🌺🍀💐🌴💐🍀🌺
#کرامات_شهدا
زماني بچه ها در #شلمچه پيكر يكي از #شهدا را كه از نيروهاي #غواص بود، كشف كردند....
اما متأسفانه تا نزديك غروب آفتاب هرچه گشتند #پلاك آن #شهيد بزرگوار را پيدا نكردند، ديگر مأيوس شده بودند، با خود گفتند: #پلاك_شهيد كه پيدا نشد، پس پيكر #شهيد را همان جا مي گذاريم، صبح دوباره برمي گرديم.
صبح، يكي از برادرهايي كه با ما كار مي كرد، از خواب شب گذشته اش تعريف كرد و گفت: «ديشب خواب ديدم كه يك #غواص بالاي خاكريز آمد و به من گفت، دلاور اين جا چه مي كني؟»
من گفتم دنبال #پلاك_شهيدي مي گرديم، ولي پيدا نمي كنيم. او گفت: همان جا را مقداري عميق تر بكنيد، #پلاكش را هم پيدا مي كنيد».
صبح كه بچه ها پاي كار برگشتند، همان جا را عميق تر كندند و اتفاقاً پلاك #شهيد را هم پيدا كردند.
راوي :
#بسيجي_گمنام
شادی روح #امام_راحل و شهدا
#صلوات
💔
شهیدی که درقبرچشمانش رابازکرد
مادر شهید: عرض کردم خدایا از تو مى خواهم عنایتى کنی تا فرزندم چشمانش را باز کند تا من مانند دوران حیاتش یک بار دیگر براى آخرین بار به چشمانش نگاه کنم.
زمانی که على اکبر در بیمارستان بقیة الله تهران بسترى بود، چون تعداد عیادت کنندگان او زیاد بود براى رعایت حال دوستانش سعى مى کردم اکثرا از پشت شیشه اتاق، فرزندم را ببینم، گاهی هم دو سه دقیقه مختصر کنار او مى ایستادم و برمىگشتم.
پس از اینکه در بیمارستان به شهادت رسید و او را براى غسل به غسالخانه بردند باز هم وقتى براى دیدن او به غسالخانه رفتم، این فرصت را در اختیار دیگران گذاشتم.
برادر شهید: در موقع دفن پیکر، برادرم در آغوش من بود. وقتی مادرم بالاى قبر، آرزو کرد، على اکبر چشمانش را باز کند، من به چشمان برادرم که صورت او را از کفن باز کرده و روى خاک گذاشته بودم خیره شدم.
در این لحظات بسیار کوتاه با کمال شگفتى مشاهده کردم در همان لحظه که مادرم این کلمات را بیان مى کرد چشمان على اکبر از هم گشوده شد و به مادرم نگریست و بعد از لحظات کوتاهی دوباره بسته شد.
ما پس از این ماجرا تا سالها این مطلب را فاش نکردیم، چون نگران این بودیم مبادا دیگران در صحت این قضیه شک نمایند و یا خیال کنند ساختگى است.
تا اینکه یکى از بستگان ما که در کارهاى تبلیغاتى است وقتى متوجه این اعجاز شد عکس ها را از ما گرفت و در کنار هم گذاشت و به صورت یک پوستر چاپ کرد و بدین ترتیب این قضیه بر همگان آشکار شد
#شهید_علی_اکبر_صادقی
تولد ١٣۴٠تهران
شهادت۶۶/٣/٩ شاخ شمیران
مزار:بهشت زهرا(س)، قطعه٢٩، ردیف٢
#کرامات_شهدا
@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔
شهیدی که پول ساخت حسینیه را داد...
بعد از شهادتش یک شب اومد به خوابم و گفت:
مادر! دلم میخواد تو حیاط خونه یه حسینیه بسازید
گفتم: مادر ما که پول نداریم. گفت: غصه نخور پولش با من!
یه جلسه قرض الحسنه ای داشتیم که هر ماه تشکیل می شد. تصمیم گرفتم تو جلسه بعدی با اسم سید جعفر شرکت کنم، تو اون جلسه وقتی قرعه کشی شد اسم سیدجعفر برای وام یک میلیونی دراومد، خیلی خوشحال شدم، یاد اون جمله سید جعفر افتادم که توی خواب بهم گفت: غصه نخور پولش با من!
با کمک پدرش، با اون پول تونستیم تو حیاط منزل یه حسینیه بسازیم.
اسم حسینیه رو هم گذاشتیم حسینیه باب الحوائج.
از زمانی که این حسینیه تو منزل ما ساخته شد مناسبت مذهبی نبود که ما مراسم نداشته باشیم.
الان هم به برکت اهل بیت و خود شهید مردم شهر تو مناسبت های مختلف تو حسینیه مراسم برگزار می کنند که خیلی از اونها حاجت دارند و شهید و واسطه قرار میدن و تو حسینیه یه مراسم روضه میگیرن و حاجت روا میشن.
راوی: مادر #شهید_سیدجعفر_مظفری
#کرامات_شهدا
#خانواده_شهید
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
17.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔
شهیدی که خواهر کر و لالش را شفا داد شهید کریم شورآبادی به روایت سردار حسنی سعدی...
🌹آدرس مزار مطهر شهید کریم شورآبادی گلزار شهدای کرمان قطعه ۲ ردیف ۱۰ شماره ۵...
#شهید_کریم_شورآبادی
#کرامات_شهدا
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔
حرف آخر...
شهیدی که کمترین کرامتش، مستجابالدعوه بودن است
حاج نوروز اکبری زادگان از نویسندگان دفاع مقدس خواب عجیبی از همرزم خود "شهید حمید قبادی نیا" فرمانده بسیج آبادان در زمان جنگ را میبیند و میداند این خواب بشارتی بزرگ برای او است.
برای تعبیر آن راهی اصفهان و بیت آیت الله ناصری (ره) می شود. پس از سلام و احوال پرسی، حضرت آیت الله می پرسد درباره حمید می خواهی با من صحبت کنی؟ او هم با تعجب می گوید: بله، در مورد شهید حمید قبادی نیا!
آیت الله ناصری ادامه می دهد و بدون اینکه بیننده خواب، حرف خود را شروع کند، خوابی که او دیده بود را برای خودش با جزئیات دقیق تعریف می کند و او نیز مات و مبهوت می ماند!
آیت الله می گوید: مزار این شهید در آبادان است و من به زیارت او رفته ام. ایشان یک انسان فوق العاده است و در بهشت جایگاه رفیعی دارد.
او کراماتی بسیاری دارد و از پایین ترین کرامات او این است که «مستجاب الدعوه» است؛ یعنی هر کس به ایشان توسل کند و یا دو بیت شعر در مورد امام حسین (ع) بخواند و ثوابش را به او هدیه و برایش دعا کند، حاجتش برآورده می شود.
راوی: حاج نوروز اکبری زادگان
#شهید_حمید_قبادی_نیا
سالروز شهادت
#کرامات_شهدا
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
💔 تلفنم زنگ خورد پدرم بود. به ندرت از تلفن استفاده می کرد و زنگ می زد. گوشی رو سریع برداشتم و جواب
مزارش هنوز خاکی بود یک تابوت را بر عکس روی مزارش گذاشته بودند بنری رویش انداخته بودند که نشان باشد. اسمش را خواندم؛ شهید مدافع حرم «یاسین غلامی»
شناختمش. با هم در یک منطقه بودیم.
وقتی شهید شد کنارش بودم.
+بابا! نکنه این شهید مارو خواسته؟!
_شک نکن پسرم. من دقیقا خواب همین جا را دیده بودم.
مطلع شدم پدر و مادر شهید در افغانستان هستند و دسترسی به مزار پسر شهیدشان ندارند.
با چند همرزم دیگر بسیج شدیم تا مزار شهید را درخور شأنش بسازیم.
#شهید_یاسین_غلامی
#کرامات_شهدا
#شهید_غیرایرانی
#کرامات_شهدا
زماني بچه ها در #شلمچه پيكر يكي از #شهدا را كه از نيروهاي #غواص بود، كشف كردند....
اما متأسفانه تا نزديك غروب آفتاب هرچه گشتند #پلاك آن #شهيد بزرگوار را پيدا نكردند، ديگر مأيوس شده بودند، با خود گفتند: #پلاك_شهيد كه پيدا نشد، پس پيكر #شهيد را همان جا مي گذاريم، صبح دوباره برمي گرديم.
صبح، يكي از برادرهايي كه با ما كار مي كرد، از خواب شب گذشته اش تعريف كرد و گفت: «ديشب خواب ديدم كه يك #غواص بالاي خاكريز آمد و به من گفت، دلاور اين جا چه مي كني؟»
من گفتم دنبال #پلاك_شهيدي مي گرديم، ولي پيدا نمي كنيم. او گفت: همان جا را مقداري عميق تر بكنيد، #پلاكش را هم پيدا مي كنيد».
صبح كه بچه ها پاي كار برگشتند، همان جا را عميق تر كندند و اتفاقاً پلاك #شهيد را هم پيدا كردند.
راوي :
#بسيجي_گمنام
شادی روح #امام_راحل و شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔
خبر از محل شهادت
شهید غلام رضا صانعی پور، نوجوانی رزمنده بود که در نماز حالات عجیبی پیدا می کرد. سجود و رکوع نمازش یک ربع طول می کشید.
به شهید یوسف اللهی سنگی را نشان داده بود و گفته بود: «من در کنار این سنگ به شهادت می رسم.»
صدای انفجار خمپاره که آمد خودم را با عجله رساندم. غلام رضا در حال تلاوت قرآن، کنار همان تخته سنگ به شهادت رسیده بود.
#شهید_غلامرضا_صانعی_پور
#شهید_دفاع_مقدس
📚 رندان جرعه نوش
راوی: حمید شفیعی
#کرامات_شهدا
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔
شهید مرتضی بشارتی یکی از دوستان خاص حسین بود. از فرمانده اش، کم حرف میزد.
اما یکبار به اصرار ما گفت: با حسین رفتیم شناسائی در منطقه ای محفوظ، سنگر گرفتیم.
وقت نماز شد. حسین نمازش را با صوتی حزین و دلی شکسته خواند، گویی خدا در مقابلش ایستاده و او را مشاهده
میکند. بعد ایشان رفت برای نگهبانی من هم ایستادم به نماز.
در قنوت از خدا خواستم یقینم را زیاد کند. خیلی دوست داشتم مثل اهل یقین بشوم.
پس از اتمام نماز دیدم حسین از دور به من نگاه میکند ومیخندد، گفتم: حسین چی شده؟!!
گفت: می خواهی یقینت زیاد شود؟
با تعجب نگاهش کردم. یعنی از کجا فهمیده بود‼️
گفتم: بله ولی تو از کجا می دانی؟!!
خندید و گفت: گوش خود را روی زمین بگذار! من این کار را کردم. بدنم از حالتی که پیش آمده بود می لرزید. وصف آن لحظه امکان پذیر نیست.
من شنیدم! زمین با من سخن می گفت!! صدایی که شنیدم هنوز به خاطر دارم.
زمین میگفت:
مرتضی نترس! عالم عبث نیست. کار شما بیهوده نیست. من و تو هر دو عبد خدا هستیم اما در دو لباس و دو شکل متفاوت! سعی کن با رفتار ناپسندت خدا را ناراضی نکنی...
بدنم می لرزید. اما زمین مدام برایم حرف می زد. حسین لبخندی زدو گفت: یقینت زیاد شد؟؟
من می دانستم انسان می تواند به خدا خیلی نزدیک شود اما نه تا این حد اگر با گوش خودم نمی شنیدم محال بود این کار او را باور کنم....
#شهید_حسینعلی_عالی
#کرامات_شهدا
📚 پنجاه سال عبادت
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔
روزمان را متبرک می کنیم به یاد شهیدی که خواست پیدا شود...
رفیعی با دست های خونین وارد سنگر شد. از سنگر بیرون پریدم، پرسیدم چی شده؟
گفت برو عقب ماشین را نگاه کن.
دیدم یک گونی خونی عقب ماشین است. داخل گونی یک شهید بود که سر و پا نداشت، پیراهنی سفید به تن داشت و دکمه یقه را تا آخر بسته بود.
بچه ها گفتند: «برای شستشوی بیل مکانیکی، جایی را کندیم تا به آب برسیم. آب که زلال شد، دیدیم یک تکه لباس از زیر خاک بیرون است. کندیم، تا به پیکر سالم یک شهید رسیدیم. خون تازه از حلقومش بیرون می زد!😔
ما برای شست و شوی بیل، جایی را انتخاب کرده بودیم که یقین داشتیم هیچ شهیدی در آن جا نیست.
اصلاً در آن جا اثری از جنگ و خاکریز نبود. دور تا دور منطقه را جستجو کردیم، تا شاید شهیدی دیگر پیدا کنیم؛ اما خبری نبود.
خیلی از وقتها خود شهدا به میدان می آمدند تا پیدایشان کنیم.
رادیو روشن بود و گوینده از تشییع هزار شهید بر روی دست های مردم تهران خبر می داد.
شاید مادر این شهید، با دیدن تابوت های شهدا، از خدا پسرش را خواسته بود و همان وقت این شهید صاحب کرامت با خون جوشان و تازه بعد از سالها از دل خاک بر دمیده بود.🥀
دسته گلی از صلوات به نیابت از این شهدای تفحص، هدیه میدهیم به مادرمان حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها
🌸الّلهُمصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهم🌸
به امید نگاهی از جانب پُر مهرشان
📚 آسمان مال آنهاست(کتاب تفحص)
#شهید_تفحص
#کرامات_شهدا
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
5.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔
راز سالم ماندن معجزه آسای بدن، بعد از ۱۶سال
«راز سالم ماندن ایشان در چهار چیز است:
👈🏻مداومت بر غسل جمعه داشت؛
👈🏻هیچ وقت نماز شب ایشان ترک نمیشد؛
👈🏻دائماً با وضو بود
👈🏻 هر وقت زیارت عاشورا خوانده میشد، ما با چفیههایمان اشکمان را پاک میکردیم ولی ایشان با دست اشکهایش را میگرفت و به بدنش میمالید...
جالب اینکه جمعه وقتی برای ما آب میآوردند، ایشان آب را نمیخورد و آن را برای غسل نگه میداشت.»
#شهید_محمدرضا_شفیعی
#کرامات_شهدا
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
1.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔
حکایات تکان دهنده از شهدا
روایتی از پيادهروی اربعین مادر طلبه شهید محمد کیهانی
#اربعین
#امام_حسین
#کرامات_شهدا
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi