eitaa logo
ڪانال رسمـے شَھیـدبـٰابڪ‌نـوࢪۍ🌿
482 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
898 ویدیو
14 فایل
‌•••|[﷽]|••• کانال شَهیـدبـٰابڪ‌نـوࢪی🌱 حضوࢪ شما تو این کانال اتفاقۍ نیست توسط"شهید"دعوت شدیدִֶָ کپی با ذکر صلوات جهت ظهور امام زمان حلال✅
مشاهده در ایتا
دانلود
سخنی کوتاه از زبان پدر شهید ... آقای نوری فکر می کردید بابک یک روزی شهید بشود؟ واقعیتش را بگویم، ما اصلا بابک را نشناختیم، الان که بابک شهید شده می بینم که پسرم چقدر در انجمن های خیریه فعال بوده، می بینم همه جا او را می شناختند اما انگار فقط ما هنوز او را نشناخته بودیم. فرزند چندمتان بود؟ بابک کوچکترین پسرم بود، به جز او دو پسر و دو دختر هم دارم. متولد چه سالی بود؟ بابک من 21 مهر سال 71 به دنیا آمد و 28 آبان 96 هم شهید شد. @shahidbabaknoory
تو سوریه دوست بابک باید  پست می‌ایستاد شب بابک نخوابید ، دوستش گفت بابک چرا نخوابیدی؟ گفت :خوابم نمی آد گفتم پست بعدی رو من بدم دوستش گفت : بعد از من ، میانجی هست بابک: داداش حالا که اون خوابیده، چرا بیدارش کنیم؟ من جاش نگهبانی میدم اولین بار بابک نبود ، اکثر شب ها جای بقیه نگهبانی میداد... بابک طوری ساعت پست خودش رو انتخاب میکرد که بقیه زمان بیشتری برای استراحت داشته باشن... @shahidbabaknoory
‹🔗📙› به‌نقل‌از‌همرزم‌شهید : شب‌قبل‌ازشهادت‌ بود.💔 یہ‌ماشین‌مهمات‌تحویل‌من‌بود.🚖 من‌هم‌قسمت‌موشکی‌بودم‌و‌هم‌ نیروی‌آزادادوات.‌اون‌شب‌هوا‌واقعا‌ سردبود🌬❄️ اومد‌پیش‌من‌گفت: " علےجان‌توۍچادر‌⛺️جا‌نیست‌من‌بخوابم. پتوهم‌نیست🤦🏻‍♂" گفتم : تو‌همش‌از‌غافلہ‌عقبےبیا‌پیش‌‌خودم گفتم:بیا‌این‌پتو ؛اینم‌سوءیچ 🔑 برو‌جلو‌ماشین‌🚘بخواب،‌من‌عقب‌میخوابم🤗 ساعت‌3شب‌من‌بلند‌شدم‌رفتم‌بیرون🚶🏻‍♂ دیدم‌پتوروانداختہ‌رو‌دوش‌خودش‌ داره‌نمازمیخونہ📿 (وقتی‌میگم‌ساعت‌(۳)صبح‌یعنےخداشاهده اینقدرهواسرده‌نمیتونےازپتوبیاۍبیرون!!)😥 گفتم: بااینکارا‌شهید‌نمیشےپسر ..حرفےنزد🖐🏻 منم‌رفتم‌خوابیدم.🚶🏻💤 صبح‌نیم‌ساعت‌زودتراز‌من‌رفت‌خط وهمون روز شهید شد 🍁⃟ 🧡 ¦⇢ 🍁⃟ 🧡 ¦⇢ شهید بابک نوࢪی
🎞 برادرشهید : خاطره‌ای‌که‌ازبابڪ‌‌همیشه توذهن‌خانوادمون‌نشسته ، متعصب‌بودنش‌بود، تعصب‌به‌خانواده‌اش👨‍👩‍👧‍👦 تعصب‌به‌کشورش🇮🇷 . نسبت‌به‌اتفاقاتی‌‌که‌درپیرامونش‌ در‌کشورش‌رخ‌میدادبی‌نظروبی‌توجه‌نبود دوست‌داشت‌دراون‌اتفاقات‌نقش‌داشته‌باشه. دوست‌داشت‌کمک‌کنه‌به‌مملکتش. یه‌روزصحبت‌شهدای‌مدافعان‌حرم‌که‌شد🕌 بابڪ‌گفت : "وظیفه‌ی‌ماست‌که‌بریم‌ دراین‌مسیرقدم‌برداریم🚶🏻‍♂ اگرمن‌نرم،‌تو‌نری،‌کی‌بایدجلوی‌داعش‌روبگیره؟! اگرمسیرداعش‌به‌این‌مملکت‌کج‌بشه ، اونموقع‌ما‌باید‌چیکارکنیم؟!🤷🏻‍♂ وظیفمونه‌دشمن‌رو‌تو‌نطفه‌خفه‌کنیم✊🏻 ازنزاریم‌دشمن‌مسیرش‌به‌این‌سمت‌کج‌بشه ." بچه‌خیلی‌متعصبی‌بود🙂💚 ! @shahidbabaknoory
🎞 خیلی‌این‌درو‌اون‌درزد‌که‌بره‌ولی‌جورنمیشد‌ رفته‌بود‌سپاه‌بست‌نشسته‌بود‌خیلی‌ اصرار‌کرد‌حتی‌گفته‌بوداگه‌منو‌نبرید‌ داخل‌لاستیک‌ماشین‌قایم میشم‌میام‌تا‌بالاخره‌بااعزامش‌ موافقت‌کردن‌و‌رفت.....
🌸 . . . . 💚✨ همرزم‌شہید : من‌یک‌ریش‌تراش‌داشتم. کہ‌سروصورت‌رزمنده‌ها رو‌اصلاح‌میکردم🧔 این‌ماشینِ‌ریش‌تراش‌بعضی وقتهاموقع‌اصلاح‌گازمیگرفت😬 ودادرزمنده‌هادرمیومد😓 شہیدبابک‌کلی‌میخندید😂👐🏽 @shahidbabaknoory
مادر شهید نوری با بیان اینکه فرزندم از کودکی بسیار زرنگ بود و مدرسه‌اش را به موقع می‌رفت، اظهار کرد: بابک وقتی کارشناسی‌اش را گرفت، در مقطع ارشد در تهران قبول شد. وی با بیان اینکه بابک هنگام ورزش آهنگ زینب زینب را می گذاشت، افزود: همیشه به فرزندم می گفتم تو جوانی یک آهنگ شاد بگذار چرا این نوحه را در موقع ورزش می‌گذاری، می گفت مامان اینطوری نگو من این آهنگ را دوست دارم. @shahidbabaknoory
🦋🌈 🧔🏻دوست‌شهید: یک‌بارفرمانده‌سربابک‌فریادزد‌🗣همه‌ماناراحت‌شدیم‌😓 خواستیم‌جوابش‌رابدیم‌که‌بابک‌ گفت‌من‌ازش‌گذشتم🙃🖐🏽 @shahidbabaknoory
🎞 |دوست‌شہید| |ماوقتے در جلسات دوره میرفتیم به ما شام میدادند،بابڪیکم از پیاز🧅 بدش میومدوو بیشتر اوقات هم غذا آبگوشت بود. دورهم که مینشستیم غذا میخوردیم بابڪ میگفت:"بهمن پیاز ندین،من پیاز نمیخورم ،دهنم بو میگیره" یکم رو پیاز🧅حساس بود... جالباینجاست،مدام بچه ها پیاز🧅میخوردند میرفتن جلوش میگفتن:پیاز-پیاز😁 بابڪهم میگفت:"نکنےندیگه" ماهم اذیتش میکردیم ...خدامارو ببخش:)|
🎞 عابدے بیان ڪرد: رفتن بابڪ به صورت یڪدفعه اے بود، یڪ شب من و شهاب ڪشیڪ درمانگاه بودیم ڪہ تلفنۍ بہ ما اطلاع داد ڪہ قرار است امشب اعزام بشوم ڪہ من و شهاب فورا ماشین را روشن ڪردیم و برای  خداحافظۍ با او رفتیم سمت سپاه، آنجا تا قبل از اعزام با او صحبت و شوخی ڪردیم و گفتیم:داداش هنوز دیر نشده و می تونی تا هنوز سوار ماشین نشدی از تصمیمت برگردی و...ولۍ واقعا از راهۍ ڪہ انتخاب ڪرده بود مطمئن بودیم و همانجا تقریبا تا۳۰_۲۰ دقیقه قبل از اعزام و خداحافظۍ با او عڪس یادگارے گرفتیم. @shahidbabaknoory
همرزم‌شهید: بابڪ♥خیلی‌مؤدب‌بود‌ همہ‌توی‌منطقہ‌میدونن‌وقتی‌اومد‌پیش‌ما‌ بهش‌گفتم‌بابڪ‌♥️چرا‌لباسات‌خاکی‌نیست آخه‌مگہ‌داری‌میری‌مهمونی! تومنطقہ‌واقعاشرمنده‌شدم‌ وقتی‌بابڪ‌♥️شهید‌شد مادرش‌هنوزم‌منومیبینہ‌گریہ‌می‌کنہ یڪ‌صلوات‌هدیہ‌شما‌بہ‌شهیدنور؎‌🌱
از زبان دوست‌شهید! برف‌اومده‌بود.❄️ چهار‌راه‌میکائیل‌بودیم.🛣 داشتیم‌با‌بچه‌ها‌،محور‌اصلی‌ خیابون‌رو‌باز‌میکردیم. شهید‌بابک♥️ با‌بچه‌های‌‌هلال‌احمر‌، همه‌جانشو‌،توانشومیذاشت‌🥺 وبه‌ماشینایی‌که‌🚘 توی‌برف‌گیر‌‌کردن‌،کمک‌میکرد.. 𝙹𝚘𝚒𝚗🦋💙↯ 『@shahidbabaknoory