بود... زخمی از بی حرمتی تکفیری ها..! همه آن شادی لحظاتی پیش جایش را با غم و غصه‌ای عمیق عوض کرد. اشک توی چشم هایم پر شد. ای کاش می مُردم و این صحنه را نمی دیدم...!😔 پ.ن: مدافعان حرم حقیقتا عباس های زینب بودند... و هستند...💞 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 ندانمت که چه گویم، تو هر دو چشم منی! که بی وجود شریفت جهان نمی‌بینم... 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
‍ چه کرده ای؟ نه تنها آدم ها بلکه را به هم ریخته ای.... چند روز است نیت می کنم چند خطی از تو بنویسم، دفتر می شود و قلم لام تا کام حرفی برای نوشتن ندارد.حتی پای عقربه های هم برای رسیدن به چنین لحظه ای می لنگد.تو با رفتنت همه را خودشان کردی. در نامت را جست و جو کردم ، آن تصویر معروف دلم را به بازی گرفت.در کودکی خواندی و در روزهای جوانی ارباب شدی. چشم های شجاعت در لحظه اسارت، فروغ هایم را گرفت.آن بیابان و آن ها برایم عصر را تداعی می کند.نمی دانم در آن بیابان بوده است یا نه اما خداراشکر که خانواده ات طعم اسارت را نچشیدند . از هر چه بگذرم لب های خشکیده ات ای است پر از درد، ، داغ نمی دانم چه گذشت بر تو از تا اما پیکر جراحت دیده و جداشده ات برایم و زینب مضطر را زنده کرد چه شد این چنین شبیه ارباب شدی.چه شد که دل ها را زیر و رو کردی.چه کرده ای که هرگاه به تو می اندیشم مهمانم می شود و زانوهایم می لرزند به قول خودت جامعه روز به روز سخت تر شود و روز به روز پیشرفت می کند و پاک بودن سخت است.تو برای رسیدن به چیزهای خوب تر از خوب هایت گذشتی.برای ما که بین بد و بدتر دست و پا می زنیم دعا کن. حافظ آیه های نور، تو را قسم به آن ، برای شفای دل های مرده ما اندکی یا من اسمه دوا بخوان. داریم و درمان گم کرده ایم. راستی شهادتت مبارک .دعای فرج بخوان تا برسد نجات این روزهای به مناسبت سالروز شهادت 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
هرشب که مي خوايد بخوابيد 😴😴: *قبل از خواب وضو بگیرید ، . دعایی بکنید چند دقیقه ای با امام زمان صحبت کنید اعمالت را محاسبه مراقبه کن، ببین امروز چکار کردی؟ توبه کن به خاطر گناه و لغزش هاي طي روزت نزار اثار گناه تو زندگيت باشه نزار اثار گناه تو مانع ظهور حضرت باشه ...🥺🥺 چند مرتبه الهی العفو بگو، چند تا صلوات بفرست که اعظم اذکار است، با خودت بگو، شاید خوابیدم بلند نشدم، اخه كي ميدونه فردا چي ميشه كي از يه ثانيه بعد خبر داره.... و از خدا بخواه اگر عمر دوباره بهت داد، این توفیق را داشته باشی که بهتر از امروز عمل کنی تا انسانی شایسته تر باشی. تا امام زمانت را بشناسي و در زمره يارانش باشي ✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹 یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (ع) و حضرت نرجس (س) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (عج)بخون ، هم که ان شاء الله همگی توی برناممون هست😊 بگو ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیه الله فی ارضه به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را از یاد نبر . 💫 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
بنده‌های شاکر زشتی‌های دیگران را می‌پوشانند از بد بودن کناره می گیرند سختی‌ها را با لبخند و امید می‌گذرانند و باور دارند که پایان شب سیه‌ سپید است چون دلشان را نور خدا گرفته... شبتون بخیر 🍃🌺 ‎ @shahidaziz_ebrahim_hadi
خداوندا دریاب بنده ات را بنده ای که در خنده هایش گفت خدایا شکرت و درگریه های چشمان پر حسرتش گفت خدا بزرگ است و در نداری هایش گفت من هم خدایی دارم ... به نام خدای همه 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
به رسم ادب هرصبح اَلسَّلامُ عَلَیکمْ یا اَهْلَ بَیتِ النُّبُوَّةِ 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
یک حبه نور✨ فَاللَّهُ خَيْرٌ حَافِظًا ۖ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ « و در هر حال، خداوند بهترین حافظ و مهربانترین مهربانان است» -آیه ۶۴ 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
✨ سر صبح بردن نام حسین بن علی میچسبد: السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللهِ اَبَداً ما. بَقیتُ وَبَقِیَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ، اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ❤ 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
من خطا کردم و او دید مرا، رد شد و رفت باز گل کاشت و این نوکر بد، خوار نشد 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
هر روز صبح که چشم می‌گشایی یعنی هنوز باید نقشت را در این صحنه شگفت زندگی بازی کنی و هر روز جدید، آغازی جدید است امیدوارم خوش بدرخشید😍 سلام روزتون عالی 🌸🍃 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
سلام دوستان سه شنبه تون بی نظیر امروزتان شاد و زیبا لحظه هایتان سرشار آرامش و دلخوشی امیدوارم امروز خدا سرنوشتی دوستداشتنی زندگی پراز عشق روزی فراوان لبی خندان و دلی مهربون براتون رقم بزنه🌸🍀 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
🔴 این چشمان یک مادر شهید است وقتی برایش خبر پیدا شدن‌ پیکر پسرش را بعد از ۲۸ سال آوردند خیره شده به دستان همسرش که می‌لرزد ‌ و می‌گرید...! «شهید‌محسن نبوی» 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💢شیخ رجبعلی خیاط: 🔸تو برای خــــدا باش خدا وهمه ملائڪہ اش برای تو خواهند بود (( من کان لله ، کان الله له )) 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
❤️💫چه آرزوهای قشنگی می کردند و چقدر زیبا اجابت می شد.. 🌸 آرزو کرده بود: "بدست شقی ترین انسانهای روی زمین یعنی کشته بشم" و حالا دست اونهاست... 🌾 از خدا خواسته بود: "مثل مولایم بدون سر وارد بشم" ترکش خمپاره سرش رو برد... 🥀 همیشه می گفت: "دوست دارم مثل حضرت زهرا گمنام باشم" سالها پیکرش بود... 🌈 می گفت از خدا خواستم: "بدنم حتی یک وجب از خاک زمین رو اشغال نکنه" آب دجله او رو برای همیشه با خودش برد... 🍃حاج حسین یکتا: میخواستن؛ میشد... میخوایم! نمیشه.. چه کار کردیم با این دل ها.. این هم آرزوی مادر شهید احمدی روشن 💖🍃 🌺💚 💚🌺 🍃💐اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ💐🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج 💚🌹 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
چه متن قشنگیه 👌 ♦️قوی کسی است که, نه منتظر میماند کسی خوشبختش کند، و نه اجازه میدهد کسی بدبختش کند!! هر گاه زندگی را جهنم دیدی, سعی کن پخته از آن بیرون آیی... سوختن را همه بلدند!! زندگی هیچ نمیگوید, نشانت میدهد!! با زندگی قهر نکن... دنیا منت هیچکس را نمیکشد... یکی رفت و، یکی موند و، یکی از غصه هاش خوندو یکی برد و، یکی باخت و، یکی با قسمتش ساختو یکی رنجید، ""یکی بخشید"" یکی از آبروش ترسید یکی بد شد، یکی رد شد، یکی پابند مقصد شد تو اما باش، """خدا اینجاست...!! 🔹با خود عهد بستم که به چشمانم بیاموزم، فقط زیبائی های زندگی ارزش دیدن دارد، و با خود تکرار می کنم که یادم باشد، هر آن ممکن است شبی فرا رسد، و آنچنان آرام گیرم که دیدار صبحی دیگر برایم ممکن نگردد، پس هرگز به امید فردا "محبت هایم را ذخیره نکنم "، و این عهد به من جسارت می دهد که به عزیزترین هایم ساده بگویم : خوشحالم که هستید.... 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
🗓 ۲۱ مرداد سالروز شهادت فرمـانـده جـوان تیپ ذوالفقـار لشکر ۲۷ محمد رسول الله ﷺ توسط گروهک تروریستی کومله ایلام ، جاده اسلام آباد ۱۳٦۲ 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 داستان یک عکس ماندگار📸 دفعه آخری که داشت مےرفت جبھہ دیدم دوربین یه عکاس سمت پسر منه یه چشمم به عکاس بود و پسرمو بوسیدم😍 مهدی اما هم خجالت کشیده بود هم مےخندید... خیلی قشنگ خندید... فدای خنده هاش... 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 از نخواهید که دست شما را بگیرند از شهدا بخواهید که یقه شما را نگیرند☝️.... پ.ن: قسمتی از سخنرانی در مراسم برادر شهیدش 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
فـنـجــانـے_چـاے_بـا_خـدا عثمان به سمتم دویید و فریادش زنگ شد در گوشم (سااااراااا) وقتی چشمانم را باز کردم، همه جا به وسعت تک تک ِ لحظاتِ زندگیم تار بود. و در این تاری، چهره ی آشنا و همیشه نگرانِ عثمان، حکمِ چراغِ چشمک زن را داشت برای اعلامِ زنده بودنم. روی کاناپه کنار پایم نشسته بود و نگاهم میکرد ( خوبی ساراجان؟) فقط دانیال؛ جان صدایم میزد. (از حال رفتی. پدرتو بردن. تا جاییکه میشد همه ی کار رو انجام دادم.. ) . سرش را پایین انداخت. صدایش حزن داشت ( پدرم وقتی با اون همه بدبختی از دنیا رفت، حالِ خواهرم چیزی بدتر از تو بود.. اما من تو اوج ناراحتی برای پدرم خوشحال بودم.. چون من حالشو میفهمیدم، عذابی که میکشید و شرمی که تو چشماش موج میزد، وقتی نون میآوردم توخونه و خواهرام لقمه لقمه میذاشتن دهنش.. مرگ واسه پدرم آرزو بود و من اینو نفس به نفس تو نگاهش میدیدم.. اما پدر تو…) مکث کرد بلند و کشدار.. (فکر نمیکردم مرگش برات اهمیتی داشته باشه). مهم نبود.. هیچ وقت مهم نبود.. مرگش شاید نوعی  کریسمس هم محسوب میشد.. اما.. چرا انقدر دیرو ناخواسته صدای تپشهای قلبش را شنیدم؟ یعنی هیچ وقت سینه اش، هواییِ سر گذاشتنِهایِ دخترانه ام نشد؟؟ سرم گیج رفت. چشمانم را بستم (اهمیتی نداشت.. نه خودش.. نه مرگش.. ) عثمان نفسی پر صدا کشید ( با خواهرام تماس گرفتم، گفتم براتون غذا درست کنن.. امیدوارم ناراحت نشی چون آدرس خونتونو دادم تا بیارن اینجا.. ) با ابروهایی گره خورده نگاهش کردم ( اینجوری نگام نکن.. نمیتونستم تنهاتون بذارم. باید تا چند وقت، دستپخت شونو تحمل کنی.. مادرت که فکر کنم شرایط مناسبی واسه آشپزی داشته باشه.. توام که اصلا بهت نمیخوره اینکاره باشی..) کاش محبتهایش حد داشت.. کاش همه ی آدمهای زمین همینقدر ترسو بودند.. تن صدایش را پایین آورد ( میدونم الان وقتش نیست.. اما نمیخوای یه فکری به حال مادرت کنی؟؟ وضعیت روحیش اصلا خوب نیستا.. وقتی از حال رفتی بدونِ یه کلمه حرف نشست بالا سرت. تا وقتی معاینه ات تموم شد از جاش جم نخورد. خیالش که از بابت سلامتیت راحت شد، رفت تو اتاقش و درو بست.. اگه بخوای ، من یه دوست روانشناس دارم. میتونه کمکش کنه..) وزیر لب با صدایی که بشنوم ادامه داد ( هر چند که حال خودتم تعریفی نداره..) او از زندگی ما چه میدانست؟ چه خوش خیال بود این مسلمانِ مهربان.. ( سارا لجبازی نکن.. من کاری به تو ندارم.. اما بذار این دوستمو بیارم تا مادرتو ببینه.. پیرزن بیچاره از دست میره ها.. اونوقت تنهاتر از اینی که هستی میشی..دوستم، پسر خوبیه.. بذار زندگیتون یه رنگی به خودش بگیره) از کدام رنگ حرف میزند؟؟ در جعبه مدادرنگی های زندگیم فقط  رنگ مشکی بود.. یه عمر، خورشید و ماه و دریا و درخت را با مداد مشکی نقاشی کردم.. روزگارم سیاه بود دیگر به زندگیم چیزی نمیرسید.. صدای زنگ در بلند شد ( غذا رسید.. نترس، نمیذارم بیان داخل..) با لحنی با مزه و آرام به سمتم خم شد ( اما یه مدت باید دستپختشونو تحمل کنی.. شاید سیرت نکنه، اما خیالت راحت، نمیکشه..) مدتی از آن روز گذشت.. عثمان هروز با ظرفی پر از غذا به سراغمان میآمد.. خانه را کمی مرتب میکرد. به زور مقداری غذا به خوردم میداد.. هوای مادر را داشت.. محبت میکرد.. نصحیت میکرد..  پرستاری میکرد.. و به قول خودش رسم مسلمانی به جا میآورد.. اما روزها بی نمک تر از گذشته برایم میگذشت.. و من فقط در این فکر غوطه ور بودم که چرا در لیست مرگ از قلم افتاده ام.. و تانیه به ثانیه بذر کینه از خدای مسلمانان  در دل میکاشتم و انتقام درو میکردم. و مدام در بین حرفهای هروزه ی عثمان جملاتی تکراری از احوال بد مادر و کمکهای احتمالیِ آن دوست روانشناس گوشم را نیشگون میگرفت. اگر میتوانستم سندِ مادر را شش دانگ به نام عثمان میزدم تا هر چه دلش میخواهد، پسرانه خرجش کند. چون من اهل ولخرجی نبودم.. ↩️ ... : زهرا اسعد بلند دوست 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
🔺بـا "شهــادت" زندگـــی زیبا شود.. ✨عاشقی با سوختن معنــا شود.. 🔺حال، آنها رفته و ما مانده ایم.. ✨از "شهادت" ، ما همه جا مانده ایم.. 🔺تـا نفس داریم تا که زنده ایم.. ✨"ای شهیدان از شما شرمنده ایـم" 🔺تا ابد رزمنده ایم پای ولی .. ✨اللهم الرزقنا توفیق الشهادت فى سبیلک.. به یاد شهید ابراهیم هادی...🌷 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 می‌شود باز تو درخانه‌ ما پا بنهی می‌شودباز مرا در بغلت جا بدهی دل من تنگ برای بغلت شد بابا وعده‌ آمدنت از چه غلط شد بابا 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi