eitaa logo
کانال شهید محمدعلی برزگر
9.2هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
6.3هزار ویدیو
1 فایل
ارتباط و سفارش کتاب از قفس تا پرواز (زندگینامه شهید محمدعلی برزگر): @ShahidBarzgar ولادت:۵'۳'۱۳۴۵ شهادت ومفقودیت:۱۰'۶'۱۳۶۵ عملیات:کربلای۲ فرمانده:شهیدکاوه منطقه شهادت:حاج عمران عراق تبلیغات شما👇 @Mahya6470 لینک کانال https://eitaa.com/24375683/10791
مشاهده در ایتا
دانلود
✍خاطره تشییع شهیدبرزگر🍃🌸 💥رازدرخت بید همسایه شهیدبودیم منزل ماو شهید درکنارچشمه روستا قرارداشت.🏘 یادم هست وقتی محمدعلی نوجوان بودنهال بیدی کاشت تابرای زنانی که سرچشمه می آیندسایه ساری باشد. سالهاگذشت💫 تا اینکه محمدعلی شهید شد🩸 ومدتهاگمنام ماند.🌷😭 📢به اهل محل خبردادند پیکرمحمدعلی به رستم آبادبرمیگردد🕊🕊🕊🕊🕊🕊 فرداصبح افرادبسیاری خودرابه تشییع شهیدرساندند.💐💐 بهاربودوهوای دلپذیری حاکم بود.☀️ بوی خوش اسفند وصلوات همه جاراپرکرده بود. تابوت را ازمنزل شهیدبیرون آوردند تابه گلزار شهدامشرف شوند. لحظه ای که تابوت را از کنارچشمه حیاط شهیدعبورمیدادند🏡 درخت بیدتازه جوان باسرسبزی ونشاط به نظاره شهیدتمام قدایستاده بود🌳 همینکه تابوت به کناردرخت بیدسبز رسید ناگاه درخت تکانی خورد ودر مقابل چشم همگان ازکمربه دونیم شد وبرزمین جلوی تابوت برزمین افتاد🎋😱 همه حیران ازاین معجزه شدند🤯 سرنوشت محمدودرخت بیددست نشانده اش عمرشان باهم به سررسید وسرنوشتشان باهم گره خورد.💞 گویا درخت بیدنمیتوانست رفتن محمدعلی راتحمل کند.❤️‍🩹🪵🌿🍂 برای همین خودرابه شهیدرسانیدتا ازقافله زندگان جانماند.🥀 کتاب ازقفس تاپرواز-جلد دوم-📘 @ShahidBarzgar: تهیه کتاب ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "شهید برزگر"💫 ╭┅─────────┅╮ @ShahidBarzegar65 ╰┅─────────┅╯
8.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شما صدای فرمانده را می شنوید... "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
👤 در بیابان به رسید و گفت: چرا به جای تحصیل علم📚، چوپانی 🐑 می کنی؟ ▫️چوپان در جواب گفت: آنچه خلاصه دانش‌هاست یاد گرفته ام. 👤 حكيم گفت: خلاصه دانشها چیست ؟ ▫️چوپان گفت: پنج چیز است: 1️⃣- تا راست تمام نشده 2️⃣- تا مال حلال تمام نشده، 3️⃣- تا از عیب و گناه خود پاک نگردم، 4️⃣- تا روزی خدا تمام نشده، 5️⃣- تا قدم به بهشت نگذاشته ام، 👤 حكيم گفت: حقاً که تمام علوم را دریافته ای، هر کس این پنج خصلت را داشته باشد از آب سیراب شده.. @ShahidBarzegar65
6.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 🎥دمی با شهدا/ شهید موسی پسندی عاقبت مشاجره با استاد ضد انقلاب 📙برگرفته از کتاب شهیدان زنده اند. اثر گروه شهید هادی "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
✍شهیدی که با نور حضرت زهرا سلام الله علیه در کودکی شفا یافته بود شهید غلام رضا صانعی پور 🔹نوجوانی رزمنده بود که در نماز حالات عجیبی پیدا می کرد. 🔸سجود و رکوع نمازش یک ربع طول می کشید. 🔹به شهید یوسف الهی سنگی را نشان داده بود و گفته بود: من در کنار این سنگ به شهادت می رسم. 🔸صدای انفجار خمپاره که آمد خودم را با عجله رساندم. 🌹غلام رضا در حال تلاوت قرآن، کنار همان تخته سنگ به شهادت رسیده بود. "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
31.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
معرفینامه شهیدمحمدعلی برزگر صاحب کتاب ازقفس تاپرواز @ShahidBarzegar65
🌹🍃 محمد گفته بود: من در عملیاتی شهید می شوم که رمز آن یازهرا(سلام الله علیها) است. من هم فرمانده گردان یا زهرا(سلام الله علیها) هستم...  صبح 5 اردیبهشت، یکدفعه صدای انفجار خمپاره آمد. گلوله دقیق داخل سنگر فرماندهی خورده بود. محمد را از سنگر بیرون آوردند. شکاف عمیقی در پهلوی چپ او بود. بازوی راست او هم غرق خون بود.  یکی از دوستانش از شهادت محمد بسیار ناراحت بود. شب در خواب او را دید در حالی که خوشحال و با نشاط بود. لباس فرم سپاه هم بر تنش بود. چهره اش خیلی نورانی تر شده بود.  از محمد پرسید: محمد! این همه در دنیا از آقا خواندی، توانستی او را ببینی؟  شهیدمحمدرضا در حالی که می خندید گفت: من حتی آقا امام زمان (عجل الله فرجه الشریف) را در آغوش گرفتم.. "شهیدبرزگر"💫 ╭┅─────────┅╮ @ShahidBarzgar65 ╰┅─────────┅╯
21.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥ببینید؛ 🌹میگفت : پسرم انقدر خوشکل بود نمیزاشتم آفتاب به پوست صورتش بخوره ‌‌.‌‌...(( دقایقی با مادر شهید میر سعید یوسف نژاد از شهدای یگان دریایی لشکر ویژه ۲۵ کربلا )) "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
🌷 قهر بودیم ، در حال نماز خواندن بود ، نشسته بودم و توجھی به همسرم نداشتم .. کتاب شعرش را برداشت و با یک لحن دلنشین شروع کرد به خواندن .ولی من باز باهاش قهر بودم؛ کتاب را گذاشت کنار و به من نگاه کرد و گفت : غزل تمام ، نمازش تمام ، دنیا مات سکوت بین من و واژه ها سکونت کرد . باز هم بھش نگاه نکردم! اینبار پرسید : عاشقمۍ؟ سکوت کردم؛ گفت: عاشقم گرنیستی لطفی‌بکن نفرت بورز بی‌تفاوت بودنت هرلحظه آبم میکند! دوباره با لبخند پرسید : عاشقمۍ مگه نه؟ گفتم : نه! گفت : تو نه میگویی و پیداست میگوید دلت آری ، ك این سان دشمنی یعنۍ ك خیلی دوستم داری :)! زدم زیر خنده و روبروش نشستم دیگر نتوانستم به ایشان نگویم ك وجودش چقدر آرامش بخشہ .. بهش نگاه کردم و از تہ دل گفتم: خداروشکر کہ هستۍ ♥️:) روایت ِ : همسرشھید عباس بابایی ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "شهیدبرزگر"💫 ╭┅─────────┅╮ @ShahidBarzegar65 ╰┅─────────┅╯