eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.3هزار دنبال‌کننده
30.2هزار عکس
27هزار ویدیو
72 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💔  أَسْأَلُكَ بِسُبُحاتِ وَجْهِكَ وَبِأَنْوارِ قُدْسِكَ، وَأَبْتَهِلُ إِلَیْكَ بِعَواطِفِ رَحْمَتِكَ، وَلَطائِفِ بِرِّكَ، أَنْ تُحَقِّقَ ظَنِّى بِما أُؤَمِّلُهُ مِنْ جَزِیلِ إِكْرامِكَ،   از تو می خواهم به درخشش های جلوه ات و به انوار قدست و هم به سویت زاری می کنم به عواطف مهرت و لطایف احسانت که تحقق بخشی گمانم را در آنچه از تو آرزومندم از بزرگی اکرامت.. 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
اين روزها... عجيب نيازمنـدِ نگاه هايتــان شده ايم! نگاه از قاب چشمِ مَردانـے كہ چشم هايشان خـدا را منعكس مےڪنند... 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
در فکه کنار یکی از ارتفاعات، تعدادی شهید پیدا شدند که یکی از آنها حالت جالبی داشت. او در حالی روی زمین افتاده بود که دو دبه پلاستیکی ۲۰ لیتری آب در دستان استخوانی اش بود. یکی از دبه ها ترکش خورده و سوراخ شده بود. ولی دبه دیگر، سالم و پر از آب بود. درِ دبّه را که باز کردیم، با وجود این که حدود ۱۲ سال از شهادت این بسیجی سقا میگذشت، آب آن بسیار گوارا و خنک مانده بود. 🌷شهدای گمنام🌷 یاد شهدا با صلوات🌷
کانال شهید ابراهیم هادی
💔 #رمان_دلارام_من #قسمت_هفتم خاله مرجان و ثنا که می روند ، مادر مرا می کشد به اتاقش ، دوست دارم ک
💔 هرچه به ذهنم فشار می اورم نمی توانم بفهمم دور و برم چه می گذرد ، مجهول بودن موقعیتم بر ترسم افزوده، اطرافم پر است از ساختمان های نیمه ویران ، صدای رگبار و تیراندازی و انفجار ، بوی دود و خون و باروت و هرم آفتاب و گرما تشنگی امانم را بریده ، اینجا کجاست که سر دراوردم؟ در معرکه کدام جنگ گیر افتاده ام؟ صدا از گلویم خارج نمی شود ، صدای غرش انفجارها انقدر بلند است که دستم را روی گوش هایم می فشارم و با چشمان کم سویم دور وبر را در جست و جوی پناهگاه یا فریاد رسی می کاوم. پاهایم سست می شود و بر زمین گرم زانو می زنم، روی خاک هایی که با گلوله و خمپاره شخم خورده اند، دستان بی جانم را ستون می کنم که صورتم زمین نخورد ، باز هم چشمانم را در اطراف می چرخانم، همه جا تار شده ، آخرین رمق هایم تحلیل می رود و سرم به زمین نزدیک می شود که ناگهان ، با دیدن شبح انسان جان میگیرم . صدا از گلویم خارج نمی شود که کمک بخواهم؛ او به طرفم می آید و من امیدوارانه نگاهش می کنم. می رسد بالای سرم ، جان می گیرم. چهره اش واضح ترشده ، پیرمردی ست قد بلند و چهارشانه؛ با لباس سبز سپاه ، سربلند یا ابالفضل العباس به سرش بسته و لبخند میزند ، از چشمانش مهربانی می بارد، خستگی و تشنگی یادم می رود، این پیرمرد نورانی به قدیس می ماند تا رزمنده ؛ و مگر نه اینکه رزمندگان ما کم از قدیس نداشته اند؟ آرام می پرسم:شما کی هستین؟ کنارم زانو میزند:تشنه ای دخترم؟ بی آنکه منتظر جوابم شود قمقمه اش را به لبانم نزدیک می کند: بیا دخترم ، همین الان از فرات برداشتم ، حالتو خوب میکنہ . فرات ؟مگر اینجا کجاست؟؟... نویسنـده:خانم فاطمه شکیبا 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
💔 #رمان_دلارام_من #قسمت_هشتم هرچه به ذهنم فشار می اورم نمی توانم بفهمم دور و برم چه می گذرد ، مجه
💔 آب را یک نفس می نوشم، خنکایش ارامش را در رگ هایم جاری می کند ، پیرمرد درحالی که با محبت نگاهم می کند می گوید : بگو یا حسین(ع) دخترم! زیر لب یاحسین (ع) می گویم و می پرسم شما کی هستید؟ بازهم به سوالم توجه نمی کند و می گوید: پاشو بابا ! بیا بریم من می رسونمت! بابا! چه الفاظ آرامش بخشی ! تابحال کسی این طور خطابم نکرده، چقدر این مرد آشناست! حتما او را جایی دیده ام، پاهایم نیروی تازه می گیرد، بلند می شود و می گوید : پاشو بابا جون. می ایستم و کمر راست می کنم: انجا کجاست؟ چه خبره اینجا؟ -نترس حوراء! بیا بریم، من می رسونمت! -شما اسم منو از کجا می دونید؟ چرا نمی گید اینجا کجاست و چه خبره؟ شما کی هستید؟ عمیق نگاهم می کند وبا صدایی حزین می گوید :اینجا کربلاست باباجان! -کربلا؟؟؟؟ -آره مگه همین الان آب فرات رو نخوردی؟ -فرات؟خود فرات کجاست؟حرم کجاست؟ اینجا فقط یه شهر جنگ زده است! -لبخند میزند :نشنیدی کل ارض کربلا؟ نویسنده: خانم فاطمه شکیبا 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
شنیده‌ای می‌گویند "سر بشکند پا بشکند دل نشکند"؟ چرا به خدا می‌گویند جبار. جبار یعنی شکسته‌بند‌. حالا خدا کجا را بشکند درستش می‌کند؟ سر را؟ پا را؟ نه.... این‌ها را که همین دکترها درست می‌کنند. آن‌که از او برمی‌آید و از دکترها برنمی‌آید دل است. دکتر دل‌شکسته خودش است. اما البته شرط هم دارد. اگر خواستی چیزی را او درست کند نباید ببری پیش دیگران.☝️ هیچ دکتری کار نصفه و نیمه‌ی دکتر دیگر را قبول نمی‌کند. علی‌الخصوص او 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
سلام بر ابراهیم دلها 🌹 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
‍ جذب به روش ابراهیم خواهر شهید ابراهیم هادی می‌گفت : 🔺 یک روز موتور شوهرخواهرم را از جلوی منزل مان دزدیدند، عده ای دنبال دویدند و موتور را زدند زمین. ابراهیم رسید و دزد زخمی شده را بلند کرد، 🔻 نگاهی به چهره وحشت زده اش انداخت و به بقیه گفت: اشتباه شده! بروید. ابراهیم دزد را برد درمانگاه و خودش پیگیر درمان زخمش شد. آن بنده خدا از رفتار ابراهیم خجالت زده شد. ❓ابراهیم از زندگی اش سوال کرد، کمکش کرد و برایش کار درست کرد. ❤️طرف خوان شد، به رفت و بعد از ابراهیم در جبهه شد... ‼️ اگر مثل هنر نداریم، دیگران را هم دزد نکنیم. سلام بر ابراهیم 🌹 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با این که نبودنت بین مشکلات بیشمار ما گُم شده است! با این که تاریخ با تمام توان نبودنت را فریاد می‌زند ... با این که به نبودنت عادت کرده‌ایم!! امّا، آید زِ سفر نگارم ان‌شاءالله ... ▪️اللّهُمَّ عَجِّل فَرجَ مُنتَِقمِ الزَّهرٰاء سَلٰامُ اللهِ عَلَیها ̣̣̣̣ 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 یه جای نماز هست که ما با خدا حرف نمیزنیم بلکه خدا باهامون صحبت میکنه خدا از زبون ما میگه سمع الله لمن حمده.. یعنی دارم میشنوم بنده من من در مقابل تو سراپا گوشم !! 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 عشقـــ فقط اونجایـے ڪ🙃 زل زد بہ قابــ عڪس و گفٺــ🌊 مهمـ نیسٺــ ڪ → دلمــ براٺـ تنگ شدهـ💔 همینــ ڪ جاٺــ خوبہ✨ خیالم راحٺہ🍃 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
📸 مادر شهيدی که هر روز قاب عکس فرزندش در خیابان را تمیز می‎کند 🔸روستای بنه‌‎گز؛ تنگستان استان بوشهر 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 عملیات خیبر خیلی به مهدی سخت گذشت.... تمامدوستانش پرپرشدند. عراق توی جزیره یک میلیون و دویست هزار گلوله بر سر بچه ها ریخته بود. امام هم فرموده بود"حفظ جزایر، حفظ اسلام است! باید جزایر حفظ شوند مهدی به دوستانش گفته بود: "اونقدر تو جزیره می مونم تا جسدم به روی زمین بیفتد تا یک متر خاک جزیره رو با پیکرم حفظ کنم؛ نمی خوام حرف امام رو زمین بمونه" 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 چرخه زندگی من این است رفیق... غم های دلم ریشه میگیرند زیاد میشوند تا اینکه سینه ام را سنگین میکنند... همین که وارد محوطه مزارت میشوم همه غم ها یک دفعه میروند.. ولی احساس نمیکنم🤔.. همین ک از تو دور میشوم انقدر احساس سبکی میکنم که انگار لحظه پروازم رسیده.. این حس عجیب را فقط با تو تجربه کردم...💔 عجیب ترین رفیقم..! کنارم باش...😔 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
❄️🌨❄️ پروردڪَارا : سُڪانِ زندڪَۍِ طوفان زده ام را بہ تو مۍسپارم مۍدانم ڪہ نتیجہ ۍ این اعتماد و توّڪل آرامـش است. بسم الله الرحمن الرحیم.. 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
حبه نور ✨ [إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ] بر آن مهربانِ توانا؛ ناممکن وجود ندارد. 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
⚘﷽⚘ ⚘الســـــــــــــلام علیکــــــــ یااباعبــدالله الحسیـــن(؏)⚘ زلال اشڪ و دعایے،سلام اربابم سـلاله‌ے النجبایے ، سلام اربابم سپیده سرنزده روبروے ڪرببلا بہ گریہ گفت گدایے،سلام اربابم عاشق که باشے هر بار یک چیز را بهــانه میکنے برای یاد کردن معــشوق یک بار آب یک بار باران فرقے نمیکند دلت به هر بهانه اے هوایش را دارد مثل دلِ عاشق ما ارباب این روزها به هر بهانه ‌اے یاد شما مےافتد ‌. . . ⚘السَّلاَمُ عَلَى الْحُسَيْنِ ⚘وَ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ⚘وَ عَلَى أَوْلاَدِ الْحُسَيْنِ ⚘وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَيْن 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
بس است به تو گفتن کجایی؟ که این سوال دردی را دوا نمی‌کند. باید گفت یا صاحب الزمان کجایم؟ از پرتو خورشيد جمال رخ يار است هر خير و سعادت كه نصيب بشر افتاد ؟؟ [بِنَفْسِي أَنْتَ مِنْ مُغَيَّبٍ لَمْ يَخْلُ مِنَّا] 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
من گره خواهم زد ؛ چشمها را با خورشید... دل ها را با عشق.... سایه ها را با آب... شاخه ها را با باد ... امروزتون سراسر عشق و نیکبختی 🌹 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
چهارشنبه های امام رضایی ای کاش مرا تا به رواقی برسانید این زائر جا مانده به باقی برسانید من با حرمم مثل دو تا خط موازی ای کاش که ما ما را به تلاقی برسانید 🏴 🍃🌺
خدﺍﻭﻧﺪﺍ ﺩﻭ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺑﮕﯿر: ﺧﻮﺩﻣﺤﻮﺭﯼ ﻭ ﻏﺮﻭﺭ ﮐﻪ ﺍﻭﻟﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﻦ می گیرﺩ ﻭ ﺩﻭﻣﯽ ﭘﺎﮐﯿﻢ ﺭﺍ... ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ ﺩﻭ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﺭﻭﻧﻢ ﺍﺭﺗﻘﺎﺀ ﺑﺒﺨﺶ:ﺍﯾﻤﺎﻥ ﻭ ﺻﺒﺮ ﮐﻪ ﺍﻭﻟﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺑﯿﺸﺘﺮ مى كند ﻭ ﺩﻭﻣﯽ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺰﺩﯾﮏ مى كند ... ﺧﺪﺍﯾﺎ ﮐﻤﮑﻢ ﮐﻦ ﺑﻪ ﺩﻭ ﭼﯿﺰ ﻣﺒﺘﻼ ﻧﮕﺮﺩﻡ:ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﯽ ﻭ ﻧﺎﺳﭙﺎﺳﯽ ﮐه ﺍﻭﻟﯽ ﭘﺎﮐﯽ ﺟﺴﻢ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﻦ مى گيرد ﻭ ﺩﻭﻣﯽ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺩﺭﻭﻥ ﺭﺍ ... 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
از جبهه برميگشتم، وقتی رسيدم ميدان خراسان هيچ پولی همراهم نبود، به سمت خانه در حرکت بودم اما مشغول فكر؛ الان برسم خانه همسرم و بچه هايم از من پول ميخواهند، تازه اجاره خانه را چه كنم؟ به چه کسی رو بيندازم؟ خواستم بروم خانه برادرم، امااو هم وضع خوبی نداشت سر چهارراه عارف ايستاده بودم، با خودم گفتم: فقط بايد خدا کمک کند من اصلا نميدانم چه كنم! در همين فكر بودم که يكدفعه ديدم ابراهيم سوار بر موتور به سمت من آمد، خيلی خوشحال شدم. تا من را ديد از موتور پياده شد، مرا در آغوش کشيد، چند دقيقه ای صحبت كرديم وقتی ميخواست برود اشاره کرد: حقوق گرفتي؟ گفتم: نه، هنوز نگرفتم، ولی مهم نيست دست کرد توی جيب و يک دسته اسکناس درآورد گفتم: به جون آقا ابرام نميگيرم، خودت احتياج داری. گفت: اين قرض الحسنه است هر وقت حقوق گرفتی پس ميدی، بعد هم پول را داخل جيبم گذاشت و سوار شد و رفت، آن پول خيلی برکت داشت خيلی از مشکلاتم را حل کرد، تا مدتی مشکلی از لحاظ مالی نداشتم، خيلی دعايش کردم آن روز خدا ابراهيم را رساند مثل هميشه حلال مشكلات شده بود. 🌷شهید 🌷 یاد شهدا باصلوات🌷 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
کاش میشد زیر این عکس بنویسم همین الان یهویی! (: نمیشه..؟ ): یا اینکه تو یکی از تابوت ها خوابیده باشم.. رفیقم داد بزنه رفیقمونم شهید شدا.. (: فقط اونجا که سید میگه: تابوتم رو راهی کرببلا بکنن.. 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 پیکرش را با دو شهید دیگر، تحویل بنیاد شهید داده و گذاشته بودند سردخانه. نگهبان سردخانه می گفت: یکی شان آمد به خوابم و گفت: "جنازه ی من رو فعلاً تحویل خانواده ام ندید !" از خواب بیدار شدم. هر چه فکر می کردم کدام یک از این دو نفر بوده ، نفهمیدم ؛ گفتم ولش کن ، خواب بوده دیگه و فردا قرار بود جنازه ها رو تحویل بدیم که شب دوباره خواب شهید رو دیدم. دوباره همون جمله رو بهم گفت .این بار فوراً اسمش رو پرسیدم. گفت: امیر ناصر سلیمانی. از خواب پریدم ، رفتم سراغ جنازه ها. روی سینه ی یکی شان نوشته بود: بعد ها متوجه شدم توی اون تاریخ، خانواده اش در تدارک مراسم ازدوج پسرشان بوده اند ؛ شهید خواسته بود مراسم برادرش بهم نخورد. خاطره ای از شهید ناصر سلیمانی منبع:مجموعه دوران طلایی 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
🔰 لوح | کفش پای سلیمانی به سر قاتل او شرف دارد 🔻حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: «کفش پای سلیمانی هم بر سرِ قاتل او شرف دارد.» ۹۹/۰۹/۲۶ 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
🔸در یک هتل مجلل جلسه داشتیم تا حاج قاسم از جلسه بیرون بیاید گفتم برای ما صبحانه بیاورند حاج حسین بلافاصله سفارش را پس گرفت .گفت یک وعده صبحانه توی این هتل کلی هزینه روی دست بیت المال می گذاره صبر کن می ریم محل کار و اونجا صبحانه می خوریم 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi