eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.2هزار دنبال‌کننده
29.3هزار عکس
25.3هزار ویدیو
71 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
امروز هرگز دوباره تکرار نمیشه خوشبختی منتظرته پس با یک حال خوب و یک لبخند ناب برخیز و از هر ثانیه اش لذت ببر❣ ‌ ‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
ﮔﺎﻫﯽ «ﺧﺪﺍوند» میﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﺎ «ﺩﺳﺖ ﺗﻮ» «ﺩﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﺶ» ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﺩ، ﻭﻗﺘﯽ «ﺩﺳﺘﯽ» ﺭﺍ ﺑﻪ «ﯾﺎﺭﯼ ﻣﯽگیری ﺑﺪﺍﻥ که» «ﺩﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮﺕ» «در ﺩﺳﺖ خداست» 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
🌸💠اگر انسان کارهايش را براي رضاي خدا انجام دهد مطمئن باش زندگيش عوض ميشود و تازه معني زندگي کردن را مي فهمد. شهيد ابراهيم هادی 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
شب کربلای پنج پلاکش رو کند و پرت کرد تو کانال پرورش ماهی. گفت: چه کار داری میکنی؟! چرا پلاکت رو میکنی؟ الان تیر میخوری، مفقود میشی. گفت: «فلانی من هر چی فکر میکنم امشب تو شلمچه ما تیر میخوریم؛ با این آتیشی که از سمت دشمن میاد دخل ما اومده. من یه لحظه به ذهنم گذشت اگه من شهید بشم جنازه‌ی ما که بیاد مثلاً جلوی فلان دانشگاه عجب تشییعی میشه! به دلم رجوع کردم دیدم قبل از لقاء خدا و دیدار خدا، دارم. میخوام با کندن این پلاکه، با نیامدن جنازه یقین کنم که جنازه‌ای نمیاد که تشییع بشه که جمعیتی بیاد و این شهوت رو بخشکونم.» تیر خورد و مفقود شد... مفقود شد؟؟؟!!! اگه مفقود شد چرا خاطره‌هاش گفته میشه؟ چی برا خدا بود و تو اَبَر کامپیوتر خدا گم شد؟ خدا یه زیر خاکی‌هایی داره که نگه داشته روز قیامت رو کنه و بگه دیدید ملائک؟ ببینید این هم جوون بوده. اونجاست که "فتبارک الله أحسن الخالقین" رو ثابت میکنه! 🔊روایتی از حاج حسین یکتا 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال شهید ابراهیم هادی
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت سی و هشتم : ابوجعفر ( ۱ ) ✔️ راوی : حسین الله کرم ، فرج الله مرادیان 🔸ر
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت سی و هشتم : ابوجعفر ( ۲ ) ✔️ راوی : حسین الله کرم ، فرج الله مرادیان 🔸پس از هفت ساعت كوهپيمايي به خط مقدم نبرد رسيديم. در راه ابراهيم با اسير عراقي حرف ميزد. او هم مرتب از ابراهيم تشكر م يكرد. موقع اذان صبح در يك محل امن نماز جماعت صبح را خوانديم. اسير عراقي هم با ما نمازش را به جماعت خواند! آن جا بود كه فهميدم او هم شيعه است. بعد از نماز،كمي غذا خورديم. هر چه كه داشتيم بين همه حتي اسير عراقي به طور مساوي تقسيم كرديم. 🔸اسير عراقي كه توقع اين برخورد خوب را نداشت. خودش را معرفي كرد وگفت: من ابوجعفر، شيعه و ساكن كربلا هستم. اصلاً فكر نميكردم كه شما اينگونه باشيد و...خلاصه كلي حرف زد كه ما فقط بعضي از كلماتش را ميفهميديم. هنوز هوا روشن نشده بود که به غار «با نسيران » در همان نزديكي رفتيم و استراحت كرديم. رضا گوديني براي آوردن کمک به سمت نيروها رفت. 🔸ساعتي بعد رضا با وسيله و نيروي كمكي برگشت و بچه ها را صدا كرد. پرسيدم: رضا چه خبر!؟ گفت: وقتي به سمت غار برميگشتم يكدفعه جا خوردم! جلوي غار يك نفر مسلح نشسته بود. اول فكر كردم يكي از شماست. ولي وقتي جلو آمدم باتعجب ديدم ابوجعفر، همان اسير عراقي در حالي كه اسلحه در دست دارد مشغول نگهباني است! به محض اينكه او را ديدم رنگم پريد. اما ابوجعفر سلام كرد و اسلحه را به من داد.بعد به عربي گفت: رفقاي شما خواب بودند. من متوجه يك گشتي عراقي شدم كه از اين جا رد ميشد. براي همين آمدم مواظب باشم كه اگر نزديك شدند آنها را بزنم! با بچه ها به مقر رفتيم. ابوجعفر را چند روزي پيش خودمان نگه داشتيم. 🔸ابراهيم به خاطر فشاري كه در مسير به او وارد شده بود راهي بيمارستان شد. چند روز بعد ابراهيم برگشت. همه بچه ها از ديدنش خوشحال شدند. ابراهيم را صدا زدم و گفتم: بچه هاي سپاه غرب آمده اند از شما تشكر كنند! باتعجب گفت: چطور مگه، چي شده؟! گفتم: تو بيا متوجه ميشي! 🔸با ابراهيم رفتيم مقر سپاه، مسئول مربوطه شروع به صحبت كرد: ابوجعفر، اسير عراقي كه شما با خودتان آورديد، بيسيمچي قرارگاه لشکر چهارم عراق بوده. اطلاعاتي كه او به ما از آرايش نيروها، مقر تيپ ها، فرماندهان، راههاي نفوذ و... داده بسيار بسيار ارزشمند است.بعد ادامه دادند: اين اسير سه روز است كه مشغول صحبت است. تمام اطلاعاتش صحيح و درست است. از روز اول جنگ هم در اين منطقه بوده. حتي تمام راههاي عبور عراقيها، تمامي رمزهاي بيسيم آنها را به ما اطلاع داده. براي همين آمد هايم تا از كار مهم شما تشكر كنيم. ابراهيم لبخندي زد و گفت: اي بابا ما چيكار هايم، اين كارخدا بود. فرداي آن روز ابوجعفر را به اردوگاه اسيران فرستادند. ابراهيم هر چه تلاش كرد كه ابوجعفر پيش ما بماند نشد. ابوجعفر گفته بود: خواهش م يكنم من را اينجا نگه داريد. ميخواهم با عراقيها بجنگم! اما موافقت نشده بود. ٭٭٭ 🔸مدتي بعد، شنيدم جمعي از اسراي عراقي به نام گروه توابين به جبهه آمده اند. آنها به همراه رزمندگان تيپ بدر با عراقيها ميجنگيدند. عصر بود. يكي از بچه هاي قديمي گروه به ديدن من آمد. با خوشحالي گفت: خبر جالبي برايت دارم. ابوجعفر همان اسير عراقي در مقر تيپ بدر مشغول فعاليت است! عمليات نزديك بود. بعد از عمليات به همراه رفقا به محل تيپ بدر رفتيم. گفتيم: هر طور شده ابوجعفر را پيدا ميكنيم و به جمع بچه هاي گروه ملحق ميكنيم. 🔸قبل از ورود به ساختمان تيپ، با صحن هاي برخورد كرديم كه باوركردني نبود. تصاوير شهداي تيپ بر روي ديوار نصب گرديده بود. تصوير ابوجعفر در ميان شهداي آخرين عمليات تيپ بدر مشاهده ميشد! سرم داغ شد. حالت عجيبي داشتم. مات ومبهوت به چهره اش نگاه كردم. ديگر وارد ساختمان نشديم. از مقر تيپ خارج شديم. تمام خاطرات آن شب در ذهنم مرور ميشد. حمله به دشمن، فداكاري ابراهيم، بيسيم چي عراقي، اردوگاه اسراء و تيپ بدر و... بعد هم شهادت، خوشا به حالش! 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
حاج‌ آقا پناهیان می‌گفت: توی دلت بگو: حسین علیه‌السلام نگاهـم میکنه، عباس نگاهـم میکنه، حتی اگـرم اینطـور نباشه، خدا به حسین میگه:حسینـم... نگاه کن این بندمـو خیلی دلـش خوشه...! ناامیـدش نکـن.. یه نگاهیم بهش بکـن..... این خیلی مطمئـن حرف میـزنه‌ها! 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
این روزهاعجیب نیازمند نگاه هایتان شده ام...! نگاه از قاب چشم مردانی که چشم هایشان خدا را منعکس میکرد... شهدا را یاد کنید با ذکر صلوات 🍃🌹
بسم ربـ شهدا✨ والصدیقین 🎈°•بسم رب الشهدا•°🎈 معرفی شهید : ابراهیم هادی 😍 نام پدر :حسین تاریخ تولد:۱۳۳۶/۰۲/۰۱☺️ محل تولد : تهران تاریخ شهادت : ۱۳۶۱/۱۱/۲۲ محل شهادت : فکه، عملیات والفجر مقدماتی نحوه شهادت : حوادث ناشی از درگیری💔😔 محل دفن : بهشت زهرا(س)، قطعه 26 ردیف 52 شماره 1. وضـعیت پـیکر :جـاویدالاثـر وضعیت تاهل : مجرد تحصیلات : دیپلم شغل : معلم ورزش☺️ خصوصیات اخلاقی : حترام به دیگران بود😊 ؛ حتی به دشمن جنگی همیشه میگفت اکثر این دشمنان ما انسانهای جاهل و ناآگاه هستند. به همین خاطر بیشتر مواقع در درگیری به جای کشتن دشمن آنها را به اسارت میگرفت.اغلب بعد از اسارت انها چون عربی بلد بود با آنها صحبت میکرد. هر نوع غذایی هم خودمان میخوردیم برای آنها میبرد.این رفتار او باعث میشد اسرای عراقی مجذوب او شوند.😍 اگر کار برای رضای خداست، گفتن نداره » و یا « مشکل کارهای ما اینه که برای رضای همه کار می‌کنیم، به جز خدا » ابراهیم همیشه از خدا می‌خواست گمنام بماند؛ چرا که گمنامی صفت یاران خداست.✨ @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
ﺩﺭ ﺑﺎﺯﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ... ﯾﺎﺩ ﻣﯿﮕﯿﺮﯼ؛ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻪ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯼ ﻗﺸﻨﮓ ﺑﺪﻭﻥ ﭘﺸﺘﻮﺍﻧﻪ ... ﻣﺜﻞ ﺁﻭﯾﺨﺘﻦ ﺑﻪ ﻃﻨﺎﺑﯽ ﭘﻮﺳﯿﺪﺳﺖ ... ﯾﺎﺩ ﻣﯿﮕﯿﺮﯼ؛ ﻧﺰﺩﯾﮑﺘﺮﯾﻦ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺗﻮ ... ﮔﺎﻫﯽ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﻨﺪ ﺩﻭﺭﺗﺮﯾﻦ ﻫﺎ ﺑﺎﺷﻨﺪ ... ﯾﺎﺩ ﻣﯿﮕﯿﺮﯼ؛ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺯ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﭘﺲ ﺍﻧﺪﺍﺯ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ ... ﺗﺎ ﺑﺘﻮﺍﻧﯽ ﯾﮏ ﺭﻭﺯﯼ ﺗﻤﺎﻡ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﺑﻐﻞ ﮐﻨﯽ ﻭ ﺑﺮﻭﯼ ... ﻭﺩﺭ ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺷﻨﯿﺪﻩ ﻭﻓﻬﻤﯿﺪﻩ ﻧﺸﻮﯼ ﻧﻤﺎﻧﯽ .... ﯾﺎﺩ ﻣﯿﮕﯿﺮﯼ؛ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ .. ﺳﺎﯾﻪ ﺩﺭﺧﺖ ﻣﻄﻠﻮﺏ ﺍﺳﺖ .. ﺍﻣﺎ ﻫﯿﭻ ﺗﮑﯿﻪ ﮔﺎﻫﯽ ﺍﺑﺪﯼ ﻧﯿﺴﺖ... 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
💝 خدایا... 🌹وقتی پشتم به تو گرم است 🍃 برایم مهم نیست چه کسی 🌹 رو به رویم ایستاده است 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
مهربانم .. "تو پناهگاه منی" وقتی که راه‌ها با همه وسعتشان درمانده ام کنند ... به نام خدای همه 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
حبه نور ✨ فَمَا ظَنُّكُم بِرَبِّ الْعَالَمِينَ. انگار خدا در این آیه فرموده باشه: بیاین بگین در مورد من چی فکر میکنین!!!؟؟ 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
ای عشقِ هاشمی نسب ای منجیِ جوان ما را که پیر کرد غم ِ آخرالزمان! اللهم عجِّل لولیک الفرج وَ تَصَدَّق عَلَینا ؛ یَا صاحبَ العصرِ والزَّمان... 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
عشق یعنی بدمد صبح ولی باز دلم چشم بر حضرت خورشید خودش دلگرم است...!! #هما_کشتگر سلام #صبح‌بخیر 🍃🌹
صبح های زیبا، معجزه نمیخواهد! گاهی با یک سلام ساده، روزمان زیر و رو میشود. ساده ترین سلام را در این صبح صادق به شما مهربانان هدیه میدهم. سلام صبح زیباتون پر انرژی اتفاقات خوب سر راهتون🍂 ‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
خواستم بگویم بیایید امروز پیک خدا بشویم. این مهربانی‌های حیات‌بخش را از اطرافیانمون دریغ نکنیم.همین❤️ 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
💝خاطره ای زیبا از شهید همت  یه روز خيلي ناگهاني به ابراهيم گفتم : به خاطر اين چشم ها هم که شده بالاخره يک روز شهيد مي شي چشم هايش درخشيد و پرسيد : چرا؟ يک دفعه از حرفي که زده بودم پشيمان شدم . خواستم بگويم : ولش کن ! مي خواستم بحث را عوض کنم اما نمي شد . چيزي قلمبه شده بود و راه گلويم را بسته بود . آهي کشيدم و گفتم : چون خدا به اين چشم ها هم جمال داده هم کمال ! چون اين چشم ها در راه خدا بيداري زياد کشيده و اشک هاي زيادي ريخته ❤️خاطره اي از شهيد محمد ابراهيم همت به نقل از همسر ايشان 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت سی و هشتم : ابوجعفر ( ۱ ) ✔️ راوی : حسین الله کرم ، فرج الله مرادیان 🔸ر
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت سی و نهم : دوست ✔️ راوی : مصطفی هرندی 🔸خيلي بي تاب بود. ناراحتي در چهره اش موج ميزد. پرسيدم: چيزي شده!؟ ابراهيم با ناراحتي گفت: ديشب با بچه ها رفته بوديم شناسائي، تو راه برگشت، درست در كنار مواضع دشمن، ماشاءالله عزيزي رفت روي مين و شهيد شد. عراقيها تيراندازي كردند. ما هم مجبور شديم برگرديم. 🔸تازه علت ناراحتي اش را فهميدم. هوا كه تاريك شد ابراهيم حركت كرد، نيمه هاي شب هم برگشت، خوشحال و سرحال! مرتب فرياد ميزد؛ امدادگر... امدادگر... سريع بيا، ماشاءالله زنده است! بچه ها خوشحال بودند، ماشاءالله را سوار آمبولانس كرديم. اما ابراهيم گوشه اي نشسته بود به فكر! كنارش نشستم. با تعجب پرسيدم: تو چه فكري!؟ 🔸مكثي كرد و گفت: ماشاءالله وسط ميدان مين افتاد، نزديك سنگر عراقيها. اما وقتي به سراغش رفتم آنجا نبود. كمي عقبتر پيدايش كردم، دور از ديد دشمن. در مكاني امن! نشسته بود منتظر من. حالت عجيبي داشتم. زير لب فقط ميگفتم: يا صاحب الزمان ادركني. هوا تاريك شده بود. جواني خوش سيما و نوراني بالاي سرم آمد. چشمانم را به سختي باز كردم. مرا به آرامي بلند كرد. از ميدان مين خارج شد. در گوشه اي امن مرا روي زمين گذاشت. آهسته و آرام. من دردي حس نميكردم! آن آقا کلی با من صحبت کرد. بعد فرمودند: كسي مي آيد و شما را نجات ميدهد. او دوست ماست! لحظاتي بعد ابراهيم آمد. با همان صلابت هميشگي. مرا به دوش گرفت و حركت كرد. آن جمال نوراني ابراهيم را دوست خود معرفي كرد. خوشا به حالش اينها را ماشاءالله نوشته بود. در دفتر خاطراتش از جبهه گيلانغرب. ٭٭٭ 🔸ماشاءالله سالها در منطقه حضور داشت. او از معلمين با اخلاص وباتقواي گيلانغرب بود كه از روز آغاز جنگ تا روز پاياني جنگ شجاعانه در جبهه ها و همه عملياتها حضور داشت. او پس از اتمام جنگ، در سانحه رانندگي به ياران شهيدش پيوست. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
💕 بعد از خدا نام شما گره گشای گره های زندگی ماست! خوش به حال ما که سه شنبه ها خوشه چین محبت شماییم! 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
سه شنبه ها را جور دیگری دوست دارم شاید بخاطر اینکه ذکر امروز 《 یا ارحم الراحمین 》است🌸🌺🌹 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
💫 لبخند شما می‌تونه احساسات زیادی رو پنهان کنه، مثل غم، ترس، قلب شکسته و... و بجای همه‌ی این‌ها، قدرت شما رو به نمایش میذاره. لبخند ویترین شخصیت و اعتمادبه‌نفس شماست 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
⭕️ همیشه آیه‌ي ، وَ جَعَلْنا را زمزمه می کرد ‌گفتم : آقا ابراهیم این آیه براے محافظت در مقابل دشمنه ، اینجا که دشمن نیسٺ ! نگاه معنا دارےکرد و گفٺ : دشمنےبزرگتراز شیطان هم وجود داره ⁉️ 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi