10.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خیلی قشنگه...گوش جان بفرمایید
قصه ترس از گردو...
دنیا مثل گردو بدون مغزه ....
https://eitaa.com/shahidBarzegar65/9426
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تقدیم به شما خوبان همیشه همراه
این دعای بنده برای روز وشب شماست
#سلام_امام_زمانم ❣﷽
روزگار تلخیست😢
حال جهان خوب نیست آقا جان..
راست را دروغ مینمایند..
دروغ را راست...
و چه سخت میگذرد روزهای بدون شما
اللهم عجل لولیک الفرج 🤲
https://eitaa.com/shahidBarzegar65/9413
7.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام علی آلِ یاسین.🤚
اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
🇮🇷ازاینکه شهید و کانال رو به دوستان خودمعرفی میکنید بی نهایت متشکریم.
🕊دوستان جدید:ضمن خیرمقدم💐
👌پُستهاهر۲۴ساعت یکباربارگزاری میشود.
هدیه به۱۴معصوم؛شهدا؛اموات صلوات.
اللهم الرزقناشهاده فی سبیلک🤲
━━━✥⃝آمین یارب العالمین.
https://eitaa.com/joinchat/4051894643C7e13248c4d
دوستان پویشی:
پنجشنبه رسید؛ به قدر توان صلوات ازجهت ظهور امام زمان عج و هدیه به شهدا واموات هدیه میکنیم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الهی به امیدتو...
♦️با هم دعای فرج را برای سلامتی و فرج آقا امام زمان(عج) میخوانیم.
السلام علیک یا صاحب الزمان عج
https://eitaa.com/joinchat/4051894643C7e13248c4d
۳صلوات برای شروع وپایان امروز
۱.
نشسته بودم توی مترو، زن دستفروش داشت لوازم آرایش میفروخت. تبلیغ میکرد. خانوم خوشگلا، نمیخواین خوشگلتر بشید؟! به دور و برم نگاه کردم. رنگینکمان بودند انگار. صورتکهایی که دیگر جایی برای نقاشی جدید نداشت. زن میگفت فلان چیز ضدآب است، ۲۴ساعته. ۲۴ساعت زمان زیادی بود. زنها دوست داشتند مدت زیادی زیبا باشند. به #معصومه_کرباسی فکر کردم. ۲۴ساعت برای او کم و کوچک است، او معاملهای کرده بود که سودش در این بود که تا ابدیت زیبا بماند!
۲.
مترو، پارک شهر، شب. مادر را به بهانهی جای پارک، راضی کرده بودم که ماشین نیاوریم. فکر میکردم که حتما حوالی معراج جا برای سوزن انداختن نباشد، اما هرجا قدم برداشتم در تاریکی عمیقتری فرو رفتیم. یکجا دیگر پایم شُل شد. نکند مسیر را اشتباه آمدهایم؟ نکند تاریخ را اشتباه دیدم. گوشی را چک کردم. با ادمین معراج صحبت کرده بودم و گفته بود که مراسم وداع امشب است. رسیدیم سر کوچه. پرنده پر نمیزد. دوتا مرد یک میز آهنی با یک قوطی دستساز گذاشته بودند و کمک به مردم غزه و لبنان جمع میکردند. مادر گفت خبری نیست، بیا برگردیم. باورم نمیشد. گفتم حالا چند دقیقه صبر کنیم، شاید خبری شد. مادر به کوچهی تاریک و سوت و کور معراج اشاره کرد و گفت:
نمیشه برای اون شهادت باشکوه، یه همچین مراسمی گرفته باشن، حتما اشتباه کردی!
دو دقیقه بعد زنی با عجله از پشت سر ما گذشت و به سمت ساختمان معراج رفت، فهمیدم که اشتباه نکرده بودم. اشتباه را آن مسولین فرهنگیِ خوابآلودهای کرده بودند که از چنین فرصتی برای بیدار کردن دلها، بهره نبردند. چقدر میشد برای امشب کار فرهنگی تعریف کرد. چقدر میشد دست زن و بچههایی از هر قشر را گرفت و آورد پای تابوت زنی که عاشقانهترین شهادت را در تاریخ مبارزه با شقیترینها، رقم زده بود. چقدر امشب میشد قشنگتر مهماننوازی کرد. من فکر میکردم امشب تمام تهران یا لااقل تمام آنهایی که همیشه گفته بودند که عاشق مبارزه با اسراییلند یا حداقل همهی زنهایی که دنبال یک عاقبتبخیر شدهای از جنس خودشان هستند، اینجا باشند... اما نبودند. یک دهم و یک صدم و یک هزارمشان هم آنجا نبودند! آخرش به این نتیجه رسیدم که همه چیز آنجا اشتباهی بود جز ما آدمهایی که با پای دلمان رفته بودیم به پیشواز مهمانی عزیز؛ خیلی خیلی عزیز!
۳.
دوران دانشجویی زیاد آمده بودم معراجالشهدا. اما تمام راه به این صحنه فکر کرده بودم. جایگاه تابوت را در حیاط آماده کرده بودند. عادت داشتم به دیدن چهرههای مردانهی روی تابوتهای معراجالشهدا؛ اما حالا قرص قمری از میان چادر مشکی، به ما لبخند میزد. چند مرد، دور تا دور حیاط ایستاده و منتظر پیکر بودند. تمام مسیر فکر کرده بودم به تجربهای که برای اولین بار رقم میخورد. من داشتم به مجلس وداع با #زنی_شهید میرفتم. *زنی که در راه مبارزه با اسراییل به شهادت رسیده بود* . چقدر همنشینی این کلمات تازگی داشت. انگار هرکدامشان آتش زیر دلم را شعلهورتر میکردند. گُر میگرفتم و میسوختم و ققنوسی درون من رشد میکرد و بزرگتر میشد. دوباره به عکس روی جایگاه نگاه کردم. شهیده همچنان توی تصویر میخندید. به گریه افتادم:
به ما بیچارگان زانسو نخندید!
✍ فاطمه سادات مظلومی
#وداع_با_شهیده ۱. ۱۴۰۳/۸/۱
https://eitaa.com/shahidBarzegar65/9432
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 دکتر حیدری از شهادت خود خبر داشت...
🔹صوتی از دکتر علی حیدری، که به چند روز پیش از شهادت او مربوط میشود را میشنوید.
🔹این یادگار دوران دفاع مقدس در فایل صوتی میگوید «اگر خدا بخواد به آرزوم میرسم...» و در ادامه وصیت خود را اعلام میکند؛ شهید حیدری میگوید اگر پیکری از من ماند، دوست دارم در کنار امام خمینی دفن شوم.
🕊دکتر علی حیدری،🌹
پزشک ایرانی مستقر در لبنان و رزمنده دوران دفاع مقدس و دفاع از حرم در حمله جنگنده های اسرائیلی به جنوب لبنان به شهادت رسید
.https://eitaa.com/shahidBarzegar65/9433
خاطرهای ازسردار رشید سپاه اسلام
🌹 شهید محسن وزوایی
┄──┄───┄──┄──┄
💠از بیمارستان که مرخص شد؛هنوز به ماه نرسیده،رفت جبهه!!
حسابی عصبانی شدم .
بهش گفتم :محسن!
تو با این وضعیت چجوری مخوای بجنگی؟!
تو که دست راستت کار نمیکنه!
عضله دست راستش کاملا از بین رفته بود و فقط انگشت سبابه اش حرکت میکرد!
به همان انگشت سبابه اش اشاره کرد و گفت:ببین!
خدا این انگشت رو برا من سالم نگه داشته!
برای چکاندن ماشه تفنگ!
همین ی انگشت کافیه!
در حالی که سعی میکرد اشک هایش را از من پنهان کند،گفت:
مادر!
دلم بدجور هوای کربلا را کرده!!
به او گفتم :
من چشام اب نمیخوره تو بری کربلا را ببینی!
کربلا رو نمیبینی که هیچ، مارو هم به فراق خودت می نشونی!
کمی تامل کرد و گفت:
مادرجان!
من کربلا را برای خودم نمخوام !
برای نسل های بعدی میخوام !
ا▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️
* محسن وزوایی، قبولی کنکور با رتبه اول دانشگاه صنعتی شریف (رشته شیمی) و از دانشجویان پیرو خط امام در تسخیر لانه جاسوسی آمریکا .
🔺 فاتح سرفراز بازیدراز (در سر پل ذهاب)، همان قلهای که صدام گفته بود: هر کس بتواند بازیدراز را از ما پس بگیرد، کلید فتح بغداد را به او میدهیم ... و وزوایی، پیچک، موحد دانش و ... توانستند، غیرممکن را ممکن کنند.
🔹وزوایی در ماجرای فتح خرمشهر، در حالی که هدایت سختترین محورعملیاتی را بر عهده داشت، بر روی جاده آسفالت اهواز_خرمشهر، به همراه معاونش شهید حسین #تقوی_منش ، زیر موشکهای کاتیوشا به شهادت رسیدند.
------------------------------------------
-https://eitaa.com/shahidBarzegar65/9434
17.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داستان واقعی شنیدنی...
ماجرای نبش قبر جناب حرّ توسط پادشاه ایرانی و دستمال سید الشهدا علیه السلام
#حرّ #کربلا
https://eitaa.com/shahidBarzegar65/9435
12.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 ماجرای شنیدنی #هندویی که اعدامش حتمی بود و به دست امام زمان نجات یافت!
#بندانی_نیشابوری
─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
https://eitaa.com/shahidBarzegar65/9436
7.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
باورتون میشه این آقایی که ضایعات جمع میکنه نویسنده بزرگ عرفانی هست⁉️
چرا دنیا اونقدر بی رحم شده بسیاری از انسانهای لایق گوشه نشین شدند....
علم بهتر است یا ثروت؟
https://eitaa.com/shahidBarzegar65/9437
11.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هیچ کاری (چه خوب چه بد) بی جواب نمی مونه👌
🔴 زوج گرگانی حلقه های ازدواج خود را به جبهه مقاومت هدیه کردند.
🔹ارزش این حلقهها حدوداً ۲۱ میلیون تومان است.
https://eitaa.com/shahidBarzegar65/9438
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸خاطره از شهیدجهادمغنیه
مثل همین روزها، لبنان، بیروت، ضاحیه.. مشغول انجام کارهای روزانه بودم که یکی از رفقا تماس گرفت و گفت: یکی که خیلی دوستش داری چند دقیقه دیگه پایین ساختمون منتظرته! آماده شدم و اومدم پایین. یه ماشین با شیشه های دودی در انتظارم بود! داخل ماشین دیده نمی شد! در ماشین رو که باز کردم، از دیدن راننده هم ذوق زده شدم و هم تعجب کردم! جهاد، پشت فرمون نشسته بود!
راه افتادیم.. در کوچه پس کوچه های ضاحیه رسیدیم به دفتر کار یکی از دوستان. نماز رو خوندیم و نشستیم به صحبت. حرفامون حسابی گل انداخته بود و از هر دری سخنی به میان می اومد.. بحث رسید به حاج قاسم!
ایامی بود که عکسهای حاجی در جبهه های ضد داعش، در شبکه های اجتماعی دست به دست می شد، و جهاد نگران جون حاج قاسم بود.. بهش گفتم :انگار حاج قاسم دلش خیلی برای بابات تنگ شده! خندید و گفت همینطوره!
گفت :داریم برای مراسم سالگرد حاج رضوان برنامه ریزی می کنیم. میشه حاج میثم مطیعی رو دعوت کنی به عنوان مداح مراسم بیاد بیروت؟ گفتم چشم، إن شاء الله به حاج میثم میگم مراسم رو متفاوت برگزار کنیم... بله، مراسم خیلی متفاوت برگزار شد.. چون پیش از رسیدن به سالگرد حاج عماد، جهاد هم به پدرش ملحق شده بود..
🎙راوی:کمیل باقر زاده دوستِ شهید
#شهیدجهادمغنیه🌷
https://eitaa.com/shahidBarzegar65/9439