eitaa logo
سردارشهیدمهدی باکری
189 دنبال‌کننده
614 عکس
140 ویدیو
1 فایل
#کانال_اختصاصی_شهید_مهدی_باکرے #پیام‌شهید: اسلام تنها راه نجات و سعادت ماست🇮🇷 #خدایامراپاکیزه‌بپذیر #کپی‌مطالب‌آزاد‌هست باذکرصلوات برای #شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
گاهی می‌پرسیدند آیا شوهرت در خانه هم می‌زند؟ علی‌رغم اینکه خیلی در ظاهر فردی آرام، سر به ‌زیر و محجوب و کم‌حرف بود اما در خانه فردی خنده‌رو، شوخ‌طبع و خوش‌برخورد بود. گاهی از من می‌پرسیدند آیا شوهرت در خانه حرف هم می‌زند، اصلاً صدایش را شنیده‌ای؟ اما خبر نداشتند که در خانه شیطنت‌هایش منحصر به ‌فرد است. او فردی پرکار و پرتلاش و با پشتکار فوق‌‌العاده، برنامه‌ریز منظم و بسیار از نفس و رفتار و کردارش مراقبت می‌کرد. در واقع بود. با خواهرش قرار گذاشتیم کتاب‌ها را با هم بخوانیم و با هم مباحثه کنیم. قرار بود این کار را برای و ارتقای فکری خودمان انجام دهیم... (شهدا انسان خشک وبی روح نبودند اونا هم زندگی عاشقانه وپرشوری داشتند) (پیام شهید) @shahidbakeri31
(قسمت_سوم و پایان) 15 روز قبل از «عملیات بدر» به رفت و با تضرع از امام رضا(ع) خواست که خداوند توفیق شهادت را نصیبش کند. سپس خدمت خمینی(ره) و آیت‌الله_خامنه‌ای رسید و با گریه و اصرار و التماس درخواست کرد که برای شهادتش دعا کنند... در حین انجام عملیات بدر و در حالیکه نیروهای عراقی با محاصره کامل لشکر سربازان تحت امر مهدی باکری در جزیره مجنون در حال زدن تیر خلاص به سربازان مجروح باقی‌مانده بودند😔، احمد کاظمی و محمود دولتی با بیسیم از وی می‌خواهند که با عبور از دجله و پیمودن فاصله ۷۰۰ متر و رسیدن به فضای میان خط اول و خط دوم حمله، جان خود را نجات دهد، ولی این درخواست‌ها، با پاسخ منفی آقامهدی‌باکری همراه بود تا آنکه بر اثر اصابت تیر مستقیم نیروهای عراقی، به رسید... سپس گروهی برای بازگرداندن پیکر آقامهدی باکری اقدام کردند، اما هنگام انتقال پیکر وی، آنها هدف اصابت شلیک مستقیم آر پی جی نیروهای عراقی قرار گرفت و در غرق گردید. پیکر وی و سایر سربازانش، هیچ‌گاه یافت نشد.وبرای همیشه به خلیج فارس پیوست ... @shahidbakeri31
: چه زیبا گفتند: خدايا! تو قبولم كن...دوست دارم وقتي شهيد مي شوم، . خدايا! مرا پا كيزه بپذير... 💚🍃💚🍃 💚🍃💚🍃 ! همانطور که داشت تیراندازی میکرد؛ یک گلوله به سرش خورد! بدجوری زخمی شد . بچه ها کشاندندش توی قایق تا برش گردانند عقب. قایق که از ساحل جدا شد بچه ها خیالشان راحت شد که مهدی را فرستاده اند؛ دیدند که آقامهدی دستش را بالا گرفته ودارد زیر لب چیزی می گوید: یکی از بچه ها که زنده ماند گفت چیزی شبیه این میگفت: 💚🍃💚🍃 💚🍃💚🍃 هنوز زیاد دور نشده بود که یک موشک صاف خورد وسط قایق ومنفجر شد.اثری هم از پیدا نشد ... .... 🌿🌷🌿🌷 🌿🌷🌿🌷 @shahidbakeri31
..... بله آقا مهدی بود دیگه! خدا هم خوب خریدارش شد (زمین یا ملک یاجایی به اسم خودش نزد...امانت دار بیت المال بود حتی باشهادتش هم وجبی اززمین را اشغال نکرد بله خودش نخواست...‌این چیزا یک دل بزرگ میخواهد...تازه پیکرش هم قطعه قطعه شد رفت تو دریا، که بگوید ای زمینی ها بدنبال من نگردین خونم غرق دریایی شد که قرمزیش شاهدی باشد که ما خالصانه رفتیم خالصانه جنگیدیم وخالصانه بسوی خدا پرواز کردیم.... ... (۸ اردیبهشت ۹۹) 💚❤️
هیچ کس توی جبهه نمی دانست مهندس است. صیاد شیرازی ، فرمانده ارتش میگفت: من تا سال ها نمی دانستم این ؛ اما زیرک وفعال است. واو را بعنوان یک بسیجی ساده می شناختم.او بجز بسیجی هایش؛ در دل ارتشی ها هم نفوذ کرده بود. موقع ادغام نیروهای س پ ا ه و ارتش برای شرکت در بعضی عملیات ها ؛ برادران ارتشی برای بودن در کنار او( آقامهدی) باهم رقابت می کردند. . . :محبوب‌همه @shahidbakeri31
سال ۶۲ عملیات والفجر۴ بهمراه راننده ایشان آقای ابراهیم ایرانپور @shahidbakeri31
: یک شخصیت بسیار آرام و متینی داشت و کسی پرخاش وی را ندیده بود، در حدی که حتی سر کسی داد هم نمی‌زد. سردار «پورجمشیدیان» که آن موقع مسئول تبلیغات لشکر عاشورا بود، می‌گوید که در عملیات «خیبر» وفتی «حمید باکری» شهید شد، در سنگر مخابرات جمع شده بودیم و گریه می‌کردیم که یک‌باره آقا مهدی آمد و گفت: «چه شده مثل زن‌ها نشستید و گریه می‌کنید، بروید سر کارتان!»؛ پرخاش «مهدی باکری» در همین حد بود... @shahidbakeri31
چه زیبا فرمودند: گام برداشتن در جاده عشق هزینه میخواهـد ! هزینه هایی که انسان را و بعد میکند.. . .  بازدید فرمانده از گردان امام حسین(ع) لشگر ۳۱عاشورا تابستان سال ۶۳ به همراه فرمانده گردان🌷 . . ۳۱عاشورا (ع) @shahidbakeri31
🌷 ... چه زیبا فرمودند: گام برداشتن در هزینه میخواهـد ! هزینه هایی که انسان را و بعد میکند..  بازدید فرمانده آقا مهدی باکری از گردان امام حسین(ع) لشگر ۳۱عاشورا تابستان سال ۶۳ به همراه سردار شهید اصغر قصاب عبدالهی فرمانده گردان🌷 ۳۱عاشورا (ع) @shahidbakeri31
به دستور او، روی کیلومترشمار ماشین‌های لشکر، علامتی زده شده بود که برای مشخص کردن سرعت مناسب در حرکت بود. در این علامت‌ها که هنوز هم روی ماشین‌هایی که از آن زمان به جا مانده هست، روی کیلومترشمارها سه رنگ سفید و زرد و قرمز زده شده بود. تا شصت کیلومتر با رنگ سفید، از شصت تا نود با رنگ زرد و از نود به بالا با رنگ قرمز مشخص شده بود. آقا مهدی خیلی روی این قضیه حساس بود. یک بار که در جاده منتظر ماشین بود، یکی از ماشین‌ها که اتفاقاً از ماشین‌های لشکر هم بود، ایشان را سوار می‌کند. سرعت ماشین بیش از حد مجاز بوده، آقا مهدی به راننده تذکر می‌دهد که «فرمانده لشکرتون دستور داده تند نرین، شما چرا این‌قدر تند میری؟» راننده می‌گوید: «فرمانده لشکر گفته؟» و بعد از اینکه با زدن دنده چهار، سرعت ماشین را بیشتر می‌کند. می‌گوید: «این هم به عشق فرمانده لشکر.» وقتی نزدیک مقر لشکر می‌شوند، راننده می‌بیند که همه به آقا مهدی احترام می‌گذارند. از او می‌پرسد: «تو کی هستی که این‌قدر همه بهت احترام می‌ذارن؟» آقا مهدی جواب می‌دهد: «همونی که به عشقش زدی دنده چهار.» راننده دستپاچه می‌شود و نمی‌داند چه بگوید و چه بکند که آقا مهدی او را نصیحت می‌کند و از او می‌خواهد که به دستورات احترام بگذارد. : قهرمان زارع 🌺 @shahidbakeri31
چه زیبا فرمودند: گام برداشتن در جاده عشق هزینه میخواهـد ! هزینه هایی که انسان را و بعد میکند.. @shahidbakeri31