eitaa logo
کانال شهید محمدعلی برزگر
14.1هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
8.5هزار ویدیو
2 فایل
سفارش کتاب از قفس تا پرواز (زندگینامه شهید محمدعلی برزگر): ولادت:۵'۳'۱۳۴۵ شهادت ومفقودیت:۱۰'۶'۱۳۶۵ عملیات:کربلای۲ فرمانده:شهیدکاوه منطقه شهادت:حاج عمران عراق تبلیغات شما👇 @Mahya6470 لینک کانال https://eitaa.com/24375683/10791
مشاهده در ایتا
دانلود
21.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥ببینید؛ 🌹میگفت : پسرم انقدر خوشکل بود نمیزاشتم آفتاب به پوست صورتش بخوره ‌‌.‌‌...(( دقایقی با مادر شهید میر سعید یوسف نژاد از شهدای یگان دریایی لشکر ویژه ۲۵ کربلا )) "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
🌹 عباس امانی ( ) : ۲۵ ۱۳۶۵_جزیره مینو __فرزند آخر بود.سر کوره کار می‌کرد.هفده رفت . سالگی هم رسید.تو وصیت‌نامه ش نوشت : ببینید چقدرقشنگه👇 📩 خدایا مرا بسوزان؛ همراه سوختن گناهان من را هم بسوزان. خدایا : چه بگویم که از بار گناهانم باخبری و میدانی در خلوت چقدر معصیت کردم.خدایا توبه کردم... قبول دارم عهد شکنم، قبول دارم بند عاصی و گنه کارم، خدایا دستم به دامان توست ، اول پاکم کن و بعد خاکم کن. خدایا در جوانی آمدم و در جوانی خودم را به تو سپردم... خدایا مرا ببخش که محتاج عفو و بخشش تو هستم. . 🆔@ShahidBarzegar65
3.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 . ▪️خاطره ای از خانم فاطمه صدیقی همسر سردار شهید احمد شکی:ماه مبارک رمضان سال ۶۲ بود؛من و احمد به مشهد مقدس مشرف شدیم. در پابوس آقا علی ابن موسی الرضا(ع) احمد خوابی دید و به من گفت: فاطمه جان! دیشب در خواب یکی از شهدای محله را دیدم. همگی در حرم آقا بودیم. به او گفتم: تو که شهید شدی! ▪️ گفت: آره احمد جان! من آمده ام بشارتی بهت بدم که ان‌شاءالله خیلی طول نخواهد کشید که تو هم در زمره یاوران سیّدالشهداء(ع) مهمان ما می شوی. پرسیدم: حالا کی؟ گفت: منتظر باش تا سه سال دیگر... بعد انگار وسط زوّار محو می شود. تا به خودم آمدم حیران شدم که این شهید کجا غیبش زد... .
🌹 . ▪️پسرش بیسیم چی لشکر ۲۵ کربلا بود.بدست کومله تو غرب کشور اسیر شد و بر اثر شکنجه بشهادت رسید.وقتی پیکرش به زادگاهش بهشهر مازندران بازگشت ؛ مادر خودش پیکر غرق به خون و سوخته و اربا اربای علی اصغر را غسل داد و کفن کرد...عکسی که میبینید لحظه ی عاشقی مادر با فرزند شهیدش است.براستی که این مادران عظمتی خلق کردند و در پيشگاه حضرت زهرا رو سفید شدند.... . 🦋 روح علی اصغر و ... .
💢 . ▪️یک روز دیدم شهید مهرزادی(1) در ستاد لشکر از فرط خستگی و بی خوابی، خوابش برد.تا آن موقع نمی دانستم که زن و بچه های ایشان در پایگاه شهید بهشتی اهوازند.یکی از برادرها به من گفت:- «ایشان مدتی است زن و بچه هایش را آورده اهواز.» وقتی بیدار شد، پرسیدم: «حاجی! چرا اینجا؟ چرا نمی روی خانه پیش زن و بچه ات؟» گفت:«خجالت می کشم.» گفتم:«از کی؟»جواب داد: «از نگهبان پایگاه که زن و بچه اش این جا نیستند و فرسنگ ها از او فاصله دارند.» ( راوی سردار مرتضی قربانی) .
🚩 بود و سربازان لشکر ؛ یاران واقعی بودند و همچون اربابشان رسیدند... .
💢 یک لحظه بود آن اعزام...! یک عکس خانوادگی آن دم آخر و دقایقی بعد رفت ....زود هم رفت. من ماندم و ۳۷ سال تماشای همان یک قاب عکس و دنیایی حسرت و فراق یک مرد که بابا می نامیدمش... . 📷 نورعلی جهانیان ( از شهرستان ) .